به ياد يار استوار فرهنگ ايرانزمين
اسكندر مختاري
سخت است از صاحب انديشهاي سخن گفتن كه تمام عمر پوينده بود و جستوجوگر؛ به مكاشفه در حقايق ميپرداخت و كاوش ميكرد. سختي از آن جهت است كه بر اثر اين سخن ممكن است حقيقتي منقلب شود يا ناگفته بماند و اين در حالي است كه دكتر حبيبي عزيزمان همواره در عالم كشف و شهود بود و طي طريق ميكرد.
ذهن خلاق و جستوجوگر حبيبي شهر را حاصل انديشه فلسفي جوامع انساني ميدانست و تحولات شهري را در طول تاريخ بشري حاصل اين نوع نگاه چيستيشناسانه برميشمرد. در نگاه حبيبي عنصر زمان و مكان به عنوان شرايط خاص، در شكلگيري شهر و تداوم حيات آن مطرحند. او معتقد بود شناخت تاريخ شهر فراهمآورنده امكان شناخت وضع موجود است و تنها از اين طريق دستيابي به شناخت است كه امكان ترسيم شهر آينده را فراهم ميكند. به همين دليل در نگاه حبيبي فهم شهر، گامي اساسي در تعريف آينده آن به حساب ميآيد. تكيه بر دانش سرزميني و فهم فرهنگ ايراني از ديگر ويژگيهايي است كه يار استوارمان دكتر سيد محسن حبيبي بر آن تكيه داشت. انتقال مفاهيم شهرنشيني و شهرسازي در فرهنگ ايراني به واژگان نياز داشت تا بتواند انديشههاي نوين را بازگويد. بدين ترتيب دانش شهرسازي ايران در چند دهه اخير با واژگاني كه حبيبي و ديگر انديشمندان معاصر ساختند، وراي ترجمههاي مرسوم و متداول شكل گرفت و در ادبيات شهرسازي امروز ايران جاري شد كه به نظر ميرسد اين واژگان از قبل وجود داشته و به كار ميرفتهاند. ذهن خلاق حبيبي نياز به واژهسازي داشت تا بتواند انديشهاش را بازگويد و تصور دارم او از طرح واژگان لذت ميبرد، لذت انتقال معنا. علاوه بر ممارست و تلاش براي فهم شهر، حبيبي براي ارتباط با مخاطب و انتقال معنا به «تاليف» و «تعليم» پرداخت و هر دو كار را با علاقه فراوان دنبال كرد، جز اين هم نبايد ميبود، چراكه گفتهاند «پريرو تاب مستوري ندارد»، او نيز نميتوانست حاصل انديشه و كاوشهاي خود را پنهان كند. پس مينوشت و درس ميداد. تاليفات متعدد و پرشمار او ارتقاي دانش شهرشناسي و شهرسازي را برايمان به همراه داشت و تعليماتش نهادينه كردن اين دانش بود. امروز اين سرزمين، ياري سختكوش، انديشمند، استوار و اخلاقمدار را از كف داده و دوستي نازنين و وفادار از ميان ما به ديار باقي شتافته است. روحشان شاد و قرين رحمت الهي باد.