• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4757 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۰ مهر

يادمان

روحش شاد و آرام خوابيده است...

ترانه يلدا

فوت دكتر پروفسور سيدمحسن حبيبي، استاد دانشگاه تهران و رييس دانشكده و پرديس هنرهاي زيبا، چند روز پيش ما را در ماتمي عميق فرو برد. هر كس او را مي‌شناخت به او احترام داشت و شخصيت دانا، آگاه و مهربانش همه كس را، از وزير و مسوولين گرفته تا شاگردان بي‌شمارش در رشته‌هاي شهرسازي و محققين و همكاران مشغول در حرفه شهرسازي و معماري را به خود جذب مي‌كرد و تحت تاثير قرار مي‌داد. برخي دوستان معتقدند كه اگر او نبود وضع شهرهاي ما بسيار بدتر از اينكه هست، مي‌بود، زيرا آموزه‌هاي او اقدام در حوزه شهرسازي و دخالت‌هاي توسعه شهرسازانه را با نگاهي به گذشته تاريخي كشورمان و با اراده‌اي مبتني بر حفظ ارزش‌ها مي‌خواست و اين، دقيقا آن چيزي بود كه در سال‌هاي سال مداقه و پژوهش و تدريس او در زمينه شهر و شهرسازي عيان است. كتاب‌هايي كه تاليف يا ترجمه كرد، چه در سال‌هاي دور، به تنهايي، چه در سال‌هاي قدرت، به اتفاق همكاران و دانشجويانش، همه مصداق تعمق و تفكر در امر شهرسازي‌اند. يعني كاري كه متاسفانه در كشور ما در سال‌هاي اخير خيلي هم به صورت علمي و براساس منطقي موعود دنبال نشده است. البته بايد قبول كرد كه آنان كه در تغييرات كالبدي شهر تهران و ديگر شهرهاي كشورمان تصميم گرفته‌اند و اثرگذاري كردند، همه از مشاوره افرادي مثل دكتر سيدمحسن حبيبي استفاده نكردند. واقعيت اين است كه فاصله نظر تا عمل، يعني فضاي يك ايده تغيير تا شكل‌گيري آن در عمل را فرسنگ‌ها مسائل و موانع مختلف پر مي‌كنند. از موانع انساني و برنامه‌ريزي و طرح‌ريزي تا موانع و مسائل اجرايي كه درنهايت آن ايده را محقق مي‌كنند. اين پروسه طولاني هرگز نمي‌تواند تحت كنترل يك فرد يا گروه كوچكي از افراد دانا و فرهيخته مثل دكتر حبيبي باشد!  هر چه بود و هر چه هست، پروفسور محسن حبيبي سعي خود را كرد و خيلي هم كار كرد. ده‌ها كتاب نوشت و سير شكل‌گيري شهرها و روستاها و سرزمين را براي علاقه‌مندان شناساند. جهانديده بود و عالم و نيز وطن‌پرست. علاوه بر مسووليت خطيرش در دانشگاه تهران در اداره دانشكده و رشته شهرسازي، او سال‌ها با انواع نهاد‌هاي دولتي، عمومي، خصوصي و غيردولتي، همكاري مي‌كرد. خستگي‌ناپذير بود. برايش وزير و دانشجو، دوست و همكار فرقي نمي‌كرد. عقيده خود را آرام و براساس منطقي كه يك عمر آن را پرورانده بود ابراز مي‌كرد. اگر شنونده‌اي مي‌داشت، كه داشت! بينش و روش او مورد اقبال قرار مي‌گرفت و اگر موفق نمي‌شد قانع‌شان كند، مغموم، سكوت اختيار مي‌كرد. عاشق شهري آرماني بود و مدام به سويش حركت مي‌كرد، در عمل. فكر مي‌كنم شعارش اين شعر حافظ بود كه: آنچه سعي است من اندر طلبت بنمودم/ آن قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد!

 


آن نگاه آرامِ پيرانه

آذر تشكر

با صداي آرامي كه ته جمله‌هايش گم مي‌شد در ابديتي بي‌پايان، آرام گفت «تو شهر را بساز، آدم‌ها خودشان مي‌دانند چطور استفاده كنند، آنها استفاده خودشان را مي‌كنند، آن‌طور كه تو فكرش را هم نمي‌كردي»... در جواب من كه از مشاركت مردم در توليد فضا مي‌گفتم. چقدر آن روزها دلم مي‌خواست نگاه مطمئن و شمشير و سپرانداخته او را داشته باشم. «چطور اين همه پلشتي و ويراني را تاب مي‌آوريد دكتر، شما كه در معماري و شهرسازي، نواي موسيقي مي‌بينيد، شما كه مكتب اصفهان نوشته‌ايد و چونان نگاهي را به ما آموختيد؟»... و در جوابم فقط لبخند زد و سر تكان داد! آه از آن نگاه آرامِ پيرانه سرِ حكمت بين كه در خاك رفته است و آه از آن زنگ آرام صدا كه تا ابد در سر ما مي‌ماند! در اين روزهاي سترون، رفتنِ وجود شايسته، صبور و نازنيني چون دكتر حبيبي بر همه ما تسليت باد!


روحت شاد استاد

حسين عبادالله

به ياد تمام آن روزهاي خوب كه در شركت بازآفريني يا در خانه گفتمان شهر، وارطان، اساتيد، دانشجويان، پژوهشگران و صاحب‌نظران كنار هم مي‌نشستند و موضوعات بازآفريني شهري و چگونگي ارتقاي كيفيت زندگي در لا‌به‌لاي كوچه‌هاي خاك خورده ته شهر و حاشيه‌هاي شهرها و همچنين هويت ايراني خودمان را به سخنراني و به بحث مي‌گذاشتند و ما هم در گوشه و كنار مي‌نشستيم و مي‌آموختيم آنچه را نمي‌دانستيم و كيف مي‌كرديم. آن روزهايي كه گوش مي‌سپرديم به سخنان استاد زنده‌ياد دكتر حبيبي كه هميشه با آن جمع‌بندي زيبا از سخنان، ما را نكته‌آموز مكتب خود مي‌كردند. ياد اين استاد بزرگ براي هميشه گرامي باد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون