وقتي صحبت از كتابهاي جامع درباره جغرافياي سرزمين ايران بهميان ميآيد، عناوين چنداني به ذهن نميرسد. دليل اين كمبود منابع را اما بايد در كجا جست؟ رضا شعباني، استاد تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي، معتقد است كمبود كار تيمي و همچنين رويكرد كتابخانهاي به جغرافيا سبب شده كه تحقيقات ميداني كاهش يابد و خروجي آن نيز نبود كتابهاي جغرافياي جامع است و از اين رهگذر جغرافياي جامع ايران را اثري مهم ميداند.
در ايران و براي حوزه جغرافيا، آنطور كه به نظر ميرسد كتاب جامع و مرجعي وجود ندارد، برداشت شما چيست؟
در ابتدا بايد گفت كه در زمينه جغرافياي انساني كتاب وجود دارد اما درباره جغرافياي طبيعي كم است. در اوايل قرن حاضر يك دوره كتابهايي توسط مسعود كيهان كه سرگردي معروف در دوره رضاشاه بود نوشته شد و بعد از او استادهاي ديگري نيز كتابهايي نوشتند اما در كل چندان كتاب زيادي در اين حوزه وجود ندارد. البته مرحوم دكتر احمد مستوفي كتابي به نام «جغرافياي عمومي» را نوشت. درنهايت نيز بايد به سراغ كتابهايي برويم كه براي مناطق خاصي از ايران نوشته شده، مثلا جغرافياي گيلان كه شامل مطالبي از فضلاي گيلاني بوده و در قالب مجموعهاي سه جلد منتشر شده است يا جغرافياي قزوين كه آن هم سه جلد است. غير از اينها به كتابهاي درسي نيز ميتوان اشاره كرد به عنوان مثال مرحوم دكتر عباس اقبالآشتياني، كتاب جغرافيا نيز نوشته است ولي بيشتر به صورت درسي بوده و جامعيت ندارد. اما در كشورهاي ديگر پيرامون اين موارد كارهاي فراواني انجام شده كه برخي از آنها نيز به فارسي ترجمه شده است.
در ايران اما زماني استادها سر كلاس ميرفتند و جزوه درس ميدادند و حالا نيز بچهها را وادار ميكنند كه كنفرانس ارايه دهند و در نتيجه كار جغرافيايي كم صورت گرفته است. اين نكته را نيز بايد اضافه كنم كه يك مجموعهاي را هم ميراث فرهنگي منتشر كرده كه راجعبه استانها است. بهطور مشخص به بخشهايي از آن اشاره ميكنم كه توسط دكتر منوچهر شهميرزادي انجام شده و راجع به منطقه كاشان و تمدين سيلك است. اين اثر در عين اينكه كار جغرافيايي محسوب ميشود ولي بيشتر بر مسائل فرهنگي، مدني و سوابق تاريخي-جغرافيايي اين مناطق تكيه دارد. اين قبيل كارهاي كلي و باستانشناسي از زمان مرحوم دكتر عزتالله نگهبان تا حالا صورت گرفته و ميتوان آن را در زمره كارهاي جغرافيايي نيز به حساب آورد. همچنين مرحوم دكتر احمد مستوفي و تيمش طي سفرهايي به كوير ايران كارهايي ميداني را انجام داده و سپس منتشر كردهاند كه اگرچه ارزش جغرافيايي خاصي داشته اما تعداد آنها خيلي نيست و زياد هم در دسترس عامه قرار ندارد.
بنابراين به نظر ميرسد توجه به جغرافيا در ايران پايين بوده است.
به نسبت تاريخ، بله.
دليل آن را چه چيز ميدانيد؟
كمبود آدمهايي كه به جغرافيا روي آوردهاند، ضمن اينكه جغرافيا بسيار علمي است، يعني يك نفر ده كتاب ادبي را با علم به اينكه جامعه در مورد فلان سبك يا شخصيت ادبي آگاهي عمومي دارد، تاليف ميكند اما جغرافيا مستلزم تلاشي علمي و عيني است. موضوع ديگر اين است كه كارهاي گذشته ما محصول زحمات خارجيهايي بوده كه به ايران ميآمدند و به دلايل گوناگون دنبال ذخاير فرهنگي بودند؛ اين افراد فرانسوي، انگليسي و امريكايي بودند و البته در سالهاي منتهي به انقلاب ژاپنيها و ايتالياييها نيز به ايران آمدند اما كارشان در زمينه مدني و باستانشناسي بوده است تا اينكه بخواهند يك كار جغرافيايي معيني كرده باشند. در سنوات بعد از انقلاب نيز خيلي جدي نتوانستيم به كارهاي تحقيقي بپردازيم در حالي كه جغرافيا مستلزم كارهاي تيمي معين است. اگرچه برخي از اين كارهاي تيمي صورت گرفته اما در آنها كار جغرافيايي فرع بر كار تمدني بوده است. رسالههاي دكتري نيز بهصورتي محدود، فلان منطقه يا فلان صفحه را در مركز ايران مدنظر قرار داده است و همچنين برخي آنها برمبناي سفرنامههاي قديمي ايران و اسلام است و كارهايشان بار روايي و گفتماني دارد نه بار تحقيقي خاص. بهعلاوه اينها، دايره جغرافيايي ستاد ارتش كه خودم نيز با آنها همكاري داشتهام بيشتر كارهاي جغرافيايي-تاريخي انجام داده است. به عنوان مثال قسمتهاي افشاريه و زنديه اين مجموعه را بنده نوشتهام. البته اين كتابها در دسترس عموم نيست بلكه به صورتي زينتي در كتابخانههاي مرجع قرار دارد. اما درنظر داشته باشيد كه جغرافيا كار كتابخانهاي نيست بلكه عمدتا احتياج به پژوهش دارد.
از صحبتهاي شما اينچنين برداشت ميكنم كه در چند مورد ازجمله آموزش است و كار گروهي مشكل وجود دارد.
بله كار گروهي به سازمانها، نهادها و انستيتوهاي مختلف همچون انستيتوي كوير باز ميگردد يعني نهادي كه مرحوم دكتر احمد مستوفي پايهگذاري كرد و تا وقتي كه زنده بود زرقوبرقي داشت زيرا او دنبال كارها را ميگرفت، در چند دهه اخير اما اين كارها مشوقي پيدا نكرد.
بحث فقدان منابع چطور؟
منابع شامل چيزهايي ميشود كه در كتابخانههاي ما موجود است اما فرم و محتوايي سفرنامهاي دارد؛ به عبارت ديگر، جغرافياي انساني است. سوال شما ناظر بر جغرافياي طبيعي است، جغرافيايي كه جايگاه يك نقطه را در ناحيهاي خاص مدنظر قرار ميدهد و درنتيجه براي آن نقطه بايد يك تيم تشكيل شود تا به مواردي همچون زمينشناسي ورود كند. اين نكته را هم درنظر بگيريد كه اكنون كارها مقداري تقسيم شده است، به عنوان مثال آبوهوا بخشي از ملزومات جغرافيا بوده اما الان خودِ آبوهواشناسي بهصورت يك علم كاملا مستقل درآمده است و اگرچه از عوارض جغرافيا همچون كوه، دوري و نزديكي به دريا و مدارهاي جغرافيايي استفاده ميكند اما به صورتي خاص در يك علم پر دامنه قرار ميگيرد، بهخصوص وقتي پاي ابزارهايي همچون ماهوارهها نيز به ميان ميآيد. هنگامي كه ليسانسم را گرفتم اينها در قلمرو جغرافيا بود و ما در حد يك مقاله به آن روي ميآورديم اما الان آن كارهايي كه بايد بهصورت جغرافياي طبيعي انجام شود، نيست و اينها در قلمروهايي ديگر قرار گرفته كه نمونه ديگر آن بررسيهاي استراتژيك است. يعني شما بايد يك قلمرو خاص را از جنبههاي مختلفي همچون سياسي، اقتصادي و انساني مطالعه كنيد. اينها در مملكت خود ما نيز به صور مختلفي وجود دارد مثلا تحقيقات استراتژيك براي قلمروهاي مختلف ايران بهخصوص مناطق مرزي صورت ميگيرد ولي اين كار توسط سازمانهايي صورت ميگيرد كه از ديدگاههاي نظامي به موضوع مينگرند و در ارتش يا سپاه بخشهاي جغرافيايي وجود دارد كه قلمرو تحقيقاتي آن متوجه حيطه نظامي و سياسي از جهات مختلف شامل زميني، هوايي و استراتژيك است. اما آن چيزي كه موردنظر شما است يعني جغرافيا به عنوان جغرافيا، مشوق زيادي در پيرامون خودش ندارد.
به نظر شما چه مسيري بايد طي شود تا به آن مشوقها برسيم؟
بايد حوزههاي عملي گروههاي جغرافيايي را وسعت داد و همچنين بودجههايي خاص براي آن گذاشت، ضمن اينكه بايد اهداف معيني را براي كار تعيين كرد. مثلا براي بررسي منطقه آذربايجان بهترين كساني كه ميتوانند آن را از زوايايي جامع همچون تاريخي، جغرافيايي، فلسفي و... مورد مطالعه قرار دهند به كار گماريم چون كساني هستند كه شناخت عيني از منطقه دارند.
پس بهنوعي دليل فقدان كتابي جامع در حوزه جغرافياي داخلي، تحقيقات كم ما است.
كاملا درست است، در عرصه جغرافيا و در اين سالها كتاب شاخصي نميبينيد. اين يعني كارهايي كه ما كردهايم تنها يك نوعي گردآوري عموما مبتني بر ترجمه است. حتي امروزه تعداد كساني كه خط ايلامي را بدانند از انگشتان يك دست كمتر هستند. يا يك نفر نداشتيم كه بتواند كتاب اوستا را با آن قدمت سههزارسال سالهاش ترجمه كند، كساني هم كه اين كتاب را ترجمه كردند از زبانهاي ديگري همچون آلماني بوده است. بايد بدانيم كه اين منطقه چه نوع ساختار طبيعي، زمينشناسي و مورفولوژي دارد. حتي كارهايي همچون مجموعه سهجلدي آقاي كيهان نيز ترجمهاي روايتي و در واقع جغرافياي تاريخي است و مراكز نظامي نيز همانطور كه گفتم كار مربوط به حيطه خودشان است. در اين ميان اعتنايي كه مسوولان داير\ المعارف كردند بسيار اسباب سربلندي است.
و آيا ممكن است حلقه مفقوده ما در توسعه نامتوازن شهرها نيز همين عدم شكلگيري نگاه جامع به جغرافيا باشد؟
صددرصد با شما موافقم! در همين شهر تهران بنده هفتادوچند سال زندگي كردهام و الان ميبينم كه به اين غول بيشاخ و دم تبديل شده است بهطوري كه حتي در منطقه خودم گيج ميشوم و سرم را كه بلند ميكنم به طاق آسمان برخورد ميكند! اين يعني ما به محيط و توانايي آن را نشناختهايم. جغرافيا علمي اساسي و بياندازه كليدي است و هر موضوعي اعم از تاريخي، فلسفي، ادبي و... در بستر آن به وقوع ميپيوندد و به عبارتي مادر علوم است و بايد شناختي دقيق نسبت به آن شكل بگيرد. منظورم اين نيست كه همه بروند ليسانس جغرافيا بگيرند بلكه يك محقق جغرافيا به دليل صعوبت كار بايد برود منطقه را بشناسد و براي تحقيقات وقت و انرژي بگذارد. شايد در فيزيك بتوان با كنار هم گذاشتنِ 5 كتاب موضوعي را جهت تدريس در چند مقطع درآورد اما جغرافيا سختيهاي خودش را دارد و بايد مشوقهاي خودش را هم داشته باشد.
و در نهايت چشمانداز را چگونه ميبينيد؟
بنده بيشتر طالب سرمايهگذاري دولتي هستم زيرا مشوقهاي فردي و گروهي نميتواند كاري به پيش ببرد بلكه بايد دستگاههاي دولتي از كانال دانشگاهها وارد شده و از طريق آن انستيتوها فعال شوند تا كار به صورت تحقيقاتي جدي انجام شود.
روزنامهنگار