از مريخ آمده بود
رضا مختارياصفهاني
شانزدهم مهرماه جز پاسداشت جشن كهن مهرگان، يادآور فقدان دانشي مردي در روزگار ماست؛ فقدان عبدالحسين نوايي كه از سنين جواني با قلم زدن در مجلات گوناگون و تصحيح و تحقيق به فرهنگ و تاريخ اين مرز و بوم خدمت كرد. او از اين بخت برخوردار بود كه در فضايي تنفس كرد كه كساني چون عباس اقبالآشتياني، علامه محمد قزويني و سيدحسن تقيزاده در آن در تلاش علمي بودند. اقبال از اين ويژگي برخوردار بود كه به جواني چون نوايي ميدان بدهد تا در مجله يادگار بنويسد. يادگار در آن فضاي سياستزده پس از شهريور 1320 به چاپ مقالات و ضمايم علمي روي آورد. اين در حالي بود كه بسياري از اهل دانش نيز دچار جو زمانه شده بودند. نوايي فرصت همنشيني با بزرگان يادگار را غنيمت شمرد و علاوه بر نوشتن مقالات ادبي و تاريخي كه گاه در حوزه تصحيح متون خطي بود، به جمعآوري خاطرات كساني چون تقيزاده پرداخت. او در آن روزگار كه كمتر كسي به مصاحبه براي گردآوري خاطرات شفاهي واقف بود، از مصاحبت با رجال كهنهكار كه آمد و شدي به يادگار داشتند، براي جمعآوري اطلاعات تاريخي بهره برد. اين مصاحبتها اما او را اهل ارادت و محفل نساخت. چه در كار علمي قائل به مجامله و مريدبازي و مريدپروري نبود. تلاش علمي كه در كتابها و مقالاتش نمود داشت، بهترين معرفش بود. در تحقيقات و نوشتههايش هم اين خصيصه را حفظ ميكرد. آدمها و حوادث در نظرش خاكستري بودند و تاريخنگارياش از خطكشيهاي ايدئولوژيك و گروهي و سياسي به دور بود. همواره اين سخن تقيزاده بر زبانش جاري بود كه «من از مريخ آمدهام»؛ سخني كه اشارت به بيطرفي در قضاوت در ميان اهل زمين داشت. همين نگاه بر رفتار شخصياش نيز سايه افكنده بود. از تملق و مجامله به دور بود. گاه در نقد ديگران چنان بيمحابا بود كه سخنش به درشتي ميزد. آنچه اما برايش مهم بود، حرمت دانش بود. نوايي از تلفيق تاريخ و ادبيات نه تنها به نگارشي فاخر و متين دست يافته بود كه در ادبيات نيز نگاهي تحليلي داشت. از همينرو در تصحيح متون به زمينههاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي متن نيز توجه داشت و در مقدمههايي كه مينگاشت، اشاراتي عالمانه به اين زمينهها ميكرد. از آن جمله ميتوان به مقدمهاش بر ديوان اشعار محتشم كاشاني اشاره كرد. در تصحيح اهل تحقيق و تحليل بود و تحشيههايش نشان از تسلطش بر متن و موضوع داشت. بر اين مبنا در تصحيح تنها به رونويسي بسنده نميكرد. دكتر نوايي بر مبناي همين ويژگيهاي علمي و شخصي چندان ارج نديد. هر چند خودش نيز شيفته و فريفته عناويني چون چهره ماندگار نبود. چنانكه در اولين دوره همايش چهرههاي ماندگار شركت نكرد. در دوره سوم (1383) نيز در همان روز برگزاري همايش، جسمش در بهشت زهرا آرام گرفت. او با آنكه جانش از بسياري از ناملايمات آزرده بود، اما دل از ايران و فرهنگ ايراني نبريد.