• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4764 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۰ مهر

ناصر قاسم‌زاد از نبود تجربه سوگ جمعي و آثار آن مي‌گويد

سوگ نيمه‌كاره در فقدان شجريان

گروه اجتماعي

«قبلا در آرزوي شادي جمعي بوديم... الان در حسرت سوگ جمعي.» از زمان انتشار خبر درگذشت استاد محمدرضا شجريان، در كنار جاي خالي او، جاي خالي سوگ جمعي براي او هم احساس مي‌شد. كرونا ماه‌هاست كه بر دنيا چنبره زده و حلقه‌اش را دست‌كم در كشور ما مدام تنگ‌تر كرده و بخش مهمي از ناتواني هواداران استاد شجريان براي برگزاري مراسم جمعي حاصل همين تنگ شدن حلقه محاصره ويروس به خصوص در تهران است، بخشي ديگر اما از تصميم‌هايي برمي‌خاست كه در طول سال‌هاي گذشته هم سبب حذف نام و چهره و صداي شجريان از راديو و تلويزيوني شده بود كه متعلق به مردم ايران است. در شرايط همه‌گيري، خيلي‌ها هم هستند كه همچنان احساس مي‌كنند بزرگداشت يكي از مهم‌ترين نام‌هاي موسيقي سنتي ايراني را مي‌شد به شكلي و به نحوي درخور شرايط موجود برگزار كرد. پس از درگذشت استاد شجريان البته به نظر مي‌رسيد كه ديگر بايكوت خبري صداوسيما بر اين نام (دست‌كم براي چند روز) برداشته شده است و همين هم خيلي از هوادارانش را خشمگين‌تر كرد. حالا اين ملغمه حس سوگ و خشم و ناتواني در سوگواري جمعي، درخور يكي از نمادهاي ملي ايراني، دست به دست هم داده‌اند تا اين سوال مطرح شود كه چه آسيب‌هايي ممكن است در كمين سلامت روان شهروندان باشد؟ دكتر ناصر قاسم‌زاد، روانشناس به اين سوال پاسخ داده است، به اتفاقي كه مي‌شد وحدت‌بخش باشد، فرصتي كه به گفته او از دست رفته و اين البته در حافظه تاريخي مردم مي‌ماند. گفت‌وگوي او را با «اعتماد» مي‌خوانيد.

 

از لحظه نشر خبر درگذشت استاد محمدرضا شجريان يكي از آشكارترين موضوعاتي كه دست‌كم در شبكه‌هاي اجتماعي مشاهده مي‌شد، ناتواني بسياري از هواداران ايشان در برگزاري سوگ جمعي بود. بخشي از اين اتفاق به دليل شرايط خاصي كه كرونا حاكم كرده رخ داده است و بخشي هم مربوط به خط قرمزهايي كه كشيده شدند و نگاه‌هاي خاصي كه به شخصيت اجتماعي استاد شجريان وجود داشت و همچنان ادامه دارد. در چنين موقعيتي، شركت نكردن در سوگ جمعي چه لطمه‌هايي را مي‌تواند به شهروندان وارد كند؟

يكي از مشكلاتي كه در دوران كرونا داريم، همين موضوع سوگ به هنگام از دست دادن عزيز است. در سوگ بخشي به عنوان برون‌ريزي افراد را داريم كه اين برون‌ريزي عاطفي در عزيزان درجه يك به يك شكلي هست و در افرادي كه جزو اسطوره‌هاي ملي و هنري يك ملت هستند، به شكلي ديگر. وقتي افراد مي‌توانند اين سوگواري را به شكل جمعي و گروهي برگزار كنند، هم با آلام روحي ناشي از فقدان يك هنرمند و اسطوره مي‌توانند به راحتي كنار بيايند و هم اينكه حس مي‌كنند كه توانسته‌اند يك ديني را بپردازند. وقتي در مساله‌اي به صورت مشترك سهيم هستيم و غم داريم، در كنار هم اگر بتوانيم سوگواري كنيم، حس مي‌كنيم كه هم تحمل آن غم راحت‌تر است و هم از نظر روحي و رواني حس مي‌كنيم كه كار مهمي را براي قدرداني انجام داده‌ايم. احساس من اين است كه در از دست دادن استاد آواز ايران، استاد شجريان، اين اتفاق رقم نخورد. اول به اين دليل كه در دوران كرونا، پروتكل‌هاي بهداشتي چنين اجازه‌اي نمي‌دهند و هم خانواده ايشان و هم مسوولان بهداشتي متذكر بودند كه بايد اين نكات رعايت شود، نكته ديگر هم اينكه بخشي از امكانات سمعي و بصري جامعه يعني صداوسيما و رسانه‌هاي ملي كه مي‌توانند در اين موارد اين غم را تسكين دهند به نظرم در اين بخش كج‌سليقگي نشان دادند. ساعت‌ها در تلويزيون و در فقط يكي از شبكه‌ها به صورت زيرنويس خبر را ديديم و بعد هم آن حميت و اشتراك جمعي و فكري را در اين قضيه نديديم مبني بر اينكه ما يك قهرمان را از دست داديم كه نه فقط ما بلكه در سطح دنيا او را به عنوان يك هنرمند بزرگ مي‌شناسند. سمت و سو و نگاه جناحي افراد مي‌تواند باهم فرق داشته باشد اما كج‌سليقگي سبب شد كه آن سوگواري جمعي مردم كه مي‌تواند نشان احترام ملت به اين هنرمند باشد بازتاب درستي نداشته باشد در حالي كه در چنين موقعيت‌هايي مي‌توان به يك اتحاد ملي رسيد و ما اين فرصت را به نوعي از دست داديم. اين باعث مي‌شود كه يك حالت دلزدگي و سرخوردگي نزد شهروندان به وجود آيد چون مقام آن فرد آن‌جور كه بايد گرامي داشته نشده. شايد البته در زمان باقيمانده بتوان كمي اين را جبران كرد.

اين هنرمند در رژيم گذشته خودش صداوسيما را كنار گذاشت چون معتقد بود كه شأنيت موسيقي اصيل ايراني در آن رعايت نمي‌شود و بعد طبيعتا انتظار مي‌رفت كه آن بايكوت خبري ايشان در سال‌هاي گذشته برطرف شود يا دست‌كم در زمان از دست دادن ايشان، به شكلي اينها جبران شود تا به يك همدلي عمومي برسيم. همان‌طوركه گفتم بخش سوگواري عمومي هم وقتي درست انجام نشود مردم حس مي‌كنند به شكل درستي به آن پرداخته نشده و شأن آن فرد درست نگه داشته نشده و اين مي‌تواند به شكل يك بغض و خشم فروخورده نزد مردم باقي بماند كه هم به بهداشت رواني خودشان لطمه مي‌زند و هم در بلندمدت مي‌تواند سبب يك عقده رواني در جامعه شود. به عنوان روانشناس توصيه ما اين است كه در برنامه‌ريزي‌ها به خواسته‌هاي شهروندان توجه شود و به علقه‌اي كه نسبت به چنين چهره‌هاي جهاني دارند احترام گذاشت. ما شهروند خاصي را از دست داديم و طبيعتا بايد احترام و حرمت او را نگه داريم و به علاقه‌اي كه نسبت به او وجود دارد بايد به نوعي پاسخ داده شود. طبيعتا مسوولان فرهنگي و دولتي ما واكنش خوبي نشان دادند. ما شاهد بوديم كه مقام محترم رييس‌جمهور، وزير محترم امور خارجه پيغام دادند، وزير ارشاد در مراسم نماز ايشان حضور داشتند و اينها براي مردم خوب است اما جامعه در چنين مواردي به همصدايي نياز دارد در حالي كه شاهد چندصدايي هستيم و شهروندان بيشتر از شبكه‌هاي مجازي اين خبر را دنبال مي‌كنند تا رسانه ملي. اين احساس خطري كه مي‌كنند به نظرم احساس خطر خيالي است، اين موضوع اصلا با موضوعي مثل شلوغي‌هايي كه به خاطر مسائل اقتصادي بود، قابل قياس نبود كه بخواهيم احساس خطر كنيم. طبيعتا مردم ما در چنين ايامي بيشتر به فكر اين هستند كه شرايط روحي خانواده آن استاد را مدنظر قرار دهند تا مسائل شخصي خودشان را. اين شرايط مي‌توانست فرصتي باشد كه متاسفانه از سوي مسوولان رسانه‌اي بيشتر به عنوان يك تهديد قلمداد شد و به آن درست پرداخته نشد. اين در سابقه ذهني افراد و حافظه تاريخي مردم ثبت مي‌شود.

اشاره كرديد به اينكه رييس‌جمهوري پيام داد، وزرا هم همين‌طور و صداوسيما هم در بخش‌هايي انگار بعد سال‌ها بايكوت خبري‌اش را شكست و كمي در مورد ايشان و زندگينامه‌شان صحبت كرد. اما به نظر مي‌رسد حس بي‌اعتمادي سبب شده تا دست‌كم بخشي از مردم اين پيغام‌ها و شكست بايكوت را پس از فقدان استاد شجريان قابل قبول ندانند. يعني اينكه يك نفر را ايزوله كني و بعد از مرگ شروع به صحبت كردن در مورد او كني، خودش سبب خشم مي‌شود. آيا فقط با اين پيغام‌ها مي‌شود لطماتي كه در طول سال‌ها ايجاد كرده‌اي را جبران كني؟

طبيعتا اينجا بحث شوراي نظارت بر صداوسيما به وجود مي‌آيد. اين اولين مساله‌اي نيست كه با آن مواجه مي‌شويم، نسبت به برخي بزرگان انقلاب هم كم‌لطفي مي‌شود. به نظرم آن شوراي نظارت بايد نقش فعال‌تري داشته باشد. اما در پاسخ مستقيم به سوال شما بايد بگويم كه مردم قضاوت مي‌كنند؛ نسبت به عملكرد رسانه. رسانه‌اي كه يك‌جانبه نگاه كند و هر سمت و سويي كه خودش نسبت به وقايع دارد را بيان كند، در قضاوت‌هاي مردمي هم نمي‌تواند نمره بالايي بگيرد. استنباط من اين است كه جايگاه استاد شجريان يك جايگاه مشخص و تعريف‌شده‌اي بود كه در طول چند دهه فعاليت هنري به آن رسيدند. بهتر اين بود كه در بودنش اين شرايط آرام‌آرام به وجود مي‌آمد كه بايكوت رسانه‌اي ايشان شكسته شود و از ايشان دلجويي مي‌شد. الان هم همان‌طوركه شما گفتيد نشر اخبار كوتاه يا مثلا عنوان كردنش به عنوان دهمين خبر، سهل‌انگاري است و مي‌تواند زمينه قضاوت نسبت به كج‌سليقگي را در ذهن مردم ايجاد كند. بله مي‌شد بهتر و زودتر در اين قضيه وارد شد، يا لااقل پس از فوت ايشان درخور يك اسطوره نسبت به نشر خبر و سوگواري ايشان عمل مي‌شد. احساس مردم اين است كه سوگواري بايد به ‌گونه‌اي باشد كه همه به وحدت برسند. نام ايشان جاودانه مي‌ماند اما گراميداشت ياد ايشان، ياد هر استاد بزرگي در اين سطح از وظايف ملي و ميهني هر كشوري است. رسانه ملي با پول مردم اداره مي‌شود و مردم نسبت به آن حق و حقوقي دارند كه انتظار دارند در چنين شرايطي، رسانه هم كامل در خدمت مردم باشد و پاس‌دارنده بزرگان ميهني مردم.

به هر حال كه شرايطي كه درخور اين اتفاق باشد مهيا نشد. هم به دليل شرايط كرونا و هم تصميم‌گيري‌هايي كه در مورد اين اتفاق صورت گرفت، اين بخش غم و سوگ بروزنيافته باقي مانده است. حالا توصيه شما چيست؟ آن مراحل گذر از سوگ را آدم‌ها هر كدام چطور مي‌توانند پشت سر بگذارند؟

طبيعتا افرادي كه آن علاقه قلبي را نسبت به ايشان داشتند بايد مراحل گذر از سوگ را طي كنند كه اولين قدمش پذيرش است. در اولين مرحله بايد اين را بپذيريم كه ايشان را ديگر در كنار خود نداريم و از حضور اين استاد محروم شديم. دوم اينكه بايد سعي كنيم با آرامش و شناختي كه نسبت به آن فرد داريم در بزرگداشت ياد و خاطره ايشان بتوانيم خود را سهيم بدانيم. اگر كسي دست به قلم دارد مي‌تواند در مورد ايشان بنويسد، اگر در جمعي هستيم مي‌توانيم آن علاقه و احترام و آشنايي نسبت به ايشان را ابراز كند و در مورد فضاي فكري و عاطفي و اثرگذاري‌هايش حرف بزند. اينها شكل‌هايي است كه مي‌شود با كمك آنها حس اداي دين را در خود ايجاد كرد. با كامل كردن اطلاعات خودمان و بيان نقاط قوت فرد، مي‌توانيم حس كنيم كه آن فرد را هميشه در تاريخ زنده نگه مي‌داريم. بيان واقعيت‌هاي وجودي و حرفه‌اي ايشان مي‌تواند ياد ايشان را زنده نگه دارد. به عنوان مثال ابداعاتي كه ايشان در زمينه ساخت سازهاي ايراني كرده است در نوع خود بي‌نظير بود. در بحث آواز ابداعاتي داشته كه در نوع خود بي‌نظير بودند. ضعف‌هاي سرايش‌هاي گروهي را در ايران با ابداعاتش برطرف كرد. آنچه مسلم است، اين است كه ما در از دست دادن چهره‌هاي ملي بايد مراقب باشيم كه تصوير آنها به درستي به آيندگان انتقال داده شود. خاطراتي كه از استاد هست، كتاب‌هايي كه مي‌تواند در مورد ايران منتشر شود، همه اينها دين‌هايي است كه به نظرم نسبت به استاد شجريان دارم. مسووليتي هم بر عهده ما روانشناسان و جامعه‌شناسان است كه به اين سوال پاسخ دهيم كه چطور يك نفر مي‌تواند در دل تاريخ ايران، از قبل انقلاب تا دوران جنگ و بعد از جنگ و غيره چند دهه حضور داشته باشد و هر چه جلو مي‌آيد محبوب‌تر شود. نگارش در مورد ويژگي‌هاي شخصيتي ايشان به عهده ماست. بعدها ايجاد موزه و نگهداشت يادگاري‌هاي‌شان مي‌تواند قدم‌هاي ديگري باشد كه مطمئن شويم دين ما به ايشان ادا مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون