روزها با استاد
هوشنگ ضيايي
من اين بخت را داشتم كه چند روزي با استاد آواز و طبيعتدوست ايران همسفر باشم. آشنايي من با استاد از اوايل دهه 50 شروع شد، زماني كه براي شركت در سمينار سالانه روساي محيطزيست كشور به تهران ميآمديم و آقاي بهمن بوستان كه از دوستان استاد شجريان بودند و رياست روابط عمومي سازمان را بر عهده داشتند در ضيافتهاي شام و ناهار از ايشان دعوت ميكردند. آن روزها من جوانترين مدير سازمان بودم و مسووليت محيطزيست خوزستان و سپس استان فارس را بر عهده داشتم. ايشان علاقه زيادي به شيراز و استان فارس داشتند و هر بار كه با ايشان ملاقاتي داشتم از وضعيت حياتوحش فارس و به خصوص طرح ايجاد پارك بينالمللي ارژن و احياي دوباره نسل شير ايراني كه بسيار مورد علاقهشان بود سئوال ميكردند. اطلاعات بسيار زيادي در مورد اين گونه داشته و از آن به عنوان يك نماد ملي از زمان آيين ميتراييسم ياد ميكردند. در سالهاي بعد از انقلاب به جز شنيدن صداي دلنشين ايشان از طريق كاست ارتباط ديگري با استاد نداشتم. در اوايل دهه 70 بود كه استاد كه شماره تلفنم را از يكي از دوستان مشترك گرفته بودند با من تماس گرفتند و جوياي حالم شدند. در آن زمان به علت انتقاداتي كه از نحوه عملكرد مديريت سازمان حفاظت محيطزيست داشتم طي حكمي «بنا به مقتضيات اداري»؟ به شهرستان ماكو منتقل شده بودم و ايشان هم از اين موضوع اطلاع داشتند. پس از توضيحاتي كه در مورد زيباييهاي درياچه اروميه، پوشش گياهي و حياتوحش جزاير به خصوص احياي نسل گوزن زرد و پرواز فلامينگوها و پليكانها بر فراز درياچه دادم، ايشان علاقهمند به مسافرت به اين منطقه شدند. حدود پنج صبح بود كه استاد شجريان با يك دستگاه اتومبيل بليزر به اتفاق دو برادرشان به در منزل من واقع در اميرآباد شمالي آمدند. اصرار داشتند كه من در صندلي جلو بنشينم ولي قبول نكردم. سوار شديم و بلافاصله يك نوار شاد كردي گذاشتند و با زباني ساده در مورد مناسبتهاي هر موسيقي در صبح، ظهر و شب توضيح دادند. براي من جالب بود كه در طول اين سفر علاوه بر آهنگهاي ايراني به موسيقي ساير كشورها نيز توجه داشتند به خصوص به صداي پاواراتي كه هنوز در قيد حيات بود علاقهمند بودند. نزديكيهاي ظهر به درياچه قوريگل رسيديم. پس از صرف ناهار آقاي شجريان در حالي كه مشغول شنيدن يك نوار موسيقي بودند قدري از ما فاصله گرفتند. من هم براي ديدن اردك سرسفيد به سمت نيزار مجاور رفتم. زماني كه از نزديكشان رد ميشدم به صداي آهنگي كه استاد با آن زمزمه ميكردند توجه كردم. متوجه شدم كه صداي خودشان است. مشغول تماشاي پرندگان بودم كه دستي به شانهام خورد، اين استاد بود كه طوري ماهرانه به من نزديك شده بود كه من صداي پايشان را نشنيده بودم. آهسته با لحن مشهدي به من گفت خوب ما را قال گذاشتي! گفتم: نميخواستم آرامش شما را به هم بزنم. خوشبختانه يك اردك سرسفيد نر زيبا با آن ژست مخصوصش را به همراه چند پرنده ديگر از نزديك مشاهده كرديم. استاد كه بينهايت از ديدن پرندگان خوشحال شده بود پيشنهاد كردند كه دوري اطراف درياچه بزنيم. من هيچوقت قوريگل را با اينهمه پرندههاي مختلف نديده بودم. استاد با استفاده از كتاب پرندگان يك يك آنها را با دقت شناسايي ميكرد. اين وقتگذراني باعث شد كه ما حدود ساعت 12 شب به اسكله رشكان در كنار درياچه اروميه برسيم. همكاران محيطزيست كه گمان ميكردند ما از آمدن منصرف شدهايم در ورودي را قفل كرده و به استراحتگاه خود كه فاصله زيادي با در ورودي داشت، رفته بودند. هرچه بوق زديم و فرياد كشيديم كسي متوجه نشد. به ناچار من از در بالا رفتم و وارد محوطه شدم. هنوز چند قدمي نرفته بودم كه چند سگ از نژاد سرابي به من حمله كردند. آقاي شجريان كه از فاصله نزديك ناظر بود بهشدت نگران شدند سگها كه مرتبا عوعو ميكردند نه اجازه ميدادند من قدمي به جلو يا عقب بردارم. با كمترين حركت به من حمله ميكردند. در اين موقع بود كه سرايدار رشكان كه از صداي عوعو متوالي سگها از خواب بيدار شده بود به داد من رسيد و ما شب را بر روي اسكله رشكان به صبح رسانديم. روز بعد مرحوم سعدآبادي، مديركل به يوسفي رييس پارك و عدهاي ديگر از همكاران محيطزيست كه همگي ارادت خاصي به استاد شجريان داشتند براي خيرمقدم به ديدن ما آمدند و همه گونه تسهيلات را براي سفر چند روزه ما به جزاير پارك ملي درياچه اروميه فراهم آوردند. درياچه اروميه واقعا زيبا بود . دستههاي فلامينگو كه به آنها مرغ آتشين ميگويند با پرهاي قرمزرنگشان از هر طرف پرواز ميكردند. استاد شجريان كه بسيار تحت تاثير اين مناظر قرار گرفته بود با حالتي خلسهمانند و وصف نشدني زير لب زمزمه ميكرد. روزهاي اقامتم در جزاير درياچه اروميه در جوار استاد شجريان از بهترين روزهاي زندگي من محسوب ميشود. با وجودي كه استاد تعيين كرده بود از بين ما چهار نفر هر روز يكي به عنوان شهردار مسووليت نظافت و آشپزي را به عهده داشته باشد ولي موقعي كه از خواب بيدار ميشديم استاد ظرفها را شسته بود، مقدمات ناهار را آماده كرده و صبحانه را چيده بود. در طول روز نيز برنامههاي مختلفي داشتيم. در جزيره اشك به ديدن گوزنهاي زرد ايراني رفتيم. من سالها مسوول پروژه احياي نسل گوزن زرد بودم. تكتك گوزنها را از دشت ناز ساري به اين جزيره آورده بودم، آن زمان تعداد آنها از 200 راس تجاوز كرده بود. درختان بنه (نوعي پسته وحشي) با ميوههاي رنگارنگشان زيبايي خاصي به جزيره داده بود. همچنين از جزاير 9 گانه كه محل تجمع پليكانها و جوجههايشان بود و همچنين از كلوني جوجههاي فلامينگو هم بازديد كرديم. استاد لذت ميبرد و من هم از لذت بردن استاد لذت ميبردم. در طول اقامتمان در جزاير هر روز و هر شب استاد سئوالات بسيار تخصصي در موارد مختلف مطرح ميكرد كه خوشبختانه من به علت مطالعات چندين سالهام در جزاير قادر به پاسخگويي بودم. استاد گياهشناس خبره و به قول خودشان گلباز بودند و همه ساله براي تماشاي گلها و انتقال برخي ازآنها به باغ ژاپني منزل خود گاهي هفتهها به اقصي نقاط مملكت مسافرت ميكردند. غروب كه دور هم جمع ميشديم. بزم كوچكي داشتيم. استاد با شوخطبعي كه داشتند همه را شاد ميكردند. يك روز دنبال پرندهاي به اسم دمجنبانك كردند و با ريتم پرواز آن، آهنگي را زمزمه ميكردند و ميگفتند: اين هم آهنگ دمجنبانك. در مورد زاغي هم كه در خراسان به آن اكهكلاغ ميگويند داستانهاي خندهداري تعريف ميكردند. خشك شدن درياچه اروميه به علت احداث چندين سد با بالا رفتن غلظت نمك شروع شده بود و تعداد زيادي پرنده به علت چسبيدن كريستالهاي نمك به پرهايشان تلف شده يا در حال تلف شدن بودند. يكي از برنامههاي روزانه من و استاد گرفتن اين پرندگان و شستن پرهاي آنها با آب شيرين و تماشاي پرواز آنها بود كه با شادماني و دست زدن استاد همراه بود. روزي كه ما از درياچه برگشتيم و براي صرف ناهار به رستوران يك هتل در اروميه رفتيم، در بدو ورود متوجه شديم كه رستوران براي ناهار تعداد زيادي عزادار كه از خاكسپاري بازگشتهاند، رزرو شده است. در حالي كه عزاداران مشغول صرف ناهار بودند يك نفر هم در حال سخنراني بود. در اين هنگام يكي از عزاداران فرياد زد شجريان! همه عزاداران كه حدودا 100 نفر بودند ميزهاي خود را رها كرده و با حالتي شاد و خندان دور آقاي شجريان جمع شدند. رييس هتل با مشاهده اين وضع ما را به يكي از اتاقهاي بالا منتقل كرد ولي زماني كه پس از صرف ناهار قصد ترك هتل را داشتيم همه عزاداران كه تعداد آنها زيادتر هم شده بود در جلو هتل تجمع كرده و منتظر ديدن ايشان بودند. در زمان بازگشت به تهران توقف كوتاهي در گنبد سلطانيه نزديك زنجان داشتيم. در اينجا استاد ضمن دلگرم كردن من براي ادامه حضورم در سازمان حفاظت محيطزيست براي چاپ كتاب «راهنماي پستانداران ايران» كه مطالب و تصاويرش را در زمان تبعيدم به ماكو تهيه كرده بودم و بسيار مورد پسند استاد قرار گرفته بود مرا تشويق كرد.من به استاد شجريان و برخي از اعضاي اركستر ايشان به خصوص آقاي عندليبي كه همگي علاقهمند به طبيعت هستند قول داده بودم كه در خدمتشان از پارك ملي گلستان و توران بازديد نماييم كه متاسفانه اين اتفاق نيفتاد.