عباس آخوندي و عزتالله ضرغامي
به فاصلهاي اندك به فهرست كانديداهاي قطعي انتخابات پيوستند
چپ و راستِ برعكس
گروه سياسي
از ناظران و تحليلگران سياست ايراني، كم نيستند آنها كه معتقدند انتخابات در ايران، بهخصوص مهمترينش كه انتخابات رياستجمهوري باشد
-از آنجا كه حزبي نيست و كانديداهاي انتخاباتي و البته بسياري از كنشگران خرد و كلان سياسي افتخار خود را اين ميدانند كه به هيچ حزب و دستهاي «وابسته» نيستند- انتخاباتي است احساسي تا منطقي و مبتني بر اصول و قواعد كار سياست و به همين دليل، گمانهزني درباره اينكه درنهايت چهكسي و با چه شعار و كدام كمپين انتخاباتي پيروز ميشود تا همان روزهاي پاياني تبليغات هم ممكن نيست. مسعود ميركاظمي كه زماني در مجلس نهم ازجمله پايداريهاي پارلمان بود و پيشتر، مقطعي در دولت احمدينژاد، وزير نفت مملكت يكي از آن كساني است كه گفته كسي رييسجمهور ميشود كه بتواند يكهفته، ده روز آخر روي موج انتخابات سوار شود و خود را برساند به ميدان پاستور. چنين شرايطي است كه باعث ميشود دستكم يكي از چندين و چند روش گمانهزني درمورد اينكه كداميك از سياستمداران هواي رياستجمهوري در سر دارد، اين باشد كه موضعگيريهاي رسانهاي و اظهارنظرهايش را رصد كنيم و ببينيم چقدر بلد است عجيب غريب نطق كند و در گفتن از آنچه ميتواند سوژه سطحي فضاي مجازي و افكار عمومي باشد، به اصطلاح چند مرده حلاج است. البته اين اظهارات و افاضات الزاما قرار نيست با ادبياتي عوامانه و كلامي محاوره مطرح شود و حتي ممكن است در ظاهر با ادبياتي فاخر و كلامي وزين به عرض مخاطب عمومي برسد اما با محتوايي تا ميشود از فضاي واقعي سياست ايراني دور باشد. درواقع اين ديگر به سبك و متد آن سياستمدار وابسته است كه حرفهاي عجيبش در آستانه انتخابات، چطور و چگونه صورتبندي شده باشند.
اين چند روز گذشته -به استثناي خبر درگذشت استاد شجريان- شايد آنچه ميان اخبار سياسي و مشخصا خبرهاي حوزه سياست داخلي، بيش از هر خبري موردتوجه افكار عمومي قرار گرفت، دو گفتوگوي ويديويي بود با دو سياستمدار؛ سياستمداراني كه البته شايد جز در اينكه هر دو از سياستمدارانند و به مردان مشغول به حرفه سياست، شباهت چنداني باهم نداشته باشند؛ عباس آخوندي و عزتالله ضرغامي. يكي اصلاحطلب يا به بيان دقيقتر سياستمداري ميانهرو نزديك به اصلاحطلبان و آن يك، اصولگرا. اولي سياستمردي با كارنامه و سابقه كار اقتصادي و ديگري سياستمداري كه عمدتا در مناصب فرهنگي كار كرده. يكي تا آنجا كه ميتوان از يك سياستمدار ايراني در چارچوب نظام سياسي حاكم انتظار داشت، ليبرال و باورمند به ايدههاي اقتصادي مبتني بر ديدگاههاي دستراستي اقتصادي و آن يكي، اگرچه مهندسي عمران و مديريت صنعتي خوانده اما پس از دوران دانشجويي به سويي ديگر رفته با سياستهاي اقتصادي نسبتا بيگانه است اما از آنجا كه از معدود دانشجويان خط امام فعال در غائله تسخير سفارت امريكاست كه اصلاحطلب نيست، ميتوان گفت كه بيشتر به طيف چپ اقتصاددانان نزديكي دارد و جالبتر اينكه، كسيكه ميان اين دو به لحاظ ديدگاههاي اقتصادي به سياستهاي دستراستي نزديك است، آن كسي است كه با دقتي نسبي بايد او را در زمره اصلاحطلبان و جناح چپ سياست ايراني قرار داد و آن ديگري كه در روشها و سياستهاي اقتصادي، به تعبيري به چپهاي اقتصادي متمايل است، سياستمداري است، اصولگرا.
عباس آخوندي و عزتالله ضرغامي اما با وجود اين نكات افتراق، تنها در اين خلاصه نميشود كه هر دو از مردان سياست ايرانياند و هر دو در اين يكي، دو روز گذشته در گفتوگوهايي ويديويي، از حال و اوضاع امروز و البته فرداي ايران و ايرانيان گفتهاند. آنچه آخوندي و ضرغامي را حالا در آستانه انتخابات سيزدهمين دوره رياستجمهوري، كنار هم قرار ميدهد، اين است كه نام هر دو را ميتوان از فهرست بلند كانديداهاي احتمالي 1400 خارج كرد و در فهرستي مختصر نوشت كه بالاي آن اين عنوان درج شده: «كانديداهاي قطعي انتخابات 1400» چه آنكه 8 ماه و 7 روز مانده به انتخابات رياستجمهوري، اگرچه شايد بتوان دستكم از 30 سياستمدار و دستبالا تا حدود 50 نفر را به عنوان كانديداهاي احتمالي اين انتخابات سرنوشتساز رديف كرد اما آنها كه تا به اينجاي كار اين گمانهزنيها را تاييد كرده يا راسا از عزمشان براي كانديداتوري سخن گفتهاند، حتما كمتر از انگشتان دو دست است. كانديداهايي كه حالا با اعلام رسمي ضرغامي كه چند روزي پس از اعلام كانديداتوري آخوندي صورت گرفته، ميتوانند ازجمله مهمترين گزينههاي فهرستي باشند كه تا به اينجاي كار شايد جديترين اعضايش، حسين دهقان و محمد غرضي باشند.
«اعتماد» چندي پيش در گزارشي كه با تيتر «رضا خاتمي ميآيد؟» منتشر شد، به گزينههاي احتمالي حزب اتحاد ملت پرداخت و از احتمال انتخابات اين حزب اصلاحطلب به عنوان تشكيلات سياسي گروهي از كنشگران كه دستكم از دو دهه پيش تاكنون، بارها در مطبوعات فارسي -در مقايسه با كارگزاران سازندگي- به عنوان «بال چپ جناح چپ سياست ايراني» مطرح شده، پرده برداشت. گزينههايي كه البته همگي در طول رضا خاتمي به عنوان گزينه اصلي قرار داشتند اما شايد كسي كه حضورش در اين جمع، بيش از ديگران محل تعجب بود، كسي نبود مگر عباس آخوندي؛ سياستمداري چنانكه گفتيم با ديدگاههاي ليبراليستي كه اگر به جاي آنكه او را اصولگرايي ميانهرو نزديك به چهرههايي چون ناطقنوري و علي لاريجاني دستهبندي كنيم، بخواهيم با اغماض در جمع اصلاحطلبان قرار دهيم، بهتر است از او به عنوان گزينهاي نزديك به كارگزاران سازندگي ياد كنيم، نه اتحاد ملت. آنهم در روزهايي كه اتحاديها پيرو حوادث دي ماه 96 و آبان 98، تمركز خود را بر مشي مبتني بر عدالت اجتماعي قرار داده و بهويژه در رويكردهاي اقتصادي، به سياستهاي سوسياليستي گرايش پيدا كردهاند. با اين همه اما درحالي كه كارگزارانيها بهمراتب بيش از اتحاديها خواهان معرفي كانديداي انتخابات هستند، به نظر ميرسد چندان تمايلي به چهرهاي چون آخوندي ندارند و ازقضا اين اتحاديها و به تعبير دقيقتر طيفي خاص و البته اقليت در حزب اتحاد است كه خواهان حمايت از وزير مسكن هاشمي و وزير راه روحاني است. طيفي كه شبيه به آنچه از نهضت آزادي ميشناسيم، بيش از اغلب اعضاي حزب اتحاد به سياستهاي اقتصادي ليبراليستي باور دارد. آخوندي اما علاوه بر تاكيد موكد بر اين دست سياستهاي اقتصادي، به لحاظ گفتماني از يك تفكر ديگر نيز بهصراحت سخن گفته و ميگويد. ديدگاهي كه به انديشه «ايرانشهري» شهره است و برگرفته از آرا و افكار نويسندگاني چون سيدجواد طباطبايي.
آنسوي اين ميدان انتخاباتي اما اوضاع نهتنها به اين ميزان جدي و مبتني بر انديشههاي فكري و فلسفي نيست، بلكه حتي از آنچه از سياستمداري در چارچوب جمهوري اسلامي انتظار ميرود هم خودمانيتر است. عزتالله ضرغامي كه اگرچه عمران و مديريت صنعتي خوانده و كار غيردانشگاهي را نيز با سپاه پاسداران شروع كرده اما خيلي زود به وزارت ارشاد و حوزه فرهنگ رفته و امروز بيش از هر چيز به عنوان رييس اسبق صداوسيما شناخته ميشود. ضرغامي البته پس از پايان دوران رياست بر ساختمان شيشهاي، بيش از هميشه سياسي شد و برخلاف آنچه در زمان مديريت بر صداوسيما نشان ميداد، سياستمداري خودماني و بذلهگو. موضوع اما فقط اين نبود كه او ميخواست اصولگرايي متفاوت باشد. ضرغامي با رفتار و كردارش، بهخصوص زماني كه با حسين كروبي و ابطحي و احمدينژادي كه ديگر خود را اصولگرا نميدانست، همنشين شد، بهنحوي در فضاي سياسي-رسانهاي عمل كرد كه انگار حتي بنا نداشت به عنوان يك سياستمدار اصولگرا شناخته شود. روش و مرامي كه شايد اوج آن را در همين گفتوگوي ويديويي اخير ميبينيم. ضرغامي مدل 1400 كه با ادبيات «شاخهاي اينستاگرامي» از سياست ميگويد و البته همزمان از «پلنگهايي» كه او معتقد است تنها بايد ايستاد و تماشايشان كرد و از آنها -و با يك مميزي موردي درلحظه، از حرفهاي آنها- لذت برد! كانديدايي كه ميگويد دستكم يك سال است كه بهطور منظم سرگرم برگزاري جلسات كارشناسي با تمركز بيشتر بر مسائل اقتصادي است و بعيد نيست حتي محمدجواد ظريف، «نماد نگرشي خاص در ديپلماسي ايران» را لااقل در مقام «كارشناس حوزه سياستخارجي» به كار گيرد. سياستمداري كه برخلاف اغلب رقبايش، نگراني چنداني از تاييد صلاحيت و عبور از سد نظارت استصوابي شوراي نگهبان هم ندارد و خيالش از راي مثبت 5 فقيه و 6 حقوقدان شوراي نگهبان آسوده است و اگر ردصلاحيت شود، علت آن است كه «آملي لاريجاني هم عضو شوراي نگهبان است.» اينهم احتمالا به اين دليل كه او همين اواخر و در جريان رسيدگي به پرونده اكبر طبري، معاون اجرايي رييس پيشين قوه قضاييه، گفته بود كه «آملي لاريجاني نميتواند بگويد فساد طبري به او مربوط نيست!» و اگر اين يكي را هم نگفته بود، احتمالا با 12 راي تاييد صلاحيت ميشد!