روح زنانه شهر
سپيده اشرفي
روزگاري ايوان كليما درباره روحِ شهر گفته بود كه براي برقرار كردن ارتباط با شهر، بايد بتوانيم شهر را با دقت ببينيم و شخصيت خاص و استثنايي آن را دريابيم؛ آن «من» شهر، روح شهر، هويت آن و شرايط زندگي آن كه در طول زمان و در عرض مكان آن پديد آمده است. كليما آن روزها، روحِ پراگ را توصيف ميكرد و من روزهاست كه به روحِ تهران فكر ميكنم.
قصد ندارم زنانه و مردانه كردن همهچيز را به شهر بكشانم اما اگر قرار باشد اين دو جنسيت در تكميل هم باشد، شايد بتوان شهر را هم با همين عبارات توصيف كرد. هفته قبل بود كه اواخر شب از كوچه 4متريمان به سمت خانه ميرفتم. از همان كوچههاي قديمي است كه اگر به اصطلاح بالاشهرنشين باشيد، تصور ميكنيد ديگر چنين كوچهاي در تهران وجود ندارد. يك جوي قديمي هم دارد با آب لزج و غليظي كه انگار خاطرات كوچه را لخته كرده است. هميشه تاريك است و يك نور اندك به زور تلاش ميكند كل آفتابِ تابان كوچه باشد. برجسته و فرورفتگيهاي كوچه را در شب بيشتر احساس ميكنم. گاهي ميدانم كجا را بايد آرام بروم كه آسفالت برآمده به پايم گير نكند. همزمان، مرد همسايه به سرعت از كنارم سرازير شد و به سمت خانه رفت.
كمي ايستادم و فكر كردم كه چطور آسفالتي كه من هر بار در تاريكي شب بايد با احتياط از آن گذر كنم، براي او يك زمينِ ساده است. كليما شايد عبارت روحِ شهر را براي همين تجربه به كار برده باشد. «آن»ِ شهر را مگر زنها بهتر درك نميكنند؟ براي مردها شايد برجستگي كوچه در حد توقف اندك و تكترمزي براي گذر از دستاندازي باشد كه شب گذشتهاش پاي يك زن را پيچانده. اما قصدم اين نيست كه از توانمندي و ناتواني بگويم. ميخواهم بگويم روحِ شهر را زنان بهتر درك ميكنند.
همان نورپردازيهاي توي سبزههاي بلوار كشاورز، عطري كه وقتي كود تازه به خود ميگيرد، گلكاريهاي دم نوروز كه ميدان حر و پاستور را مثل يك پسرك اتوكشيده ميكند كه آماده شده تا با خانواده به ديد و بازديد برود ... روحِ شهر را اگر نگوييم زنانه است، دست كم زنها بهتر دركش ميكنند.
خاطرم هست يك بار در نشست انجمن اهداي عضو، شاعري پاي تريبون رفت و گفت جهان را بايد به شاعرها سپرد. ميگفت شاعرها لطافت و نيازها را بهتر درك ميكنند و قطعا دنياي بهتر و صلحآميزتري هم خلق خواهند كرد. قصد ندارم بر وجه لطيف زنان تاكيد كنم چون تجربه نشان داده كه در بسياري مواقع عقل و درايتشان بيشتر از گروه ديگر ميشود. اما شايد بيراه نباشد كه بگوييم روح شهر را بايد به زنان سپرد، چون زنان درك بهتري از جزييات شهر دارند و خوب ميدانند چطور براي زنده ماندنش بايد تلاش كرد.