درباره بازيكني كه ميخواست بهترين مهاجم جهان باشد
لرد بنتنر و روياهايي كه از دست رفت
ترجمه: علي ولياللهي
حدود ساعت 3 نيمه شب در تابستان 2011 هنگامي كه او فقط 23 سال سن داشت و آينده كارياش در آرسنال دچار لغزش شده بود نيكلاس بنتنر وارد كازينوي مورد علاقه خود در لندن شد. بنتنر به ياد ميآورد: «من خيلي مست هستم آنقدر كه نميتوانم پشت ميز بنشينم. اما بازي رولت بحثش فرق ميكند. قرمز سياه قرمز سياه... مگر چقدر ميتواند اين كار سخت باشد؟»
بنتنر در ادامه ميگويد: «درست بعد از 90 دقيقه 400 هزار پوند باختم. پول ندارم و حساب بانكيام بيش از حد كشيده شده است. اگر شانسم برنگردد ورشكسته ميشوم. تلو تلو ميخورم و بدنم را نميتوانم كنترل كنم. آب به صورتم ميپاشم و سپس يك صندوقدار پيدا ميكنم و 50 هزار پوند ديگر چيپ ميخرم.»
اين خاطره ناراحتكننده يكي از لحظاتي است كه زندگينامه بنتنر را به چنين شكلي از ديوانهوار بودن تبديل ميكند. داستان زندگي فوتباليست جواني كه رنج ميكشد و تحمل خود را از دست ميدهد و مقابل زرق و برق و ثروت ليگ برتر اغوا ميشود. هفت سال بعد، وقتي بنتنر از تركيب تيم ملي دانمارك براي جام جهاني 2018 روسيه كنار گذاشته شد به اين دليل كه در بدنش چربي روي چربي نشسته بود، او با اكراه پذيرفت كه «من بيش از حد به سبك زندگي لاكچري علاقهمند شدم. ميخواهم به گذشته برگردم و با چكش به سر آن پسر جوان بزنم. به او بفهمانم اين چه شانسي است. اينكه او چيز خاصي دارد؛ چيزي كه بايد از آن مراقبت كند.»
اكنون او نشسته روي مبلي راحتي در كپنهاگ دانمارك كنار دوست روزنامهنگار دانماركي خود رون نيلسن؛ كسي كه به نيكلاس كمك كرد كتاب زندگي خود را به عنوان يك شكايت بيرحمانه از اشتباهاتي كه مرتكب شده و درسهايي كه آموخته، بنويسد. بنتنر با تكان دادن سر ميگويد: «قطعا تاسف وجود دارد كه من كار خودم را به روش بهتري دنبال نكردم. نگاه به گذشته قطعا باعث ناراحتي من شد زيرا لحظاتي وجود دارد كه صحبت كردن درباره آنها بسيار آسيبزا و دشوار است.»
اما من نميتوانستم زندگينامه ورزشي خود را به شكل ديگري بنويسم و در آن از خودم ستايش كنم. خوشبختانه من كاملا به دوست روزنامهنگارم اعتماد كردم و توانستم خودم را پيش او عريان كنم و بگويم: «تنها يك راه وجود دارد كه ميتوانم آن را انجام دهم و آن اين است كه با صداقت كامل پيش بروم.» وقتي از او ميپرسم بعد از دست دادن 400 هزار پوند در طول 90 دقيقه، زماني كه براي انجام يك بازي فوتبال لازم است چه كردي؟ نجواي درونياش متوقف ميشود و ميگويد: «وقتي شما كم و بيش ميشكنيد باعث ميشود بتوانيد بهتر فكر كنيد. من ميدانستم كه بايد متوقف شوم. من 400 هزار پوند منفي بودم ولي در واقع توانستم مقداري از آن را جبران كنم.»
خورشيد كه طلوع كرد او ضررهاي خود را به 20 هزار پوند كاهش داده بود. او فوقالعاده خوششانس بود اما اين تجربه بنتنر جوان را به فكر فرو برد. «اين خيلي خطرناك بود. حتي براي من. اين تماسي بود براي بيداري . راهي كه به شكستن طلسمم كمك كرد. من هرگز از آن دسته پسرها نبودم كه از پول به عنوان راهي براي خودنمايي استفاده كنم. در ابتدا اين مساله بيشتر برايم سرگرمكننده بود و راهي براي اينكه در كنار افرادي باشم كه دوستشان دارم.»
بنتنر در مورد توهمهايي كه وقتي در كازينو بود تجربه ميكرد هم توضيح ميدهد: «وقتي مصدوم شدم و نتوانستم از حاشيهنشيني فوتبال آن هيجاني كه در زندگي لازم دارم را به دست آورم قمار به من آدرنالين داد. بديهي است هر قدر خطر بيشتر باشد آدرنالين هم بالاتر ميرود. بنابراين شما به دنبال سهمها و ريسكهاي بالاتر ميرويد.»
چهار سال قبل از آن در 19 سالگي بنتنر بيشترين سرخوشي با آدرنالين را تجربه كرده بود. او كمتر از دو ثانيه بعد از ورودش به زمين توانست در دربي شمال لندن مقابل تاتنهام گلزني كند. او سانتر فابرگاس از روي نقطه كرنر را با ضربه سر محكم به تور دروازه اسپرز چسباند. او ركورددار سريعترين گلي بود كه يك بازيكن تعويضي به ثمر رساند. از نظر بنتنر «اين به عنوان تضمين پذيرش در آرسنال بود. 100 درصد! شما به تازگي اولين گل خود را در ليگ برتر به ثمر رساندهايد و آن هم مقابل تاتنهام و درست زماني كه تازه وارد بازي شدهايد. بهتر از اين نميشد ديگر.» اين ضربه سر كه توسط ورزشكاري قدرتمند و با مهارت زده شده آرسن ونگر را متقاعد كرد كه بنتنر توانايي تبديل شدن به بازيكن اصلي آرسنال را دارد. استعداد او به اين معني بود كه دانمارك را در 16 سالگي ترك كرد تا به آرسنال بپيوندد. بنتنر از اين اتفاقات احساس عميق خودباوري و لياقت داشت. در سالهاي بعد اما وقتي محكوميت عجيب و غريبش در زندگي شخصي برايش پيش آمد رسانهها او را با عنوان «لرد بنتنر» مورد تمسخر قرار دادند. با اين حال درك سوابق حرفهاي او مهم به نظر ميرسد. او در جزيره بزرگ آماژر نزديك كپنهاگ بزرگ شد؛ جايي كه فرصتها بسيار محدود بود. بنتنر به پيشينه خود افتخار ميكند. «آماژر مربوط به طبقات پايين است و مردم دانمارك هميشه آن را تحقير ميكنند. اين جزيره Shit (كثافت) ناميده ميشود به دليل اينكه اين محل تا سال 1970 براي تخليه فاضلابهاي توالت استفاده ميشد. زندگي در اين منطقه واقعا سخت است اما مردم آماژر خيلي به هم كمك ميكنند.»
با وجود زندگي در چنين محيط ناجذابي بنتنر در خانوادهاي بزرگ شد كه يك نوع سختگيري دروني داشت. 15 قانون خانواده بنتنر روي در يخچال نصب شده بود. «قانون اول: شما فكر ميكنيد چيز خاصي هستيد.» «قانون دوم: شما فكر ميكنيد ميتوانيد هر آنچه ميخواهيد را انجام دهيد.»
با اين حال پدر بنتنر براي او الگوي خوبي نشد. پدرش هميشه چيزها و اشخاص ديگري را به خاطر اشتباهات بنتنر مقصر ميدانست. همين تفكر به نوعي بنتنر را به انحراف كشاند. نيكلاس اعتراف ميكند: «هرچيزي كه ميخواهيد اسمش را بگذاريد. اين هنوز هم مرا آزار ميدهد. من در گفتن متاسفم بهتر شدهام اما اين چيزي است كه هنوز هم روي آن كار ميكنم زيرا بهطور طبيعي روي زبانم نميچرخد.» بنتنر نوشته است:«وقتي پول بزرگ وارد زندگيام شد نقش پدر ضعيف شد.» وقتي ميپرسم درباره كتاب با او بحث كرده است يا نه، سرش را تكان ميدهد «من سالهاست با او صحبت نكردهام.» نياز به يك نظارت دايم و واضح روي بنتنر كاملا واضح بود زيرا او مدام مهماني ميگرفت و پولهايش را خرج ميكرد. ونگر بسيار باهوش و دلسوز است اما آيا او ميتوانست براي كمك به بنتنر موضع سختتري اتخاذ كند؟ «دشوار است زيرا او نميتوانست وقت بگذارد و فقط روي يك نفر تمركز كند. فكر ميكنم اگر خودم چهرهاي قوي داشتم و حواسم به خودم بود ميتوانست تفاوت ايجاد كند. اما من و آرسن رابطه خوبي باهم داشتيم و احترام فوقالعادهاي براي او قائلم. من او را مسوول هيچ اتفاقي نميدانم. او هميشه با من صادق بود و درك ميكند چيزهايي وجود دارد كه هرگز به آنها افتخار نميكنم.»
بنتنر در نهايت با برچسب لرد بنتنر مطرح شد و با داستانهاي ضدونقيضش و اعتماد به نفس گسترده و اشتباهات مدامش مورد قضاوت قرار گرفت. «من ميخواستم در زمين به عنوان يك فرد بازي خودم را بكنم و در اين راه نياز به خودباوري داشتم. چگونگي تبديل شدن به آن چهره در رسانهها به دليل برخي شوخيهايي بود كه رخ داد. اما من هرگز خودم را مقابل تيم قرار ندادم و سعي نكردم آدمي باشم كه نبودم. من با خودم صادق بودم چون سعي نميكنم آدمي عادي مثل سايرين باشم. ميخواهم عقيده خودم را در مسائل مختلف اظهار كنم.» نيلسن به جلو خم ميشود. «آنچه براي من به عنوان مصاحبهكننده جالب بود، اين است كه من افراد زيادي را ملاقات كردهام و وقتي از آنها سوالي پرسيده ميشود هميشه به اين فكر ميكنند اول با چه صدايي جواب بدهند. نيكلاس بسيار متفاوت است زيرا او به شما پاسخي صادقانه ميدهد. مردم در توييتر او را مسخره ميكنند و هنوز هم براي پاسخ دادنش به اين سوال كه آيا او ميخواهد بهترين مهاجم جهان باشد برايش جوك ميسازند. البته او اين را ميخواست و در آن زمان كه در آرسنال بود در بهار 2010 و همچنين در ليگ قهرمانان اروپا گلهاي زيادي ميزد.»
دوران باشگاهي بنتنر فراز و نشيب زيادي داشت. قرضي رفتن به بيرمنگام و ساندرلند و يوونتوس قبل از انتقال به وولفسبورگ و ناتينگهام فارست و روزنبرگ كپنهاگ. با اين وجود او ثابتترين نمايشهاي خود را براي تيم ملي كشورش به نمايش گذاشت و در حالي كه 81 بازي ملي انجام داد 30 گل براي دانمارك به ثمر رساند. «هميشه احساس ميكردم همتيميهايم باور دارند من ميتوانم تغييري در بازي ايجاد كنم. مربي من در دانمارك بيشتر اوقات مورتن اولسن بود. او مرا بهتر از هر مربي ديگري درك ميكرد. حتي اگر چيزي در موردم ميشنيد تماس ميگرفت و ميگفت چرا به نظرش انجام آن كار اشتباه بوده است. ميپرسيد چه حسي دارم و حال خانوادهام چطور است؟ او ميخواست من به عنوان يك بازيكن و همچنين به عنوان يك انسان پيشرفت كنم.» بنتنر در آستانه پذيرفتن پيشنهادي براي بازي در چين بود كه همهگيري كرونا آغاز شد. باوجود پشيماني از اينكه توانايياش آنطور كه بايد محقق نشد، ميگويد: «صادقانه ميتوانم بگويم جدا از اينكه پسرم متولد شده و با او وقت ميگذرانم هيچ چيز به اندازه فوتبال بازي كردن به من لذت نميدهد. اكنون با كرونا همهچيز مشكل است ولي اگر پيشنهاد به عنوان بازيكن مطرح شود به آن فكر ميكنم. اگر اينگونه نشد خودم را براي فصل بعد آماده ميكنم.»
بنتنر كه در دانمارك فرد مشهوري است اكنون به همراه همسرش كه يك مدل فيليپيني است در يك برنامه تلويزيوني شركت ميكند. «اين برنامه 9 ماه است كه در حال اجراست و مردم آن را دوست دارند زيرا مانند كتاب من است. بسيار صادقانه است و ما در آن فقط يك زندگي واقعي را نشان نميدهيم بلكه در حال نشان دادن يك رابطه مناسب و پرفراز ونشيب هستيم.»
با جديت بيشتر بنتنر در حال آمادهسازي خودش براي تبديل شدن به يك مربي فوتبال است. «اين جاهطلبي من است. در ماه دسامبر يك دوره مديريت شروع ميكنم. ابتدا بايد امتحانات مقدماتي را پشت سر بگذارم اما خوشبختانه دوستان زيادي در فوتبال دارم كه ميتوانم با كمك آنها تجربه كسب كنم.»
آيا اشتباهاتي كه به عنوان يك بازيكن مرتكب شده به او كمك ميكند تا فوتباليستهاي جوان را مديريت كند؟ «فكر ميكنم اين يكي از نقاط قوتم خواهد بود. من آگاهي در مورد مكان زندگي مردم را خواهم داشت همانطوركه خودم تجربهاش كردهام. من همچنين خوششانس بودهام كه زير نظر برخي از بهترين مربيان بازي كردهام بنابراين شايد از جهاتي يك قدم جلو باشم.» او يكي از همتيميهاي سابق خود را ميبيند كه در حال حاضر سرمربي شده؛ ميكل آرتتا. به گفته بنتنر «آرتتا ارادهاي آهنين برخلاف تمام چيزهايي كه من تا به امروز ميدانم دارد.» بنتنر همچنين از آرتتا تعريف ميكند كه «هرگز به هيچ كس احساس بدي نميداد. به عنوان همتيمي تعهد، عزم و رهبري او بيترديد بود و هميشه نشان ميداد كه راه مربيگري را در پيش خواهد گرفت. او شخصي است كه ميتواني هميشه براي مشاوره به او مراجعه كني.» آيا بنتنر همچنان آرسنال را دنبال ميكند مانند وقتي كه او پسربچه بود؟ «من تمام بازيهاي آرسنال را كه ميتوانم مشاهده كنم و حتي به گوشيام اين قابليت را اضافه كردهام كه وقتي اتفاقي در بازي ميافتد گوشيام آلارم ميدهد. بنابراين من هنوز آرسنال را دنبال ميكنم.» تقريبا به نظر ميرسد بنتنر با گذشته آشفتهاش سر سازش دارد. «بله. من به آنچه به دست آوردم افتخار ميكنم و زندگي هيجانانگيزي دارم. من فقط 32 سال دارم. زندگي زيادي پيش رو دارم و اهداف زيادي در نظر گرفتهام كه سعي ميكنم به آنها برسم. مانند اكثر فوتباليستهاي حرفهاي كه به پايان خود ميرسند بهترين راه براي مواجه شدن با آن اين است كه بدانيم هنوز دو سوم زندگي در پيش است.» بعد از همه چيزهايي كه او ياد گرفته حق دارد از حسرت عبور كند و وقتي ميپرسم اگر جوانتر بود و حرفهاي امروزش را ميدانست ممكن بود چه چيزهايي به دست آورد فقط براي مدت كوتاهي به فكر فرو ميرود و ميگويد: «من آرزوهايي داشتم و ميتوانستم كارهاي بيشتري انجام دهم.»
بنتنر مكث ميكند. «اما نميخواهم براي خودم هيچ پيشفرضي بگذارم و در مسيرم حفره قرار دهم.» در حالي كه شبح لردبنتنر كمكم عقبنشيني ميكند ميخندد و ميگويد: «اين يك پاسخ كامل بود.»
منبع: گاردين
درست بعد از 90 دقيقه 400 هزار پوند در قمار باخته بودم. پول نداشتم و حساب بانكيام بيش از حد كشيده شده بود. اگر شانسم برنميگشت ورشكسته ميشدم. تلو تلو ميخوردم و بدنم را نميتوانستم كنترل كنم. آب به صورتم پاشيدم و سپس يك صندوقدار پيدا كردم و 50 هزار پوند ديگر چيپ خريدم. وقتي شما كم و بيش ميشكنيد باعث ميشود بتوانيد بهتر فكر كنيد. من ميدانستم كه بايد متوقف شوم. من 400 هزار پوند منفي بودم ولي در واقع توانستم مقداري از آن را جبران كنم.
نيكلاس بنتنر در جزيره بزرگ آماژر نزديك كپنهاگ بزرگ شده. جايي كه فرصتها بسيار محدود بود. بنتنر به پيشينه خود افتخار ميكند. «آماژر مربوط به طبقات پايين است و مردم دانمارك هميشه آن را تحقير ميكنند. اين جزيره Shit (كثافت) ناميده ميشود به دليل اينكه اين محل تا سال 1970 براي تخليه فاضلابهاي توالت استفاده ميشد.» او در خانوادهاي بزرگ شد كه يك نوع سختگيري دروني داشت. 15 قانون خانواده بنتنر روي در يخچال نصب شده بود. «قانون اول: شما فكر ميكنيد چيز خاصي هستيد.»