وگان منجم
مهدي نيكوئي
زياد به ستارهها فكر ميكرد؛ شايد بيش از حد. برايش عجيب بود كه با تمام تلاشها و كاوشهاي انجامشده در فضا، هنوز سيارهاي مثل زمين پيدا نكرده بودند. مگر وجود حيات در يك سياره چقدر عجيب و غريب است؟ شايد خودش جوابش را ميدانست. در سيارهاي اعجابانگيز زندگي ميكرد. شايد واقعا ابر و باد و مه و خورشيد و فلك براي حيات او زحمت كشيده بودند. سيارهاش در منظومه شمسي و جايي در يكي از بازوهاي خارجي كهكشان واقع شده بود. فاصله از مركز كهكشان و ستارههاي ديگر به حدي بود كه از خطراتي مانند تلاطمها، گرانش و امواج ويرانگر در امان بماند. گويا معماري نكتهسنج مكان قرارگيري منظومه شمسي را تعيين كرده بود. خود خورشيد هم معركه بود. پس از 5 ميليارد سال عمر، به پختگي و فرزانگي رسيده بود؛ نه مثل ستارههاي جوان هياهو داشت و نه نور و حرارت وجودش رو به خاموشي بود. با اين حال، سياره او بايد از همين ستاره گرمابخش هم فاصلهاي مناسب ميگرفت؛ نه آنچنان كه در سرما فرو رفته و يخبندان شود و نه آنقدر كم كه اقيانوسها به نقطه جوش برسند. ماه در همسايگي بقيه كارها را به پيش ميبرد و هر تعديلي كه از قلم افتاده بود، انجام ميداد. سياره مشتري هم لطف بزرگي به زمين داشت. با جاذبه خود مثل نگهباني بر در ورودي منظومه ايستاده بود و شهابسنگهاي غيرمنتظره را از نزديك شدن به سيارهاش بازميداشت. با اين حال، سخاوت زمين بيش از همه بود. تركيب آب و جو مناسب، ميدان مغناطيسي عالي، خاك غني و حياتبخش و عمري 4.5 ميلياردي كه طي آن همه ملزومات بقا را فراهم ساخته بود. البته كه تداركات اصلي اين مهماني را از 66 ميليون سال پيش و پس از آخرين انقراض گسترده ساكنان خود آغاز كرده بود. در اين مدت، چنان تار و پود حيات را با گياهان و حيوانات مختلف به هم بافته بود كه باورش سخت ميآمد. او فرزند زمين بود و مهمان ضيافتي كه تمام كائنات در تداركش زحمت كشيده بودند. اما شايد چندان قدرشناس نبود. با جمعيت بيش از حد خود و شيوه زندگياش همهچيز را به سخره گرفته بود. در عرض 150 سال به قدري روزها و فصلها را به هم ريخته بود كه ممكن بود جانش را از دست دهد. با اين حال، همچنان بيتوجه به جان خود و گستاخ در مقابل سخاوت ميزبانهايش، زنجيرههاي يكپارچه حيات را يك به يك از بين ميبرد.