پشتوانه نداريم
سپيده اشرفي
ما پشتوانه نداريم. شايد اين صريحترين جملهاي باشد كه بتوانم درباره كمپينهايي كه اين روزها براي كاهش تبعيض جنسيتي راه افتاده، بگويم. مثل همان كمپين «آقا براي خانم» (HeForShe). بگذاريد از اينجا شروع كنم. همين دو شب قبل بود كه همسرش زنگ زد و با داد و بيداد صحبت ميكرد. سابقه دعواهايشان را خوب به خاطر دارم. تمام مدتي كه سر من فرياد ميزد تا درباره اختلافشان حرف بزنم، در حال شال و كلاه كردن بودم تا هرچه سريعتر به خانهشان برسم. تمام ترسم از اين بود كه بلايي سر زنش نياورد. بار قبل دعواي مفصلي كرده بودند و جاي كبوديها را ديده بودم. تمام بدنم ميلرزيد و با كلي بوق و ويراژ، بالاخره به خانهشان رسيدم. زنگ زدم و در را باز نكردند. باز هم فكر آسيب به زنِ بيچاره پسِ ذهنم بود. بالاخره در باز شد و زن خودش مقابل در ايستاد. گفتم: «بيا بيرون.» تمام بدنم ميلرزيد. نگران بودم. حالش آشفته بود و حكايت يك دعواي يك ساعته را داشت. نگاهم كرد و گفت: «تو دخالت نكن.» در را بست و رفت. من هاج و واج ميان راهپلهها ايستاده بودم كه مگر خودش نبود كه ميگفت ميترسم بلايي سرم بياورد. مگر خودش نبود كه ميترسيد و به واسطه همين ترس بود كه كل مسير را با هزار فكر و خيال و ترس طي كرده بودم؟
در را بستم و توي ماشين نشستم تا كمي افكارم را جمع كنم. بتوانم درك كنم كه تا كجاي ماجرا ما تن دادن به آسيبها را پذيرفتهايم. به اين فكر ميكردم كه لابد پشتوانه مالي فكرش را ترسانده. گفتم شايد چيزي نبوده اصلا دعواي خاصي نبوده. اما وقتي به داد و بيدادش فكر ميكردم، باز هم اين فكر به ذهنم ميرسيد كه ما خيلي تا كمپينهاي مرد براي زن و امثال آن راه داريم. ما در خانه خودمان قبل از نياز به كنار زدن كليشههاي جنسيتي و مشاركت مرد در كنار زن، به اين نياز داريم كه امنيت داشته باشيم. قبل از هر چيز نياز داريم كه جامعه بعد از طلاق براي يك زن، همانقدر ايمن باشد كه براي زنان ديگر است. بايد هزار كيلومتر قبل از اتوبان اصلي كمپينهاي برابري جنسيتي، از كوچه پسكوچهها و حتي كورهراههايي عبور كنيم كه روزگاري بدنمان كبود شده، صدايمان در نطفه خفه شده يا حتي انگيزهاي براي كمك خواستن نداشتيم. واقعيت همين است. ما پشتوانه نداريم و كمپينهاي اين چنيني براي زنان اين شهر، مثل يك خيال و روياست.