يكتا انگاري آگوستين قديس
بيخو پارخ
براي آگوستين مسيحيت تنها دين راستين و كليسا تنها سخنگوي قانوني آن محسوب ميشد و هيچ رستگاري خارج از كليسا متصور نبود (Gilso), 1963, pp.165-84. تنها زندگي راستين از آن مسيحيان بود البته به شرطي كه ايمانشان درست و بدون خطا باشد. آگوستين بيشتر عمر فعال خود را صرف مبارزه با آنچه بدعتهاي زمان خودش ميدانست يعني مانيگرايي (1) دونايتيسم (2)، پلاجيانيزم (3) و ايريانيزم (4) كرد و بنياد الهياتي را گذاشت كه به نظرش تفسير صحيح از مسيحيت بود(5). او در محاصره اين همه بدعت قدردان مسيحيان مخلصي بود كه كلمات مقدس را مشغوليت ذهني خود ساخته و آنها را با وجود معاني متفاوتي كه متبادر به ذهن ميكرد، حق ميدانستند. اما به هر صورت با پيامد كثرت قرائتها از مسيحيت راحت نبود و اصرار داشت كه معاني جديد به شرط درستي يعني مطابقت با نظرات كليساي كاتوليك، قابل پذيرش است. آگوستين مجهز به سلاح دكتريني كه مدعي تنها تفسير درست از مسيحيت بود غيرمسيحيان و بدعتگزاران را مورد حمله قرار ميداد. اگرچه او روش زندگي غالب رومي را براساس رذايل سخيفي چون حرص و تسخير وحشيانه ارزيابي نميكرد ولي آن را حاصل هوسهاي عشق به افتخارآفريني، قدرت و عظمت ميديد و بنابراين يك جمهوري آزاد متعهد به جستوجوي خير عمومي ايجاد كرد و شك نداشت كه اين هوسهاي غالب بر زندگي رومي مثل دود بدون وزن است؛ دودي كه منبع فساد اخلاقي عميقي بود و پيشبيني كرد به انهدام روم ميانجامد. به نظرش روم بدون داشتن دين واقعي يك جامعه مشتركالمنافع واقعي نبود، فاقد عدالت واقعي و آرامش اصيل بود و فقط صلح جايزي را تامين ميكند. جوامع مانند افراد بنا بود براساس نيت محبتشان مورد قضاوت قرار بگيرند و به نظر آگوستين تنها جامعه مسيحيت كه براساس بالاترين و اصيلترين محبت در تجسم خدا را دارد انساني واقعي است. طرد جامعه روم چنان شديد بود كه در هر موقعيتي سرودههاي ويرژيل(6) را با مطالب كتاب مقدس مقايسه ميكرد و به قول يكي از مفسران نوشتههاي آگوستين مليگرايي مسيحي را نتيجه ميگرفت (Brown, 1967, pp.306f and 231). آگوستين در نوشتههاي اوليه خود وظيفه دولت را تنها تامين صلح زميني و واگذاري رستگاري روح را به كليسا ميدانست و مدارا را براي رفتار با غيرمسيحيان توصيه ميكرد. اما در نوشتههاي بعدي ديدگاهي متفاوت عرضه كرد و معتقد شد كه حاكم مسيحي وظيفه دارد تا فضايل مسيحي را در ميان زيردستانش ترويج و از قدرتش براي هرچه بيشتر گسترش ايمان خودش استفاده كند (Dean, 1963, pp. ch.VI) . شكنجه بدعتگزاران و مرتدان حق بود زيرا براي حفاظت از سلامت روح آنها و رفتاري محبتآميز بود كه به مرگ جاودان دچار نشوند و به مثابه مجازات پسر بيانضباط توسط پدر تلقي ميشد. از اين رو حاكم بايد بدعتگزاران را به وسيله مجازات مرگ تنبيه كند تا مطمئن شود هيچ مسيحي خارج كليسا رها نشود و با مسالمت يهوديان و پيروان ساير اديان را به مسيحيت بگرواند. اگر غير مسيحيان بر خطايشان اصرار ورزيدند بايد تحمل شوند اما از حق شهروندي كامل جامعه محروم ميمانند. به عكس آگوستين همانطور كه در بخش بعدي توضيح خواهيم داد آكوئيناس قديس (۱۲۷۴-۱۲۲۵ ميلادي) نسبت به افكار قبل از مسيحيت پذيراتر بود البته او هم از فلسفه افلاطون الهام گرفت اما تفكر سياسي و اجتماعي افلاطون و ارسطو و روش زندگي يوناني و رومي را زياد
بر نميتافت. آكوئيناس با رد ترس و عقيده فرانسيسكنها و كشيشان سكولار يا به عبارتي آگوستينيان مبني بر اينكه عقايد ارسطو ايمان مسيحي را فاسد ميكند، فلسفه مشعشع و باشكوهي از امتزاج مسيحيت و عقايد ماقبل مسيحيت ساخت. به هر صورت به خاطر اينكه مسيحيت را حق مطلق ميدانست و بر نياز به داشتن تنها يك تفسير درست از آن اصرار داشت رويكردي ابزاري به تفكر ارسطو اتخاذ كرد. يعني از تفكر ارسطو تكههايي را برداشت كه در چارچوب مسيحيت موردنظر كليساي كاتوليك جاي ميگرفت. با اين وجود الهيات او در نظر كليسا براي دههها بسيار مشكوك بود.
مترجم: دكتر منير سادات مادرشاهي
پينوشتها:
1- Manicheism - مانيگرايي ديني بود كه در قرن سوم ميلادي توسط ماني در دوران امپراتوري ساساني به وجود آمد، تفكر مانيگري براساس جهانشناسي دوآليسم بنا شده و معتقد بود خوبي و جهان روحاني نور از يكطرف و جشر و جهان تاريك ماده از طرف ديگر در نزاع به سر ميبرند.
2 - Donatism - بدعتي كه به انشعاب در كليساي كارتيج از قرن چهارم تا ششم بعد از ميلاد انجاميد. اين جماعت معتقد بودند كه روحانيون كليسا بايد معصوم باشند تا مراسمشان ارزشمند باشد.
3 - Plagianism- دكترين پلاجيوس و پيروان اوست كه گناه اوليه و تقدير را رد ميكردند و معتقد بودند انسان ذاتا خوب و آزاد آفريده شده است.
4 - Arianism - دكترين مسيحشناسي غيرتثليثي بود كه معتقد بود مسيح پسر خداست اما از او جدا بوده و مانند پدر ابدي نيست. خدا ذات الهي يگانه دارد اگرچه در سه چهره ظاهر شده است.
5- اين نكته را Diana Eck(1993) توضيح داده است. او ميگويد ما الهيات را در رابطه با واقعيت وجود تنوع ديني چگونه ببينيم؟ او پاسخ ميدهد كه الهيات با ارسطو كنار آمد همانطور كه با علم و اين واقعيت كه خورشيد به دور زمين نميگردد. كنار آمدن با كثرت ديني در جهان هم امروز به همان اندازه براي الهيات مسيحي چالش است. Coward (1989) هم كشف با ارزشي از چگونگي گفتوگو در سطوح نظري و عملي اين موضوع ارايه كرده است.
6 - پوليوس ورگيليوس مارو يا ويرژيل شاعر معروف حماسي روم در دوران آگوستيني است.