• ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4775 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۶ آبان

معنا نزد تماشاچي‌ است

زهرا چوپانكاره

«مردم تهران در آن سال يك نفس كشيدند و آمار جرم پايين آمد، كاري كرديم كه بفهمند در زندان نمي‌توانند خوشگذراني كنند، 98 درصد آنهايي كه در زمره اراذل و اوباش بودند دور اعمال مجرمانه را خط كشيدند و يك عده از آنها فرار كردند و حتي عده‌اي اعلاميه ترحيم خودشان را روي ديوار منزل‌شان چسباندند.» اين بخشي از مصاحبه با فرمانده سابق پليس تهران بود كه سال 93 در خبرگزاري تسنيم منتشر شد. كساني كه كليد خوردن طرح‌هاي موسوم به «امنيت اجتماعي و اخلاقي» را به ياد مي‌آورند حتما «احمدرضا رادان» را در سال‌هاي اوجش در دهه 80 مي‌شناسند. فرمانده پليس تهران از سال 85 تا 87 و بعد به مدت پنج سال و هفت ماه و ۱۶ روز جانشين فرمانده نيروي انتظامي. در آن سال‌ها او مدام يا در مورد برخورد با مجرمان يا به گفته خودش «اراذل و اوباش» و گرداندن آنها در خيابان‌ها جواب رسانه‌ها را مي‌داد يا در مورد «مبارزه با بدحجابي». همان سال‌ها بود كه با فيس‌بوك گاهي مي‌شد عكس‌هاي اين طرح‌هاي امنيتي پليس را ديد كه مجرمان را جلوي چشم محل مي‌گرداندند، در يكي، دو مورد آفتابه‌اي هم به گردن‌شان آويخته بودند. عكس‌ها و خبرهاي زناني كه كشان‌كشان به سمت ماشين‌هاي پليس برده مي‌شدند هم كمي بعد از راه رسيدند. سردار هر وقت كه در مقابل رسانه‌ها پاسخ مي‌گفت آمارهاي چشمگيري از كاهش انواع جرايم مي‌داد. نمونه‌اش؟ اسفند 87 فارس به نقل از سردار نوشت: «با اجراي طرح ارتقاي امنيت اجتماعي مزاحمت به نواميس 80 درصد كاهش يافته است.» رادان همچنين از كاهش 12 تا 48 درصدي سرقت‌هاي مسلحانه، قتل، زورگيري و سرقت به عنف در راستاي اجراي طرح ارتقاي امنيت اجتماعي خبر داد. حالا اگر در مورد آمار آن سال‌ها و نسبتش با ميزان انواع جرايم در حال حاضر هم اگر مسوولي از نيروي انتظامي پاسخ بدهد كه خيلي خوب مي‌شود. بگذريم! تا قبل از آن سال‌هاي دهه 80 اجراي حكم اعدام در ملاعام داشتيم، بعد دستگيري زنان در ملاعام و در كنارش گرداندن مجرمان در ملاعام هم اضافه شد. «نمايش دادن» تبديل شد به يكي از رسم‌هاي نيروي انتظامي كه حالا بيشتر از 10 سال است جامعه‌شناس و حقوقدان و روانشناس و غيره در موردش مي‌نويسند و مي‌گويند و هشدار مي‌دهند و در جواب، «درس عبرتي براي ديگران» را از پليس تحويل مي‌گيرند. امروز كه ديگر گوشي‌هاي هوشمند همراه هميشگي شهروندان است، ثبت و ارسال و دست ‌به دست شدن اين نمايش‌ها از هر نوعي كه باشند، تبديل شده است به يك رسم ديگر. رسمي كه در حاشيه نمايش‌هاي در ملاعام نيروي انتظامي كشور به وجود آمد؛ اين تماشاگران معلول آن نمايش‌ها بودند. 
در دانشكده علوم ارتباطات و روزنامه‌نگاري از زماني براي‌مان مي‌گفتند كه رسانه و پيامش در نقش دكتر بود و سوزن، با يك تزريق اين پيام به مغز مخاطب رسوخ مي‌كرد. اما در گذر زمان بسياري از نظريه‌پردازان نتوانستند نقش آن كسي كه نامش مخاطب است را ناديده بگيرند. همين شد كه در جايي هم به ما آموختند، انتقال پيام به معناي انتقال معنا نيست كه معنا نزد مخاطب است. اينكه از آنچه مي‌گويي و مي‌فرستي، نفر دوم چه برداشتي بكند و چه بفهمد در دست او است. حالا كه در اين چند روز، ويديوهاي تازه‌اي به آن حجم ويديوهاي آزار و خشونتي كه قبلا در ذهن داشتيم افزوده شده، بد نيست ببينيم كه اين پرورش مخاطبي كه در صحنه رسمي كشور انجام شد به كجا رسيده است. ما روزنامه‌نگاران باز مي‌رويم سراغ جامعه‌شناسان و حقوقدانان، ديگر عادت كرده‌ايم بپرسيم به نظرتان نقش آن تماشاگران صحنه خشونت عليه يك زن در آبادان يا يك متهم در مشهد چيست؟ چرا فيلم مي‌گيرند؟ چرا صداي خنده مي‌آيد؟ چرا صداي اعتراضي يا كمكي بلند نمي‌شود؟ شايد هم بايد بپرسيم چرا كه نه؟ در يكي، دو دهه گذشته مگر قرار نانوشته همين نبوده است تا «ملاعام» داشته باشيم؟ مخاطبي براي صحنه‌هاي اعدام و مجرم‌گرداني نمي‌خواستيم؟ قرار بوده است كه خشونت عليه شهروندان محكوم شود و با قصاص و تنبيه مجرمان در ملاعام به نمايش درآيد، نمايش هم تماشاگر مي‌خواهد، نمي‌خواهد؟ 
ما در رسانه يك كار نسبتا راحت آموخته‌ايم. يك جور مانور است روي مسائل روز. گاهي اگر نتوانيم يقه قدرتمند را بگيريم مي‌رويم سراغ «مردم ما». اين مردم ما يك توده بي‌شكلي است كه مي‌توانيم بگوييم ماسك نمي‌زنند و سفر مي‌روند پس كرونا زياد مي‌شود، قيمت فلان جنس را بالا مي‌برند و بهمان قدر ارز و طلا مي‌خرند پس بازار به هم مي‌ريزد. اين مردم مي‌ايستند كنار يك ماجرايي در مشهد، در آبادان، در تهران و تماشا مي‌كنند. مي‌توانيم اين رفتار را تعبير كنيم به گسستن پيوندهاي اجتماعي، بي‌فعل شدن، كرخت شدن، اهميت ندادن. سوژه ماجراهاي ما شده‌اند همين تماشاگران آن ماجراها. بعد گاهي فراموش مي‌كنيم كه آن كسي كه دوربينش را به سمت ماموري در لباس رسمي قانون نشانه رفته، از چه كسي بايد به چه كسي اعتراض كند؟ مگر نه اينكه قرار بوده اجراي قانون ما در ملاعام باشد، خب اين هم ملاعام و تماشاگرانش. اين پيامي است كه دست‌كم در بيش از يك دهه گذشته به صورت موكد به مخاطب/ تماشاچي منتقل شده و ديگر او است كه تصميم مي‌گيرد در كجا و كدام صحنه اين پيام را چگونه معنا كند. تماشاچي مي‌بيند، گاهي به اين صحنه مي‌خندد، گاهي سكوت مي‌كند و البته همين تماشاچي است كه همه‌ چيز را در آن گوشي همراهش ثبت مي‌كند. او خودش قرار است فرستنده پيام‌هاي بعدي باشد از اصل نمايشي كه به تماشا نشسته بود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون