ارشك و تولد دولت اشكاني
مرتضي ميرحسيني
ميگويند تاريخ طولاني و پرفراز و نشيب سلسله اشكاني در چنين روزهايي از سال 238 قبل از ميلاد و با ظهور ناگهاني ارشك و حمله او به خراسان (پارت) آغاز ميشود. اين گفته، سخن نادرستي نيست به شرط پذيرش اين دو واقعيت كه اين ظهور چندان هم ناگهاني نبود و آن حمله هم چيزي جز بازگشت محسوب نميشد.
ارشك (اشك) رييس قبيلهاي به نام پرني بود كه مردمي كوچنشين و از قبايل نيمهبدوي شمال خراسان بهشمار ميرفتند و در دشتها و كوههاي آن ناحيه در رفتوآمد بودند. اصل و تبارشان به آن گروه از ايرانيهايي ميرسيد كه چند قرن قبلتر در شمال و شرق پارت مستقر شدند و سالهاي طولاني مطيع مادها و بعد پارسها بودند. هر چند بعدها كه خودشان به قدرت و ثروت رسيدند و شاهنشاهي اشكاني را برپا كردند مدعي شدند كه اصل و نسبشان به شاهان بزرگ هخامنشي ميرسد و از اين رو وارث مشروع و شايسته سلسله ايراني پيشين و فرمانرواي بحق آسيا هستند.
سواركاراني بسيار ماهر و جنگجوياني بيباك و بيرحم بودند و به خاطر زندگي سخت و پرخطري كه داشتند مرگ را همنشين جدانشدني خود ميديدند. نه از دولت سلوكيان فرمان ميبردند و نه حاكم دستنشانده آنان در خراسان را جدي ميگرفتند و از هر فرصتي براي ايجاد ناامني و يورش به شهرهاي بزرگ و پادگانهاي نظامي استفاده ميكردند. از اينرو برخي مورخان عصر باستان كه نوشتههايشان تفكر حاكم بر فضاي اشرافي دربار سلوكي را بازتاب ميدهد، پرنيها را گروهي راهزن بيسروپا و برخي ديگر هم قبيلهاي ياغي و رامنشدني توصيف كردهاند. به هر رو، تضاد ميان شهرنشينهاي وابسته به دولت سلوكي و قبايل كوچنشين خو گرفته به آزادي ادامه يافت تا اينكه سد قدرت سلوكيان در شرق ترك برداشت و چند نافرماني كوچك و يك شورش بزرگ و پردامنه در خراسان آغاز شد. در آغاز، پرنيها دخالتي در اين شورشها نداشتند و در حاشيه جريان حوادث بودند. اما ارشك از اين آشفتگيها و ناآراميها بهره برد و به هدف به دست آوردن قلمرويي تازه و فضايي بيشتر، قوم و قبيلهاش را به سمت نواحي جنوبي رود اترك هدايت كرد (طبيعي بود كه هرچه جمعيتشان بيشتر ميشد نياز به فضاي بيشتري براي زندگي پيدا ميكردند.) هر چند جزييات ماجرا و چگونگي درگيريهاي اين سالها معلوم نيست و بسياري چيزها در تاريكي مانده و خواهد ماند، تا اين حد ميدانيم كه درنهايت ارشك -گويا با ياري برخي ايرانيان شهرنشين پارت كه از حكومت سلوكيان دلزده بودند- حاكم يوناني و خودمختار خراسان را كشت، بر بخشي از شمال ايالت مسلط شد و سنگ بناي شاهنشاهي بزرگ و بالندهاي را گذاشت كه به افتخار و احترام خود او اشكاني نام گرفت. يوزف ولسكي در كتاب شاهنشاهي اشكاني مينويسد: «جريان رويدادها ما را به اين نتيجه ميرساند كه اشك شخصيتي نابغه بوده است و به هر حال پيوندهاي او و نيز پيوندهاي جانشينانش با پسمنطقه شمالي ايران چنان بوده كه بر اين صفت او اصرار ورزيم. اخلاص پرنيها - پارتها نسبت به اشك، اگر نگوييم پرستش شخصيت او، كه منابع بارها به آن اشاره كردهاند، نمايانگر تاثير شديدي است كه او بر معاصران و بر اعقاب خود داشته است.»