اميد من تويي
مهدي نيكوئي
ميخواست بگويد: «اتفاقا بايد خوشحال باشي. چرا ناراحت ميشوي؟ اينكه از تو انتظار دارم حداقل در مسير وگان شدن قدم برداري، جاي خرسندي دارد. نميدانم چرا انتظارم را به عنوان تحميل عقايد برداشت ميكني. چنين انتظاري فقط يك معني دارد: تو را پاكتر و خوشقلبتر از آن ميدانم كه لذت 10 دقيقهاي يك غذا را به جان موجودي زنده ترجيح دهي.» ميخواست برايش توضيح دهد كه برخلاف انتظارات، اميد چنداني به وگان شدن جهان ندارد. نه آنكه نشود. اتفاقا بيشتر از هميشه ميشد به چنين اتفاقي دل بست. به هر حال، علاوه بر فراواني ميوهها و سبزيجاتي كه اكنون ميتوان در هر 4 فصل آنها را پيدا كرد، محصولات گياهي توليد شده در اين چند سال، كار را راحتتر هم كردهاند. در اين ميان، وضعيت گرمايش جهاني و بحرانهاي زيستمحيطي و اجتماعي قرن 21 نياز به تغيير اساسي در سبك غذايي را طلب ميكنند. شهروندان اين سياره خاكي هم احتمالا بايد در عصر ارتباطات، بيش از هميشه از پيامدهاي گسترده كوچكترين تصميماتشان آگاه شده و آرمانگراتر باشند. با تمام اين احتمالات و هموار بودن مسير، اميد چنداني نداشت. هنوز خودخواهيها و بيعاطفگيها فراوان بودند. شايد هم كسي «اثر پروانهاي» را جدي نميگرفت يا به قدرت خود ايمان نداشت. شايد هنوز اكثر مردم فقط خود را متاثر از دولتمردان و جامعه ميديدند و باور نداشتند كه اين ارتباط دوطرفه است. ميخواست به او بگويد كه «حتي وقتي مأيوس و فرسوده ميشوم، باز به تو اميد دارم. كاش از اين موضوع خوشحال باشي. به هر حال، تو هميشه اسطورهام بودهاي و تجلي جهان آرمانيام را ابتدا در تو ميديدهام. هنوز هم اگر بتوان اميدوار ماند و به عدالتطلبي و آرمانخواهي كسي دل بست، آن يك نفر تو خواهي بود.»