افاضات بهتانگيز و مردم نكتهسنج
محمد بقاييماكان
توقعاتي كه برخي خطيبان آخرين روز هفته از مردم دارند به واقع شگفتانگيز است، شگفتانگيز نه از اين بابت كه عنايتي به آنان ندارند بلكه به عكس از اين حيث كه نقشي اساسي براي مردم تا حد پديد آمدن حوادث و بلاياي طبيعي و غيرطبيعي مانند زلزله، سيل، بيماريهاي فراگير و مشكلات معيشتي قائلند، چندان كه شدت و ضعف اين مصايب را هم ناشي از ميزان تقواي ظاهري و باطني آنان ميدانند. اگر به واقع چنين باشد بايد گفت منزلتي است كه نصيب كمتر جامعهاي ميشود. براي مثال زلزلههاي مهيبي كه در رودبار، بم، ورزقان و هريس روي داد يا روستاهايي كه بر اثر سيل خسارتهاي بيشمار ديدهاند و افرادي بيگناه از خرد و كلان جان باختند را مربوط ميدانند به سهلانگاري اخلاقي و بروز آداب و رفتارهاي ناپسند «معدودي اناث و ذكور.» البته پيداست آدميان مورد نظر كه لابد - نه لابد حتما - طاعتشان اندك است و معصيتشان بسيار در مناطقي بينصيب از ابتداييترين تسهيلات زندگي نوين سر نميكنند بلكه به خلاف مردم بلاديده در شهرهاي بزرگ اقامت دارند كه از نگاه صاحبان برخي منابر رسمي اگر چنين نبودند چنان هم نميشد! اينكه از چه رو ساكنان تهيدست روستاهاي رقتانگيز و شهرهاي محروم بايد تاوان اعمال شهروندان به نسبت مرفه كلانشهرها را بپردازند و مورد «آزمايش» قرار گيرند، پرسشي است كه بايد فرداي قيامت از مسگري پرسيد كه گردنش را در شوشتر زدند. البته مواردي از اين قبيل در مواعظ خطيبان اهل ظاهر چندان فراوان است كه در حوصله اين مختصر نميگنجد. آخرين نظر از اين دست كه نشان از تاثير مردم در قوانين طبيعي و غيرطبيعي دارد در سخناني عرضه شده كه چندي پيش از تريبوني رسمي «به سمع مستمعين و مستمعات» رسيد و آن اينكه «علت پيدايش كرونا گناهان مردم است.» اين گفته بهتانگيز آن هم در ديار نكتهسنجان منتقداني داشته از طيفهاي مختلف از جمله افاضلي در كسوت طراح آن نظر كه يكي از آنان در سمت مدير روزنامهاي 40 ساله در سرمقالهاي به روشني نوشت كه «مخترعان [چنين ديدگاههايي] منبريهاي كممايه هستند» و اگر نقص اعمال خود را «به گردن مردم مياندازند از مضحكترين سخناني است كه در سالهاي اخير شنيده ميشود.» نويسنده آيندهنگر از اين هم فراتر رفته چنين رويكردي را «توجيهات ظاهرپسند» دانسته و هر چند بسيار دير ولي باز هم جاي شكر دارد كه پس از 40 سال پيشبيني كرده كه مردم «راه خود را از اين قبيل فريبكاران جدا ميكنند.» البته نيازي به گفتن نيست كه اگر كساني در كسوتي ديگر همين اندرز دلسوزانه را با نرمترين الفاظ و با خضوع و خشوع تمام يادآور ميشدند و نتيجه ميگرفتند كه «يا سخن دانسته گواي مرد عاقل يا خموش» بيگمان آسمان به زمين ميآمد و چنان لرزهاي بر همه كائنات حسي و عقلي ميافتاد كه گويي در صور دميدهاند و قيامت آشكار شده. ولي حقيقت را اگر بخواهيم آنچه در علت پيدايش كرونا و ارتباطش با گناهان مردم مطرح شد چون نيك بنگريم چندان هم دور از صواب نيست، زيرا مصايب كنوني كه كرونا كمترينشان است و احوال جامعه را سخت پريشيده كرده به واقع متوجه مردم است. مگر نه اينكه رييس ديپلماسي كشور در رسانهاي كه آن را ملي ميخوانند با الفاظي جلي بيان داشت كه «ما خودمان انتخاب كرديم كه جور ديگري زندگي كنيم.» از اين سخن كه در جلسه علني مجلس نيز با تلميحي به رويدادي تاريخي بيان شد، معنايي جز اين برنميآيد كه لگام زندگي در دست مردم است. بنابراين ايرادي متوجه آن گروه از خطيبان آخرين روز هفته نيست كه نقش مردم را در هر مشكلي بسيار موثر ميبينند. آنان راست ميگويند كه هر آنچه بر خلق ميرود، دستپخت خودشان است. دليلش اينكه به قول نماد قوه ناطقه مردم در مجامع بينالمللي، اين نوع زندگي را خودشان انتخاب كردند و از همين رو چنان صبر و تحملي در برابر ناملايمات و نابسامانيهاي زمانه كج مدار به خرج ميدهند كه سنگ زيرين آسيا هم به گردشان نميرسد. علاوه بر اين يكي ديگر از توصيههاي شخص اول ديپلماسي اين ملك را هم نبايد ناديده گرفت كه ميتواند براي منتقدان خطيب آخرين روز هفته قابل تامل باشد كه در پي همان سخنان به مجلسنشينان مخالف خويش هشدار ميدهد كه فراموش نكنيد «همه در يك كشتي نشستهايم.» البته واضح و مبرهن است كه گرچه اين خلق عظيم جايي در آن كشتي اختصاصي ندارند ولي اگر بحث بر سر خلايق و مسائلشان است، حاجتي به كشتي نشستن نيست. اين راهي است كه خودشان انتخاب كردهاند. اما معلوم نيست در طريقي كه هرولهكنان پي سپردند، چه خطايي پيش آمده كه با نگاهي تأويلي به نظرات برخي خطيبان آخرين روز هفته شدهاند، مصداق هر چه سنگ است براي پاي لنگ است. اگر چنين است بايد به اين خطيبان رسمي حق داد كه آنان را گرفتار در گرداب مصايب گونهگون ميبينند كه نه شبشان سحر ميشود و نه حتي يكي از دعاهايشان اثر دارد. چنين ديدگاهي در باب عدم استجابت دعا ربطي به امروز و ديروز ندارد، قرنهاست كه متشرعان بلاهاي نازل شده را معلول علتي به نام گناه مردم دانستهاند. عطار در تذكرهالاوليا از قول ابراهيم ادهم زاهد معروف كه در نيمه سده دوم ميزيست و او را «سلطان دنيا و دين، سيمرغ قاف يقين و متقي وقت» ميخواند، نكاتي در علت عدم استجابت دعا نقل ميكند كه دقيقا قابل انطباق است با آنچه چندين دهه از تريبونهاي رسمي هنگام پيدايي مصايب در آخرين روز هر هفته گفته ميشود. منتها با اين تفاوت كه ابراهيم ادهم نه خود را تافته جدا بافته ميدانست، نه متفاوت از مردم و نه از كشتي نشستگان نطاق و بيعمل بود كه فقط نظارهگر ساحلي بلاخيز باشد. ابراهيم ادهم با آن همه منزلت كه جنيد او را «مفاتيحالعلوم» ميخواند، اوقاتش گاه چنان ميگذشت كه روزها را پشتهاي هيزم جمع ميكرد و ميفروخت و به بيان عطار «بدان سيم نان خريدي، نيمهاي به درويش دادي و نيمهاي به كار بردي» زماني «به مزدوري رفتي و آنچه حاصل آوردي در وجه ياران خرج كردي» از او نقل كردهاند كه «سختترين حالي كه مرا پيش آيد، آن بود كه به جايي رسم كه مرا بشناسند.» گويند مردي ده هزار درم پيش او آورد، نستاند و گفت: «بدين قدر سيم سياه ميخواهي نام من از ميان درويشان پاك كني؟» به نظر ميرسد مشكل اصلي جامعه را به جاي فرافكنيهايي كه در آخرين روز هر هفته با چشم دوختن در چشم «مومنين و مومنات» گردنفرازانه صورت ميگيرد، بايد در چنين تفاوتهايي جست كه هر چه ميگذرد، بيشتر ميشود.