درباره اشكهاي تلخ پترا فون كانت، ساخته فاسبيندر
لبخند اندوهناك
آرش گرگين
فيلم اشكهاي تلخ پترا فون كانت با استفاده استريليزه و وسواسي از عناصر ميزانسن و حركت موقر و حسابشده بازيگران اين جسارت را به بيننده ميدهد كه عناصر فيلم را در سطح نمادين تفسير كند و به دنبال ارجاعاتي خارج از متن، ميزانسن را بكاود. براي مثال، پوستر سه لت شده در پسزمينه اتاق پترا، بخشي از نقاشي پوسن در دوران باروك كه با لباسهاي بازيگران و حركاتشان متناسب است، نمايي از رقص و پايكوبي جشنهاي باكوسي را نشان ميدهد اما قسمتي از نقاشي حذفشده، قسمتي كه روايت اصلي نقاشي در آنجا اتفاق ميافتد، شاه ميداس كه از باكوس خواسته بود به هرچه دست ميزند طلا شود، غافل از آنكه غذاها و نوشيدنيها نيز از قاعده اين آرزو مستثني نيستند، پس از اندك زماني ميداس درحاليكه از گرسنگي محتضر است از باكوس درخواست كمك ميكند و باكوس به او ميگويد خود را در رودخانه بشويد. با تطبيق شخصيتهاي فيلم و داستان باكوس ميتوان بهراحتي تفسيرهاي نمادين كرد و از منظرگاه اين داستان اسطورهاي و با كمك بسياري از تحليلهاي انجامشده درباره آن فيلم را به دست محققان و مفسران آن حوزه گذاشت. فاسبيندر در ابتدا با كمكگيري از جايگيري بازيگران و ديالوگهايشان فيلم را پيش ميبرد و عناصر ديگر فيلم - ازجمله موسيقي، قاببندي، فوكوس، زوم و ترولينگ دوربين، تدوين، اشيا مانند آينه پترا، ماشين تايپ و عروسك و كل دكور اتاق ـ را در معنا و روايت فيلم دخيل ميكند و با استفاده از قاببندي و دوربين و عناصر مذكور به ديالوگها و بازيها قوت بيشتري ميبخشد، معنا را در سطوح مختلف منتقل ميكند. به مدد همين همراهي عناصر مختلف است كه در اواسط فيلم با توجه به جايگيري بازيگران و موسيقي، اين امكان براي فاسبيندر مهيا است تا روايت را مستقل از ديالوگ بازيگران پيش ببرد. به نظر ميرسد كه فاسبيندر در اقتباس از نمايشنامه خودش براي انتقال محتوا از مديومي به مديوم ديگر نهتنها چيزي را از دست نداده بلكه با استفاده از عناصر سينمايي باعث خواناتر شدن متن خود شده است.
ميزانسن در كل فيلم به جز پرده چهارم ثابت است بااينحال بهواسطه استفاده از دوربين خلاق با زاويههاي مختلف و جايگيريهاي بازيگران از تمام وجوه ميزانسن استفاده ميشود. دوربين همچون حركت بازيگران، دكور و ديالوگها نقش فعالي در پيشبرد روايت دارد. دوربين در پرده اول تقريبا بيشتر اتاق و راهروهاي مرتبط به آن را به ما نشان ميدهد و كاملا ما را با اتاق آشنا ميكند تا در آينده از آن استفاده كند. پرده دوم با نماهاي قاب در قاب شروع ميشود قابها بستهتر از پرده اول، كلوزآپها و پترا و كارين كه با لباسهاي رزم به ديدار هم ميروند، گويي براي جنگي اساطيري لباس پوشيدهاند. رقابتي بر سر مركب نارسيسيستيك صحنه، يعني تختخواب، در اول پرده اين پترا است كه روي تخت شاهانه نشسته و كارين با احترام در كنار و لبه مركب شنونده سخنان اوست، همچون سيدوني در پرده اول، اما در آخر پرده بازي برگشته است و در پرده سوم ميبينيم كه كارين كاملا بر تخت مسلط است و پترا تخت را باخته است، در پرده چهارم ميبينيم كه پترا گويي آينه خودبيني را شكسته و تخت را كه نمايشي از فانتزي رابطه عشقي توسط مانكنها در آن در حال اجراست به طبقه پايين افكنده است و با واقعيتي تلخ دست به گريبان است. اتاق پترا به دو طبقه تقسيم شده است كه همچون تخت جايگاه مكاني شخصيتها بر روابط قدرت و مراحل رواني شخصيتها تاكيد ميكند. براي مثال مارلين بيشتر مواقع در طبقه پايين جاي دارد و زماني كه دستوري به او محول ميشود با عبور از طبقه بالا از صحنه خارج ميشود. در پرده سوم پترا كه جايگاه نارسيسيستيك خود را به كارين باخته است در كنار مارلين در طبقه پايين حاضر ميشود و به دستورات كارين عمل ميكند. پترا اول با رفتوآمد براي درست كردن كوكتل به طبقه پايين شروع ميكند و پس از آن خود را در طبقه پايين مييابد، هرگونه تلاش با فرياد كشيدن بر سر مارلين و غيره براي اجتناب از همطبقه شدن با مارلين نتيجهبخش نيست، در اينجاست كه پترا ميل عاشقانه مارلين به خود را موكد، فراموش نكنيم كه پترا در دو پرده نخست از حضور در طبقه پايين امتناع ميورزد و حتي خلاقيت مارلين روي بوم را از طبقه بالا نظارت و تحسين ميكند. اگر اينچنين تفسيري را بپذيريم، ميتوان فيلم را سفر پترا از تخت نارسيسيم در پرده اول به طبقه مازوخيسم و برگشت در پرده آخر دانست، يك سفر اسطورهاي شخصيت اصلي داستان و شايد خود نويسنده داستان، فاسبيندر.
شايد بهواسطه تجربه كسبشده در چنين سفري است كه كسي جز پترا از لذت مازوخيستي مارلين آگاه نيست. اين نكته در آخر فيلم مشخص ميشود، وقتي كه پترا دوباره بر مركب خود برگشته است دوباره از بالا به ديدن مارلين كه در طبقه پايين در حال كار است روي بوم است ميرود و با همان زاويه ديد اول فيلم از مارلين عذرخواهي كرده و به او اطمينان ميدهد كه مناسبات روابط خود را با او تغيير خواهد داد. مارلين با جسارت و خشمي كه در طول فيلم از او نديديم شروع به جمع كردن وسايل ميكند و پترا با علم به اينكه صحبتش چه نتيجهاي به همراه خواهد داشت با لبخندي از روي لذت به تماشاي او مينشيند. البته ميتوان لبخند انتهايي فيلم را نشات گرفته از اشكهاي پرده سوم تفسير كرد و اين حركت پترا را به عنوان لذت مازوخيستي انتقام از خود درك كرد، چراكه موقعيت قدرت پترا در كنار مارلين معنا دارد و تمام كارهاي ريز و درشت پترا به مارلين وابسته است منجمله كار حرفهاي پترا در مد، در طول فيلم اين تنها مارلين است كه لباسها را طراحي ميكند و ميدوزد. بدون مارلين، پترا از هر عشقي محروم ميشود و احتمالا در گذران زندگي و كار خود به مشكل بخورد.