گنج زري بود در اين خاكدان
دوم- «سياستورزي اميدوارانه» كه از خودشان اين عبارت را وام گرفتهام و در آخرين گفتوگوي رسانهاياش بر آن تاكيد كرده است، آنجا كه ميگويد: «نميتوان بدون اميد در سياست ماند... بايد به مردم اعتماد كرد... نميتوانيم نشاط را از اين نسل بگيريم...» تم و موضوع ويژهنامه يكسال پيش نشريه پيام ابراهيم به مناسبت چهلمين سالگرد رحلت آيتالله طالقاني همزمان با برگزاري همايش «طالقاني و زمانه ما» كه برنامهريزيهاي لازم آن را در زمان حياتشان انجام داده بودند، همين عنوان را داشت؛ شيوهاي از سياستورزي كه خود در عمل آن را معنا و ترجمه و يك عمر آن را زندگي كرده بود و بارها و بارها ديگران را هم به آن شيوه فراخوانده بود. به واقع سرنوشت و سبك زندگياش صبوري و مداومت را پيشه و مشي او ساخته بود: در پيش گرفتن سياست صبر و انتظار با راهبرد گفتوگو از ويژگيهاي منحصربهفرد اين بانوي مبارز بود و از زمان آغاز همكاري مشتركمان كه از اوايل تاسيس خانه احزاب شروع و به اصلاح اساسنامه و تشكيل كميته زنان (كه بنا بود كميته امور زنان باشد) منجر شد تا روزهاي پاياني حياتشان توفيق داشتم از اين شيوه سياستورزي درسها بياموزم. در آخرين پيامكي كه از ايشان دريافت كردهام و به يادگار مانده است نيز توصيه به صبر شدهام: «...سحر نزديك است. شرمنده كه نتوانستم خدمت برسم! اينها همه نور است!!! قرآن پيوسته به (صبر) همراه با مشتقات گوناگون توصيه ميكند! صبر حضرت زينب امروزه حداقل دويست ميليون پيرو دارد! درود بر زينب بانوي قهرمان كربلا.» اصرار اعظم طالقاني بر تعيين تكليف واژه «رجل سياسي» و شركت مستمرش در انتخابات رياستجمهوري چهار دوره اخير حتي با كمك واكر و صندلي چرخدار! در همين چارچوب قابل ارزيابي و داوري است، بماند كه چه ملامتها كشيد و چه شماتتها شنيد؟! او با درك اهميت اقدامات بنيادي و زيرساختي و وقوف بر آن، يك تنه بار به چالش كشيدن اصل۱۱۵ قانون اساسي را به دوش كشيد و تفسير شفاف واژه رجل سياسي كه ۴دهه پيش به لطف واضعان قانون اساسي در عِداد شرايط داوطلبان رياستجمهوري جاخوش كرده است را به دغدغه هميشگياش مبدل كرد و از اين منظر الهامبخش بسياري از زنان و دختران سرزمينمان شد، به نحوي كه امروزه سرنوشت تفسير اين واژه و مشاركت زنان در انتخابات رياستجمهوري (نه فقط در مقام ثبتنامكننده كه در اين چهار دهه نيز منعي نداشته، بلكه در مقام داوطلب تاييد صلاحيت شده)، با نام او گره خورده است. در آخرين تماس تلفني كه براي دلجويي در برابر هجمهها و هتاكيها برقرار كرده بود به ذكر «اياك نعبد و اياك نستعين» سفارشم كرد كه اينك به ورد روزانهام تبديل شده و با هر بار يادش را زنده ميكنم و هر بار همصدا با مولانا زمزمه ميكنم كه «مرگ چنين خواجه نه كاري است خرد... و گنج زري بود در اين خاكدان...»