نقش و سهم زنان در بحرانها
مينو سليمي
سرپلذهاب از زمينههاي آسيبپذيري خاصي در برابر بحران زلزله برخوردار است و آسيبپذيري زنان اين شهر نيز در اين زلزله بسيار مشهود است.
زنان در اين شهر از ريسك آسيبپذيري بالاتري در قياس با مردان برخوردارند و معرفت به كم و كيف اين آسيبپذيري و بسترهاي شكلگيري و تداوم آن ضرورت انجام دادن مطالعه در اين زمينه را نشان ميدهد. با عنايت به چنين ملاحظاتي در خصوص وضعيت زنان هنگام بروز سوانح و ميزان آسيبپذيري آنان از يك سو و شيوه بهينه مديريت بحران اين سوانح با هدف كاهش ميزان آسيبپذيري زنان و بهرهگيري از مطالعاتي كه تجربه زيسته زنان را مورد مطالعه قرار داده است، ضروري بود. فروپاشي ناگهاني زندگي، نااميدي و تجربه مدام بيپناهي، افزايش رفتارهاي مخاطرهآميز، پايين آمدن سطح تحمل افراد و هراس و وحشت اجتماعي به عنوان بخشي از پيامدهاي زلزله سرپلذهاب، نقشي اساسي در تغييرات تصميمگيري براي زندگي افراد و خانوادهها داشته و باعث مشكلات اجتماعي، فرهنگي و رواني مانند احساس درماندگي شديد، خشونتهاي خانگي، اعتياد در ميان زنان، تمرد از ارزشهاي خانواده، برقراري روابط نامتعارف با غريبهها و خيرين، طلاق، تكديگري و رواج بياعتمادي براي اين زنان شده است تا جايي كه با تصميم به مهاجرت موقت و دايمي، مشكلات رواني، اضطراب دايمي، تصميم به خودكشيهاي ناشي از فروپاشي ناگهاني زندگي و شكلگيري سبكهاي خاصي از زندگي در اين منطقه روبهرو هستيم. زنان اين شهر شرايط بسيار سختي را سپري ميكنند. بيهويتي زنان پس از زلزله و عدم انطباق آنان با وضعيت پس از زلزله از مسائل عمده زنان است. سوءاستفادههاي جنسي از زنان خودسرپرست و بيسرپرست به بهانه كمك به آنها از جانب خيرنماها و مردم بومي يكي از مضاميني است كه براي زنان مشكلات چشمگيري را ايجاد كرده است. مطالعه مردمشناختي تاكيد بسياري بر شناخت نحوه زيست و فرهنگ زنان اين منطقه قبل از زلزله و نحوه مواجهه آنان با شرايط بحراني بعد از زلزله را دارد كه بتواند در برنامهريزي براي مواجه با بحرانهاي ديگر تمركز كند چراكه اين جامعه از اين ويژگي كه بخشي از زنان آن جنگ تحميلي را نيز تجربه كردهاند، برخوردار بوده است. مطالعه مردمشناختي نشان ميدهد، خودكشيها و اقدام به خودكشيهاي صورت گرفته اكثرا در ميانه سني 55-22 سال مربوط به زنان بوده است. ترس و فوبياي زلزله و پسازلزله، تغيير ناگهاني سبك زندگي، فقدان آرامش و فقدان امكانات و توان مالي از مخاطرههايي هستند كه به پايين آمدن انگيزه ادامه تحصيل افزوده است. نزاع در خانواده افزايش يافته و خشونت عليه زنان بيشتر شده و به تبع آن طلاق افزايش پيدا كرده است. طلاق بيشتر به دليل سختي شرايط و نبود امنيت و عدم تعهد مردان در قبال زنان و مسووليتهاشان صورت پذيرفته است. نيازهاي اوليه زندگي و كسب حمايتهاي رواني بلافاصله بعد از وقوع بحران از اولويتهاي نياز زنان است و زنان با توجه به مسووليتهايي كه برعهده دارند(نگهداري از فرزندان، بيماران و سالمندان، شستوشوي ظروف و پوشاك، پخت و پز و...) علاوه بر حمايتهاي رواني، نيازهاي مادي نيز جزو نيازهاي فوري براي آنان محسوب ميشود به طوري كه ايجاد اعتماد در آنان در برآوردن نيازهاي ضروري يك قدم بزرگ در جهت كمك به آنها براي مقابله موثر با تنشهاي رواني است. ميتوان اين نيازها را بر اساس اولويتبندي تقسيمبندي كرد، نيازهاي زنان حين سوانح طبيعي مانند پوشش زنان، نيازهاي بهداشتي عمومي زنان، نيازهاي آرايشي و بهداشتي فردي، نيازهاي مادران باردار و شيرده، نيازهاي مختلف عاطفي و روحي مانند اعتماد به نفس، ايجاد مكانهاي امن و... و در سطح كلانتر توجه به نيازهايي مانند مسكن، اشتغال، درآمد زندگي و... است. به طور كلي ميتوان گفت، زنان بنيان خانواده و جوامع را تشكيل ميدهند و هنگام وقوع موقعيتهاي اضطراري، سهم مشاركتهاي مهم آنها حتي حياتيتر شده و در مقابل خانواده خود مسووليتپذيرتر ميشوند اما هنگام بحرانها اغلب نقاط قوت و آسيبپذيري آنان ناديده گرفته ميشود. عدم دسترسي گروههاي آسيبپذير به خدمات ميتواند آنان را در معرض صدمات جبرانناپذيري قرار دهد از اين رو هر گونه ناكارآمدي در عرصه خدمات ممكن است نسلهاي آينده را نيز به خطر اندازد. بنابراين نظام حمايت اجتماعي- رواني نقش فوقالعاده مهمي در محافظت از افراد در مقابل بلايا و به طوركلي اثرات آن دارد. يكي از اثرگذارترين راهكارهاي برطرف كردن مشكلات افراد زلزله ديده به ويژه زنان، استفاده از ظرفيت خود آنها و مشاركت دادن در امور است. بررسي زلزلههاي ۱۳۶۹ منجيل- رودبار و ۱۹۹۸ ارمنستان، بيانگر اين نكته است كه زنان ميتوانند در ايجاد فرهنگ ايمني در جامعه و فعاليتهاي پيشگيرانه و ضروري پس از بحرانهاي طبيعي نقش داشته باشند. مهار كامل مخاطرات امكانپذير نيست بلكه تنها ميتوان با مديريت مناسب آنها خسارت را به حداقل رساند. مديريت مخاطرات طبيعي با تكيه به رويكرد اجتماعمحور(مشاركتي) بر اين باور است كه بايد جمعيت محلي آسيب ديده به عنوان افرادي كه توانايي عمل و مشاركت دارند، مد نظر قرار گيرند. توجه به كاركرد مثبت حضور آنان در جامعه و اعتماد و مشاركت دادن آنان در جريان بازسازيهاي اجتماعي- فرهنگي جامعه فاجعه ديده، ميتواند به صورت چشمگيري موثر باشد زيرا آنها بخشي از يك شبكه روابط اجتماعي فعالي هستند كه خبر يا اطلاعيه هشدار را از طريق كانالهاي غيررسمي دريافت ميكنند به اين ترتيب زنان ميتوانند هم گيرنده و هم انتقالدهنده خوبي براي پيامهاي هشدار، ايمني و بازسازيهاي اجتماعي و فرهنگي در برابر خطرات ناشي از زلزله تلقي شوند. زنان ميتوانند در ايجاد فرهنگ ايمني و بازسازي زودهنگام جامعه فاجعه ديده در جامعه فعاليتهاي پيشگيرانه و ضروري پس از بحرانهاي طبيعي به ويژه زلزله، نقشهاي مهمي را ايفا كنند.
مردمشناس