• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4783 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۷ آبان

درباره روزهاي كرونايي و آموزش مجازي تئاتر

اندر مصائب متكلم وحده بودن

احسان زيورعالم

 

چندي است تصويري از كلاس‌هاي مجازي دانشگاه هاروارد منتشر شده است. استاد بانو، در برابر تعداد بسياري مانيتور ايستاده و درس مي‌دهد. تصوير تمام دانشجويان هارواردي در برابر استاد قرار دارد و استاد حداقل مي‌داند اوضاع از چه قرار است. مي‌تواند به چهره دانشجويان نگاه كند و ببيند آيا در چشمان‌شان موجي از رضايت وجود دارد يا خير. مي‌تواند بفهمد كلاسش جذاب است يا آزاردهنده. مي‌تواند دريابد اصلا چه كساني در كلاس حضور دارند و اگر براي حضور و غياب دانشجو واجد اهميت است، آن را ملاكي براي ارزيابي دانشجويانش قرار دهد.
براي من اين تجربه صرفا يك سراب است. امري واهي در تدريس دوران كرونايي. كرونا هر چه بود در مقام تدريس دست به اقدام مهمي زد، كلاس درس را به مجلس سخنراني بدل كرد. براي من كه تلاش براي به حرف درآوردن دانشجويان مهم‌ترين ركن است، اين روزها بايد يك ساعت سخنراني كنم، گلويم را مدام صاف و به گاف‌هايم فكر كنم كه چگونه رفع و رجوع‌شان كنم. دانشجويانم، خاموش، پشت ميكروفن‌هاي بسته و دوربين‌هاي از كار افتاده ممكن است دست به هر كاري بزنند جز شنيدن سخنراني من. سخنراني كه مدام با خودم مي‌گويم چقدر مي‌تواند خسته‌كننده باشد. وقتي از دانشجويان مي‌پرسم پرسشي در چنته دارند يا خير، سكوتي عالم‌گير بر فضاي مجازي كلاس حكمفرما مي‌شود. نمي‌دانم دانشجو در يك بهت از خوبي مطالبم فرو رفته است يا در كارزار «حالا صبر كنيم ببينيم كي زودتر مي‌پرسه.» نتيجه كار هم مشخص است، «نه استاد پرسشي نيست.» تعجيلي است براي رفتن. البته كم‌لطفي است اگر بگويم دانشجويان سرد و بي‌روح كلاس را دنبال مي‌كنند. آن‌ سوي ماجرا جالب‌تر است؛ پايان كلاس.
كلاس كه تمام مي‌شود تازه اصل ماجرا شروع مي‌شود. آنان كه نيامده‌اند به دنبال فايل ضبط‌ شده كلاسند. «آخ كه يادم رفت ضبط كنم.» ديالوگ تكراريم و البته مسير سختي براي آن كلاس ضبط شده تا لينك را استخراج كني و به دست اهلش برساني. در ميانه اين همه برنامه ساده براي برگزاري كلاس، نمي‌دانم چرا Adobe Connect محبوب شده است. برنامه منحوسي كه حتي زبان فارسي را حمايت نمي‌كند. اگر بخواهي هنگام صحبت كردن دانشجويي پيامي متني بفرستي بايد استرس آن را داشته باشي كه آن حرف «ي» نوشتاريت عربي باشد نه فارسي. كاريش نمي‌شود كرد، مي‌گويند استفاده از اين برنامه حجم اينترنت را از بين نمي‌برد. 
البته كرونا محاسني هم دارد. وقتي كلاس حضوري بود دانشجو اسير و عبيرت مي‌كرد كه چند دقيقه‌اي خصوصي درباره مفهوم درك‌ نشده سخن بگويد. استاد ساعت بعد معذب به چشمانم خيره مي‌شد كه «خيره سرت بيا برو» و من مي‌ماندم و هيجان دانشجو. حالا كه نه كلاس فيزيكي در كار است و نه ساعت بعد، دانشجو هر وقت و بي‌وقت مي‌تواند پيام دهد و تو هم پاسخ دهي. اين از ديد من اتفاق مباركي است. انگار در طول روز كلاس درس برپاست و البته مي‌تواني بفهمي اوضاع از چه قرار است. آيا سخنراني‌ات گيرا و جذاب بوده كه دانشجو را نسبت به موضوع حساس كند؟
اما مصائب بيش از اينهاست. اصلا شما نمي‌فهميد چه كسي سركلاس است و چه كسي نيست. شايد اسمش آن گوشه صفحه خودنمايي كند؛ اما شايد اصلا دانشجو مجازش را در كلاس گذاشته و واقعيتش را جاي ديگري سپري كرده باشد. حتي سابقه شنيدن جويدن چيزي يا گفت‌وگوهايي در پس‌زمينه كلاس را دارم. چه مي‌شود كرد، اتاق دانشجو در انقياد ما نيست. او در دنياي واقعي‌تري به سر مي‌برد. حالا بيشتر به استاد هاروارد غبطه مي‌خورم. او مي‌تواند حتي به مزاحمان خانگي هم اخطار دهد؛ چون مي‌بيند و بيشتر متوجه مي‌شود. با اين حال هنوز مشكل اصلي چيز ديگري است. يك ساعت سخنراني و گلو صاف كردن‌هاي مداوم. مي‌دانم اگر يك ضرب حرف بزنم، راس دقايق 15 گافي مي‌دهم. مثلا به شكل دايمي اسمي از ذهنم مي‌پرد. در ميانه مثال‌هاي دراماتيك حالا بايد كاري كني. كسي هم حرفي نمي‌زند. انگار چيزي گفته‌اي كه خودت مي‌داني. خدا پدر تكنولوژي را حفظ كند. با كثرت Deviceها مي‌شود چند كار را همزمان انجام داد. در حالي كه در برابر دوربين تبلتم حرف مي‌زنم، با لپ‌تاپم جست‌وجو مي‌كنم و بله، واژه فراموش‌ شده يافت مي‌شود؛ اما من گاف داده‌ام.
چند بار هم وسط حرف زدنم فراموش كرده‌ام چه مي‌گفتم. همان چيزي كه از آن با عبارت «از دست رفتن رشته‌كلام» ياد مي‌كنيم. رشته‌ها از هم مي‌پاشند و شايد موجب خنده دانشجو شده‌ام. از اين يكي خشنودم. در ميان عبوس بودن برخي مسائل لبخند دانشجويان مي‌تواند همچون ملين عمل كند؛ اما من بايد چه كنم. اين متكلم وحده بود ضررش بيش از منافعش است. آدمي مستبد مي‌شود و به حرف ديگري گوش نمي‌دهد. شايد من سوار بر مركب خطا، مي‌تازم و كسي نيست افسار مركبم را بكشد كه اين ره كه مي‌روي به تركستان است. كمي صبر كن و تامل كن. در كلاس مجازي تامل برابر با تعامل نيست. انگار اگر مكث كني، همه‌ چيز تمام است. حالا بيشتر به استاد هاروارد غبطه مي‌خورم. او مي‌تواند همه را با آن چهره‌هاي درشت‌ شده در مانيتورها مجاب به تامل كند و سكوتي پينتروار. 
از استاد هاروارد تنها يك چيز را توانستم اقتباس كنم: ايستادن. تبلتم را در كتابخانه رديف بالايي قرار مي‌دهم. به نحوي كه روبه‌رويم صورتم باشد و من ايستاده، گاهي اوقاتي كفش به پا مي‌كنم كه سفتي زمين آزارم ندهد، با دانشجويان سخن مي‌گويم. حالا كمي در لانگ‌شات قرار مي‌گيرم. مي‌توانم از بدنم استفاده كنم و چپ و راست شوم. دستانم به هوا مي‌روند و هبوط مي‌كنند تا هيجانم از موضوع را بيان كنم. حتي مي‌توانم ميان مباحث پاساژهاي گفتاري ايجاد كنم. در حالي كه درباره مفاهيمي چون دگرگوني و چرخش ارسطويي حرف مي‌زنم، خاطرات ترسناك ديدن فيلم‌هاي ژاپني و اشك‌هاي ناشي از فيلم هندي را به ميان مي‌آورم. اينها نمونه‌هاي جذاب مبحث ارسطو مي‌شوند. دانشجويان به وجد مي‌آيند و كمي خيالم راحت مي‌شود. استاد هاروارد دستت درد نكند كه تصويرت را منتشر كردي وگرنه چه مي‌شد اين كلاس‌هاي آنلاين.
هوا رو به سردي است، هر چند به‌ كندي سرد مي‌شود. كاش مي‌شد در فضاي باز دانشگاه هر از گاهي كلاس حضوري برگزار كرد. هر چند بخش مهمي از دانشجويان تهران نيستند؛ اما هنوز دانشجويان ترم اخير را حضوري نديده‌ام. اصلا نمي‌دانم واقعي هستند يا خير. همه به اسم‌هاي ثبت ‌شده در سيستم تقليل يافته‌اند و هر از گاهي صداي‌شان كه مي‌پرسند و با من متكلم مع‌الغير مي‌شوند. دلم به حال‌شان مي‌سوزد. اين روزها بيشتر در فضاي مجازي عكس‌هاي گذشته‌‌شان را منتشر مي‌كنند. از لحظات ناب حياط دانشگاه، بهترين روزهاي زندگي يك جوان. كرونا اين را هم از دانشجويان گرفت، چيزي كه خودم و هم‌نسلانم به بهترين نحو لذتش را برديم. حالا خيال كنيد براي ياد گرفتن بازيگري به‌ صورت آنلاين چه مصائبي در كار است، خدا داند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون