چغازنبيل؛ حريم ميراث فرهنگي و حقوق عمومي
اسكندر مختاري
آنچه اين روزها اثر ثبت جهاني چغازنبيل را به مخاطره كشانده است، نمودي از چالشهاي توسعه در ايران است. اگر توسعه به معناي توسعه پايدار باشد، تعارضي با ارزشهاي سرزميني نخواهد داشت و به ثروتهاي فرهنگي و طبيعي سرزمين آسيبي وارد نخواهد كرد، اما اگر توليد يك ارزش جديد به معناي نابودي ساير ارزشهاي طبيعي و فرهنگي باشد، آنگاه نام اين امر، نه توسعه پايدار است و نه حتي توسعه، چنين روندي خود ضدتوسعه است. اگر تمام سرزمين را در بلندمدت در خدمت برنامههاي توسعه قرار دهيم و نگهداري از ارزشهاي طبيعي و فرهنگي را فراموش كنيم، آنگاه نه تنها به توسعه نميرسيم، بلكه كشور را با مخاطرات جديدتري مواجه ميكنيم. احداث كارخانه در حريم درجه يك چغازنبيل نيز علاوه بر اينكه ارزشهاي منظر فرهنگي اين اثر را از بين ميبرد، بخشي از شهرهايي را كه پيرامون اين اثر هستند را در معرض خطرهاي ناشي از توسعه غيرپايدار قرار ميدهد و اين نگراني عمده من است. اينكه نه تنها ارزشهاي ميراث جهاني به عنوان حريم درجه يك به خطر ميافتد، بلكه تصور اين را دارم كه بخشي از عرصه پنهان مجموعه چغازنبيل هم به دليل ساختوسازهايي كه صورت خواهند گرفت، در معرض خطر تخريب قرار ميگيرد. تعرض به حريم درجه يك اثر فرهنگي را بايد در موقعيتهاي مختلفي بررسي كرد و بايد توجه داشت كه اين موضوع، خود بحثي در حقوق عمومي مردم است. در واقع ميراث جهاني، ميراث ملي و ميراث فرهنگي بخشي از حقوق عمومي ساكنان سرزمين هستند؛ ساكناني كه در گذشته اين سرزمين را ساختهاند، امروز از آن استفاده ميكنند و قرار است اين ارزشها را به نسل بعد منتقل كنند. همانطوركه نسلهاي گذشته در قبال اين آثار امانتدار بودهاند و ارزشهاي فرهنگي آن را به ما سپردهاند، ما نيز وظيفه داريم كه اين ارزشها را به سلامت به نسلهاي آتي انتقال دهيم. حال اگر برنامههاي توسعه مانع امانتداري ما شوند، وجدان آگاه جامعه بايد وارد موضوع شود و نهادهاي قانوني هم بايد اين مساله را جزيي از حقوق عمومي محسوب كنند، زيرا اگر حفاظت از حرايم ميراثفرهنگي به عنوان حقوق عمومي تلقي شوند، آنگاه نگهداري از ارزشهاي ميراثفرهنگي در ابعاد گستردهتري مورد توجه قرار ميگيرد و به بهانه توسعه با مخاطرات تهديد نميشود. چنين تعارضي در محدوده شهرها هميشه به چشم ميخورد، در تعريف حرايم آثار فرهنگي، عموما تعارض منافع با مالكان به چالشهايي ختم ميشود كه اين چالشها قابل فهم هستند، اما وقتي حرايم جزو منابع طبيعي باشند، آنگاه شكلگيري چنين تعارضهايي مورد سوال است، چراكه منابع طبيعي مالك شخصي ندارند، به آحاد مردم تعلق دارند؛ مردمي كه در اين سرزمين زيستهاند و قرار است در آينده ساكن آن باشند. چه منابع طبيعي و چه ميراث فرهنگي، هيچكدام از آنها نبايد در معرض تاراج ساختوساز قرار بگيرند و اقلا آنچه در چغازنبيل در حال رخ دادن است، به زعم من و با حسن نيت، ميتواند شمايي از زمينخواري يا رانتخواري باشد. زيرا اگر به اين موضوع با گمان بد بنگريم، آنگاه احداث كارخانه در حريم درجه يك اين اثر، چيزي جز از بينبردن ثروتهاي يك سرزمين نيست. حال آنكه ثروتهاي يك سرزمين را نميتوان به هر بهانهاي دچار اشكال كرد.
احداث يك كارخانه معادل احداث يك مجتمع است؛ مجتمعي كه راه ميخواهد، ساختمان ميخواهد، تاسيسات و امكانات اقامتي ميخواهد، در اين وضعيت، يك محدوده وسيعي در اختيار ساختوسازهاي جديد قرار ميگيرد كه ارزشهاي فرهنگي مجموعه چغازنبيل را به راحتي در معرض تخريب قرار ميدهد. نمونههايي از چنين ساختوسازهايي را پيش از اين در بيستون تجربه كردهايم، يا ساختوسازهايي كه حالا در حريم تختجمشيد روي ميدهند، آن هم به بهانه توسعه شهري. اين اشكالي است كه براي بسياري از محوطههاي ميراث فرهنگي پيش ميآيد. در مورد ميراث جهاني قنات نيز چنين اشكالاتي حالا وارد است؛ اشكالاتي كه با احداث چاههاي عميق به منظور توسعه كشاورزي صورت ميگيرند. حال آنكه يكي از اصول حفاظت از منظر فرهنگي بم را ممنوعيت احداث چاههاي عميق در نظر گرفتيم، زيرا توسعه كشاورزي در حرايم اين آثار، عملا ارزشهاي به جا مانده از گذشته را تخريب ميكند. حل چنين تعارضهايي امر دشواري است، از يك سو عدهاي فشار ميآورند و منابع ملي را به نام توسعه زير ساختوساز ميبرند، آن هم در اين روزگاري كه اشتغالزايي مورد نياز است. اما براي حل چنين تعارضاتي، ميتوان با هوشياري، با گفتوگو، با شفافيت و آموزش مانع تخريب ارزشهاي فرهنگي و تاريخي سرزمين شد و امانتداري را در قبال حفظ آنها رعايت كرد.