در بخش نخست اين مقاله به ورود امريكا در سياست ايران پرداختيم و آن را در سه مرحله آغاز روابط، گسترش نفوذ و تسلط همهجانبه بررسي كرديم. اين بررسي به اشغال سفارت و قطع روابط از سوي امريكا منتهي شد. در ادامه به بررسي چگونگي تلاش امريكاييها براي بازسازي روابط و بعد در پيش گرفتن سياستهاي مخاصمه با ايران تا امروز خواهيم پرداخت.
وقوع انقلاب و اشغال سفارت
و قطع ارتباط ديپلماتيك بين دوكشور
با خروج شاه، سقوط سلطنت و پيروزي انقلاب در 22 بهمن 1357 موقعيت و نفوذ دولت امريكا در ايران دچار دگرگوني بيسابقه شد و اگرچه امريكا از اولين دول خارجي بود كه حكومت جديد را به رسميت شناخت اما روابط دو كشور با خروج ايران از سنتو، لغو قراردادهاي نظامي دوجانبه، خروج مستشاران نظامي و غيرنظامي، تقليل روابط به سطح كاردار، خودداري امريكا از تحويل سلاحها و لوازم خريداري شده ايران، تحريكات مشكوك در برخي از نقاط كشور، ملاقات نيكسون با شاه مخلوع و اجازه ورود او به امريكا و بالاخره اشغال سفارت امريكا در تهران از سردي به تيرگي سپس وخامت و بالاخره به درگيري و خصومت آشكار منجر شد. بعد از اشغال سفارت، امريكا كليه ذخاير ارزي و سرمايههاي دولت ايران در امريكا را توقيف كرد و ايران را تحت محاصره اقتصادي قرار داد. در فروردين 1359 دولت كارتر روابط ديپلماتيك خود را با ايران قطع كرد و در جريان طبس(5 ارديبهشت 1359) دست به حمله نظامي نافرجامي زد، در 17تير ماه 1359 عمليات ناموفقي را براي كودتا در پايگاه نوژه انجام داد. چند ماه بعد در شهريور 1359 ارتش عراق تجاوز خود را به مرزهاي ايران آغاز كرد. در مورد تحريكات امريكاييها پس از انقلاب يزدي ميگويد: «در جريان حمله اول به سفارت امريكا دو روز بعد از انقلاب اطلاعاتي جمعآوري شد كه ديدم اصلا اين جريان كار گروهي امريكايي در قالب سازماني به نام يي. دي. اس در جريان است كه آقاي راس پرو، مسوول اين سازمان بود و قراردادهاي وسيعي با وزارتخانهها و سازمانهاي دولتي ايران داشت. راس پرو عدهاي اعضاي بازنشسته لژيون كلاه سبزهاي امريكا در ويتنام را اجير ميكند و به ايران ميفرستد. همين گروه در جريان حمله به سفارت امريكا دست دارند. در همان زمان عدهاي سفارت انگليس را گرفتند، عدهاي به سفارت يوگسلاوي حمله كردند. ناگهان ما متوجه شديم برنامهاي در جريان است و مقابله كرديم. دفعه اول يك جريان غيرخودي آن كارها را انجام داده بود اما دفعه دوم اين جريانات نه از بيرون انقلاب بلكه از درون آن شروع شد.» (يزدي، 1384: 408) روزنامه مغرب در ويژهنامه دريچه 27 شهريور 1391 راجع به همكاري سفارت كانادا در جريان تسخير سفارت امريكا مينويسد «در ساعت 10 يكشنبه 13 آبان 1358 رابرت اندرس و 4كارمند ديگر سفارتخانه در ساختمان كنسولگري امريكا متوجه تسخير سفارت توسط دانشجويان ايراني ميشوند و از در جدايي در خيابان مفتح جنوبي هر چه ميتوانستند اسناد و مدارك محرمانه سفارت را با خود برداشته و به منزل شير داون سرپرست بخش مهاجرت سفارت كانادا ميروند و در ششم بهمن 1358 پس از فرار كارمندان كنسولگري با پاسپورتهاي جعلي كانادايي به عنوان گروه فيلم سازي تهران را به مقصد زوريخ ترك ميكنند.» (قبادي، 1393: 431) پس از اشغال سفارت امريكا در تهران، سفارت كانادا با درخواست كارتر به مركز اطلاعاتي سازمان سيا تبديل شد. كنت تايلور كه از سال 1357 تا 1360 سفير كانادا در تهران بوده، گفته است كه او عملا به مسوول اطلاعاتي شماره يك امريكا در ايران تبديل شده بود. (همان: 432) در 17 شهريور 1391 كانادا روابط ديپلماتيكش را با تهران قطع و سفارت خود را تعطيل ميكند.
طبس:
امريكاييها در شرايطي كه نيروهاي انقلاب درگير ساختارسازي بودند از بقاياي نيروهاي خود در بعضي از سازمانها استفاده كرده و با برنامهريزي پيچيدهاي قصد آزادسازي گروگانها را داشتند كه در اثر عواملي اين طرح به شكست انجاميد. اين عمليات در پنجم ارديبهشت 1359با شركت 90 نفر از نيروهاي ويژه منتخب انجام شد اما در اولين گام به دليل مشكلات فني لغو شد. ابعاد اين عمليات، روش اجراي آن و نحوه انتقال گروگانها از ايران و نقش عوامل داخلي هرگز مشخص نشد. بعدها هاشمي رفسنجاني در كتاب خود نوشت كه به نظر ميرسد در ردههاي بالا در ستاد ارتش و نيروي هوايي كساني با امريكا همراه بودند.(هاشمي، 1378: 270) در سالهاي بعد نيز زمزمههايي مبني بر گرفتن دستور از امريكاييها براي بمباران هليكوپترها در طبس به گوش ميرسيد. در اثر اين بمباران محمد منتظر قائم فرمانده سپاه يزد در محل حادثه شهيد شد. خلبان محمدكريم عابدي،كارشناس تيم حقيقتياب حادثه طبس در سال 1358 روايتي از تحقيقات واقعه رخ داده در عمليات دلتا براي آزادسازي جاسوسان امريكايي ميگويد: «پس از تشكيل تيم ويژه به دستور امام و همزمان با نزديك شدن نيروهاي اعزامي از طبس و يزد، رييسجمهور وقت، بنيصدر دستور داد تا چند فروند هواپيماي جنگنده براي بمباران هواپيماها و بالگردها در صحراي طبس اقدام كنند. در اين تيراندازيها چند فروند بالگرد و هواپيماي سي-130 كاملا منهدم شدند.» (مشرق نيوز، ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، كد خبر: 1065257) روايت عابدي در حاشيههاي اين ماجرا درباره بررسي پدافند هوايي ميگويد: «وقتي براي بررسي پدافند به پايگاه يكم شكاري رفتيم، متوجه شديم كه آن شب همه پدافند امنيت هوايي منطقه مهرآباد و تهران جمعآوري شده بودند كه به محل ديگري انتقال يابند و هيچ كدام فعال نبودند.» همچنين او ميگويد كه با بررسي عكسي در يكي از روزنامههاي امريكايي متوجه شدند كه اين تصويربرداري ماهوارهاي نبوده بلكه با دوربين از درون هليكوپتر گرفته شده؛ بررسيها نشان داد كه دو شركت هليكوپتري در ايران فعال بود كه يكي از آن شركتها «هليكوپتر سرويس» (با سهامداري انگليسيها و طرفداران دربار) و ديگري «هليكوپتر ايران» با حدود 79 خلبان با پاسپورت هلندي و اغلب امريكايي بودند كه در حساسترين نقاط كشور براي صدا و سيما، وزارت نفت، انرژي اتمي، وزارت مخابرات و ديگر وزارتخانهها و سازمانهاي دولتي پرواز ميكردند. (مشرقنيوز، ۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، كد خبر: 1065257)
كودتاي نوژه
شكست عمليات طبس براي آزادي گروگانها در ارديبهشت 1359 زمينه هماهنگي ميان عراق و امريكا را فراهم كرد، كودتاي نوژه كه زمستان 1358 طراحي و در تير ماه 1359 اجرا شد، حاوي طرح مشترك عراق، امريكا و بختيار با حمايت برخي از كشورهاي منطقه از جمله مصر، عربستان و اردن بود. عراق از اين پس براساس همسويي منافع با امريكا در نوك پيكان سياستهاي خصومتآميز عليه ايران قرار گرفت. امريكا منابع اطلاعاتي خود را ميان سلطنتطلبان و ارتباطاتي كه اين منابع با برخي جريانات اپوزيسيون در درون ارتش داشتند، فعال كرد و زمينه براي اجرا كودتا فراهم شد. ولي با لو رفتن طرح، كودتا شكست خورد. برژينسكي(مشاور امنيت ملي كارتر) به بحثهاي خود با كارتر درباره لزوم انجام يك عمليات تلافيجويانه در صورت شكســت در طبس ميگويد:«بحث تقدم و تاخر اين دو طرح در ميان استراتژيستهاي امريكايي مطرح بود و ســرانجام قرار شــد طرح كودتا كه كمهزينهتر، موثرتر و سريعتر است، اجرا شود و در صورت شكست آن راهحل طولانيتر و پرهزينهتر تحميل جنگ مورد استفاده قرار گيرد.» (بي نام، 1384: 199-198) در همين زمينه سفيران امريكا و انگليس در فرانسه با بختيار ملاقات و چگونگي اجراي كودتا، تاريخ وقوع و تقدم آن نسبت به طرحهاي ديگر را مشخص ميكنند. طبق اظهارات بنيعامري از فرماندهان كودتا، تامين هزينههاي مادي چه به صورت مســتقيم و چه به صورت غيرمستقيم نظير چك 10 ميليون دلاري عربستان سعودي همچنين شناسايي افراد مخالف در كشور يا در خارج از كشور و معرفي آنها به بختيار و تقويت امكانات آنها و در اختيار گذاردن امكانات لازم براي آنها توسط امريكا صورت ميگرفته است. (بي نام، 1384: 199-198) عراقيها بختيار را قبل از تهاجم به عراق دعوت كردند و حتي در كودتاي نوژه قول همكاري و پشتيباني به او دادند. بعدها محمد مشيري، معاون بختيار در دوره نخستوزيري او در پاريس به احسان نراقي ميگويد:«بختيار مبلغ 40 ميليون دلار از صدام حسين قرض گرفته بود.» (احمدي، 1380: 811-810) بختيار پس از حمله عراق به ايران اعلام كرد براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي، آماده است به عراق كمك كند و هفته گذشته در عراق بوده است.(انصاري و يكتا، 1375: 521) كردزمن معتقد است كه شكست كودتاي نوژه يكي از دلايل تصميمگيري عراق مبني بر آغاز تهاجم آشكار به ايران است.(كردزمن، بي تا، 44)
دكترين ريگان
آشنايي با اصول دكترين ريگان(1368- 1360ش./ 1989-1981م) روشنگر سياستهاي امريكا در دهه 60 بر ايران است. اين دكترين استراتژي بود كه امريكا عليه نفوذ شوروي اجرا كرد. دولت ريگان در تلاش براي خاتمه جنگ سرد، كوشيد اين نفوذ را در هم بشكند. اصول مذكور محور سياست خارجي امريكا از اوايل دهه 80 تا پايان جنگ سرد در 1991بود. اركان مهم دكترين ريگان اقدام عليه شوروي در همه زمينههاي اقتصادي، نظامي، اخلاقي و افكار عمومي بود. در شرايطي كه پس از وقوع انقلاب، ايران از پيمان سنتو خارج شد و ساختار و تسليحات ارتش عراق نيز وابسته به شوروي بود، تضعيف ايران و عراق با راه انداختن جنگي فرسايشي ميان اين دو مانع شكلگيري جرياني به ضرر منافع امريكا در اين منطقه حياتي ميشد.
جنگ
ضربه شديدي كه امريكا از وقوع انقلاب و قطع روابط با ايران متحمل شد با حمله عراق به ايران تلافي شد. سياست كلي امريكا در برابر ايران اين بود كه «ايران نه به آن اندازه تضعيف شود كه در معرض بيثباتي و تجزيه قرار گيرد كه در نتيجه شوروي از آن بهره بگيرد و نه به آن اندازه تقويت شود كه به گفته نيكسون براساس قابليتهاي بالقوه براي تبديل به قدرتي منطقهاي نقش و تاثير داشته باشد.» (نيكسون، 1377: 187-186) تنها پس از گذشت 7 روز از جنگ هنري كسينجر، وزير خارجه اسبق امريكا سياست اين كشور را تحت عنوان «جنگ بدون برنده» تبيين كرد و اين راهبرد تا پايان جنگ بر سياستهاي امريكا حاكم بود. پس از آزادسازي خرمشهر، اين سياست به دوگانه «تلاش ظاهري براي خاتمه جنگ از طريق وزارت خارجه امريكا، شوراي امنيت، حبيب شطي و ضياءالحق» و از طرف ديگر «تدارك توسعه تجاوز به ايران از طرف امريكا و متحدانش در منطقه» با شدت ادامه يافت. غير از تاثيرات جنگ بر سياستهاي خارجي در داخل نيز جنگ و همراه با آن تحريمهاي امريكا موجب ايجاد ساختارهاي اقتصادي دلالي و بازار سياهي شد كه طبقه نوظهوري از درون آن برخاست. با افزايش شكاف طبقاتي در اين طبقه ثروتهاي افسانهاي پيدا شد. از همين خلال مصرف تبديل به ارزشي اجتماعي شد و يوتوپياي سادهزيستي انقلابي به تصويري آرماني از مصرفگرايي و تمول تبديل شد. زماني كه آرزوي چنين زندگياي فراگير شد، زمينه براي غلتيدن به فساد اقتصادي فراهم شد. (پيران، 1379: 9) در عين حال تصرف سفارت امريكا پيامدهاي ديگري داشت؛ نخست آنكه تثبيت نظام جمهوري اسلامي و خروج از ساختار سياسي دوگانه را تسهيل كرد و بسياري از گروههايي كه در اسناد سفارت امريكا ميانهرو شناخته ميشدند و امريكا به دنبال تثبيت اين گروهها در داخل ايران بود از صحنه سياسي كشور موقتا حذف شدند. اين روند در سالهاي پس از جنگ به اشكال پيچيدهتري ادامه پيدا كرد. (دروديان، 1390: 199)
مك فارلين
تسخير سفارت و قطع روابط ميان ايران و امريكا، فضاي مخاصمهآميزي ميان دو كشور ايجاد و حوزه نفوذ امريكا در ايران را تضعيف كرده بود. اين كاهش نفوذ نيروهاي متمايل به غرب را نيز در ايران به حاشيه رانده بود. در شرايطي كه جنگ به مرحلهاي ميرسيد كه داشتن تسليحات نقش مهمي در جبههها ايفا ميكرد، امريكا با پيشنهاد جديدي وارد مذاكره با ايران شد. اين پيشنهاد جديد، فروش برخي از تسليحات و ادوات به ايران و در مقابل كمك ايران به آزادي گروگانهاي امريكايي در منطقه بود. مذاكرات هيات امريكايي در تهران به رياست مك فارلين، مشاور اسبق امنيت ملي رييسجمهور امريكا با همراهي اليور نورث، مسوول هماهنگي با نيروهاي كنترا در نيكاراگوئه، جورج كيو(كاو)، رييس دفتر سيا در تهران، اميرام نير، متخصص ضدتروريسم اسراييلي و چند تن ديگر انجام شد.(شادلو، 1398: 150) در ماجراي مك فارلين امريكا به دنبال تاثيرگذاري بر جناحهاي داخلي سياست در ايران و مبادله گروگانها بود. (يزدي، 1384: 107) گزارش كنگره امريكا، موسوم به كميسيون تاور(1365) تنها گزارش رسمي در مورد مذاكرات محرمانه بين ايران و امريكا در ماجراي مك فارلين(چهارم خرداد 1365) است؛ اگرچه اين گزارش بخشي از مذاكرات را به دلايل امنيتي افشا نميكند اما اطلاعات مهمي درباره ابعاد اين ماجرا روشن ميكند.(همان: 442) ابراهيم يزدي ميگويد:«به گفته كميسيون تاور در تير ماه 1361 وزارت امور خارجه امريكا براساس اطلاعاتي كه به دست آورده بود، ايران را به طور رسمي و علني عامل و حامي عمليات تروريستي عليه امريكا و غرب معرفي كرد. در اوايل سال 1361 اگرچه دولت امريكا به روايتي كميسيون تاور ايران را در كشف شبكههاي نفوذي جاسوسان شوروي و حزب توده در مراكز حساس كشورمان كمك و ياري داد اما وقتي عمليات انتحاري و انفجاري، تلفات سنگيني را بر نيروهاي امريكايي مستقر در بيروت وارد كرد، دولت امريكا دولت ايران را به دخالت در انفجارها متهم كرد.» (يزدي، 1384: 101) اين انفجارها اشاره به انفجارهاي بيروت، يكي سفارت امريكا در فروردين 1362 و نيز انفجار مقر تفنگداران امريكا در آبان 1362 دارد. براساس گزارش تاور در همين زمان شوراي امنيت ملي امريكا به اين نتيجه ميرسد كه اطلاعات امريكا از اوضاع و احوال كنوني ايران ناچيز است لذا تصميم ميگيرند براي رفع اين كمبود و مبادله اطلاعات كاري كند. اسراييل از طريق دلالان اسلحه اطلاعات اوليه را جمعآوري و سه گزارش اطلاعاتي درباره اوضاع داخلي ايران و گروههاي حاكميت و خط و خطوط هر يك از راست و چپ و ميانهرو به امريكا ارسال كرد و براساس اين اطلاعات تقويت جناح ميانهرو با فروش اسلحه به ايران پيشنهاد ميشود كه با مخالفت جدي وزراي دفاع و امور خارجه و موافقت سيا مواجه ميشود.(يزدي، 1384: 109) سلیمینمین از جناح اصولگرا معتقد است حضور مك فارلين در تهران ارتباطي به تجهيزات نداشت؛ بلكه گام بلندي بود براي تغيير ارتباطات امريكا با ايران، مسالهاي كه به آينده انقلاب ارتباط داشت. او میگوید:«بهدليل بيماري امام امريكاييها ادلهاي داشتند كه ممكن است مردم ايران امام را از دست بدهند در اين شرايط ارزيابي آنها اين بود كه هاشميرفسنجاني به عنوان فردي موثر يا به تعبير آنها ميانهرو ميتواند موثر باشد.»(میزگرد اعتماد، 1399: 4780) سلیمی نمین با اشاره دوباره به رويكرد و استراتژي هاشمي رفسنجاني كه به زعم او امام مخالف آن بود، تاكيد میکند كه پرچم اين جريان در مجلس به دست حسن روحاني بوده و اين جريان القا ميكرده كه بدون ارتباط با امريكاييها نميتوان مساله را حل كرد. (همان) مذاكره از كانال ژاپن، پاكستان و حتي عربستان ادامه مييابد. از خرداد 1364 عمليات محرمانه وارد مرحله جديدي شد، كانال ژاپن در سفر رييس مجلس برقرار شده، روابط دو كشور ايران و عربستان به نقل از گزارش تاور به توصيه امريكا رو به گرمي ميرود، وزير امور خارجه عربستان به ايران سفر ميكند و عربستان و كويت با پيشنهاد ايران براي افزايش قيمت نفت موافقت ميكنند ولي عمده تماسها در محور عمليات محرمانه براي فروش اسلحه و آزادي گروگانها در لبنان از كانالهاي مختلف انجام ميشود. به نظر ميرسد بهرغم باز بودن كانالها و مجاري ديگر(مثل ژاپن و عربستان سعودي) براي مقامات ايراني، تهيه و تامين ابزارهاي جنگي به ويژه پس از فتح خرمشهر و ورود جنگ به مرحله كلاسيك از اولويت اول برخوردار بوده است. بدين ترتيب عمليات فروش اسلحه و مبادله گروگانها و مذاكره محرمانه بين ايران و امريكا صورت گرفته و علاوه بر طرح مساله فروش اسلحه و آزادي گروگانها به تدريج مسائلي چون خطر شوروي در ايران، مبادله اطلاعات امنيتي، مساله افغانستان و جنگ ايران و عراق و نياز ايران به اسلحه مورد بحث قرار ميگيرد. در مورد اينكه چطور ماجراي مكفارلين افشا شد چند احتمال وجود دارد؛ يكي افشاي مطلب از طريق اسراييليها به دليل دور زدن اسراييل توسط امريكا بود زیرا اسرايیل يكي از طرفداران جدي تداوم جنگ بود و براساس منافع اسراييل جنگ ايران و عراق در منطقه و تضعيف هر دو كشور مهم و جزيي از استراتژي اين كشور بودهاست. بنابراین در شرايطي كه جنگ به بنبست رسيده و شائبههايي درمورد پايان دادن جنگ وجود داشت از طریق مک فارلین سلاح و تجهیزات به وارد ايران ميشود.(شیرعلینیا در میزگرد اعتماد، 1399: 4780) احتمال دوم افشاي عمليات از سوي شوروي است به خاطر نگراني روسها از روابط ايران با امريكا. در برخي از اسناد ادعا شده كه عناصر چپ پس از اطلاع از حضور مك فارلين قصد محاصره هتل و گروگان گرفتن او را داشتند كه با ممانعت نيروهاي سپاه روبهرو ميشوند. (مجله اخبار امريكا و گزارش جهان، 30 مارس 1987) در عين حال در گزارش تاور آمده است كه سوريها خبر را به يك روزنامه محلي در بعلبك سپس به الشراع دادهاند و از آنجا به تلويزيونهاي امريكا كشيده ميشود. احتمال سوم افشاي عمليات محرمانه به دليل اختلافات داخلي ميان جناحهاي مختلف قدرت بوده و برخورد با اين جريانات به تلافي لو دادن ماجراي مكفارلين ارزيابي ميشود. در اين ماجرا نقش واسطهها در دو طرف حاوي پيچيدگيهاي قابل تاملي است. از جمله يكي از اين واسطهها منوچهر قربانيفر است. گفته شده او تاجر فرش، مدير كشتيراني استارلاين، دلال اسلحه و مواد اوليه و عضو شبكه اداره هشتم ساواك بوده است. پس از انقلاب او و برادرانش علي و رضا در تامين بودجه مالي كودتاي نوژه و تلاش براي اجراي آن دست داشتند همچنين او درگير ماجراي طبس بوده كه در فرودگاه دستگير ميشود اما به خارج از كشور بازميگردد. او در عمليات مك فارلين با دلالان اسلحه عدنان خاشقچي و يعقوب نيمرودي (تنخواه گردان مالي) در خارج از كشور همكاري داشته است.(شادلو، 1398: 95)
سياست منطقهاي تحريم و مذاكره
پس از جنگ
پس از هدف قرار دادن هواپيماي مسافربري ايران از سوي امريكا و پايان جنگ روابط ايران و امريكا دچار نوسانات زيادي شد كه گاه به پرتگاه جنگ و گاه به همكاري مشترك غيررسمي در ميدانهاي مشخص نزديك ميشد.
دكترينهاي روساي جمهوري امريكا پس از جنگ در قالب سياست تهديد و مذاكره از تهديدات نظامي تا تحريمهاي همهجانبه را شامل ميشد. هدف از اين دكترينها به طور كلي تغيير سياست خارجي، تضعيف سياست دفاعي و تقويت نيروهاي همسو در داخل بوده است. در دوره جورج بوش پدر(1993-1989) كه همزمان با دوره بازسازي پس از جنگ در ايران است، تحريمهاي تسليحاتي در حالي اعمال ميشود كه شكست عراق در جنگ كويت و تحريمهاي اقتصادي عليه آن، موازنه قواي منطقهاي را به نفع ايران تغيير داده است. اين سياست در دوره كلينتون با عنوان «سياست مهار دوجانبه» ادامه پيدا ميكند. اين سياست شامل تحريمهاي اقتصادي و نظامي ايران است. كلينتون براي پيشبرد سياستهاي داخلي خود با سياستهاي تحريمي جريانهاي تندرو جمهوريخواه در سنا و كنگره همراهي ميكند و در همين مسير دستور تحريمهاي داماتو(مربوط به شركتهاي غيرامريكايي) و قانون مجازات ايران و ليبي را صادر ميكند. اواخر دوران كلينتون از شدت اين تحريمها كاسته و تحريم غذا و دارو برداشته شد و مادلين آلبرايت، وزير امور خارجه به خاطر مداخلات گذشته امريكا در ايران عذرخواهي كرد اما اين عملكرد آنقدر قوي نبود كه تاثيري بر تغيير روابط بگذارد. در دوره جورج بوش پسر تحريمها تمديد و در پي رخداد 11 سپتامبر تشديد شد. در پي حمله امريكا به افغانستان، ايران جزو كشورهاي محور شرارت ناميده شد. پس از حمله امريكا به عراق، باز شدن پرونده هستهاي ايران در سازمان ملل كيفيت روابط ميان ايران و امريكا را تغيير داد و در پي آن 6 قطع نامه عليه ايران به تصويب رسيد.
حمله امريكا به عراق و سقوط صدام
پيچيدگي اهداف امريكا از حمله به عراق، ايران را در وضعيتي دشوار قرار داد؛ امريكا با طرح نام ايران در فهرست كشورهاي محور شرارت همچنين سر دادن شعار«ايران پس از عراق» از سوي امريكا و اسراييل براي ايجاد خاورميانه جديد آماده ميشد. تهديداتي شامل حضور امريكا در عراق، تقويت كمربند تهديد در محيط امنيتي ايران، استقرار جريان وابسته در بغداد در جهت منافع امريكا و اسراييل، حضور موساد در كردستان عراق و نيروهاي انگليس در جنوب عراق و تشديد جريانات قومي همچنين تداوم حضور مخالفان ايران در عراق و تغيير موازنه منطقهاي به سود امريكا و اسراييل بود. در مقابل، اين حادثه يعني سقوط صدام فرصتهاي نسبتا گستردهاي را ايجاد ميكرد از آن جمله امكان تشكيل دولت منتخب با تكيه بر آراي مردم، استقرار دولت دوست در عراق، سفر آزادانه مردم به عتبات و تقويت شيعيان. (دروديان، 1390: 297 تا 302) گزينههاي ايران در مقابل حمله امريكا به عراق مشاركت فعال، مقابله فعال و بيطرفي بود. اما در نهايت سياست مستقل براي حفظ امنيت و منافع جمهوري اسلامي با تكيه بر انتفاضه مردم عراق عليه صدام و مهاجمان اشغالگر گزينه مطلوبي بود كه اين سياست را برخي بيطرفي فعال نيز ناميدند.(همان) ايران با اشغال كويت مخالفت كرد و از جنگ مجدد در منطقه و پيامدهاي آن به ويژه حضور امريكا در خليج فارس همچنين تغيير احتمالي در ژئوپليتيك منطقه نگران بود و در جنگ امريكا و عراق براساس يك سياست دفاعي صحيح نه در كنار عراق و نه در برابر امريكا قرار گرفت و نه در چارچوب اهداف و سياستهاي ائتلاف جهاني به رهبري امريكا در حمله عراق مشاركت كرد.(دروديان، ج پنجم، 1390: 315) حمله به افغانستان براي دستگيري سرانالقاعده براي ايران فرصت كمنظيري بود بنابراين در حالي كه ايران قادر نبود از حمله امريكا و جنگ مجدد در منطقه جلوگيري كند براي استفاده از فرصتهاي حاصل از حمله امريكا به افغانستان فعاليتهاي خود را در منطقه و در سطح بينالمللي همچنين در داخل افغانستان گسترش داد. همچنين اسراييليها و نئومحافظهكاران شعار اولويت ايران نسبت به عراق را طرح و بوش را براي حمله به ايران تشويق و ترغيب كردند.(همان: 316)
باراك اوباما (2017-2009)
در دوران باراك اوباما در عين تداوم تحريمها تشويق ايران براي گفتوگو به توافق برنامه جامع مشترك(برجام) منتهي شد. اما به بهانه حقوق بشر، عدم اشاعه سلاح و تروريسم تحريمهاي جديدي عليه ايران وضع شد. بخش اصلی دکترین اوباما توجه به مذاکره و همکاری بیش از رویارویی و یکجانبهگرایی در امور بینالمللی بود. او معتقد بود راهکار رایج تشکیلات سنتی حاکم بر سیاست خارجی در واشنگتن راهحل نظامی با رویدادهای متفاوت بوده و نتیجهبخش نبوده است. در راستای همین اصول بود که دولت اوباما در قالب طرح پنج به علاوه یک با ایران بر سر مساله هستهای وارد مذاکره شد.
ترامپ (2020-2017)
در دوره ترامپ سياست تحريم و تشويق ايران براي گفتوگو به سياست فشار حداكثري منتهي شد. خروج از برجام و ترور سپهبد سليماني به منظور تغيير رفتار ايران و تضعيف قدرت و نفوذ منطقهاي آن از اقدامات عملي در راستاي اين سياست است. در دكترين ترامپ همه چيز موقت، ابزاري و قابل معامله است. در اين دكترين يك سنت واقعگرايانه امريكايي مركب از انزواگرايي دهه 20 و سياستهاي حمايت از تجارت است. دكترين ترامپ بر تشديد ناسيوناليسم پوپوليستي، پايان دوره ليبراليسم فرا مليگرا و مفهوم مليگرايي براي همه مبتني است. اصطلاح جنگ نيابتي ايران و امريكا به تخاصم غيرمستقيم جاري ميان ايران و امريكا از طريق گروههاي مختلف اطلاق ميشود. اين درگيريها از سال ۲۰۱۸ و با حملات حشدالشعبي به پايگاههاي امريكا در عراق شدت گرفت. آخرين نمونههاي آن، حمله امريكا به مواضع الحشدالشعبي در عراق، حمله به سفارت امريكا در بغداد، ترور قاسم سليماني و حمله به پايگاه هوايي عين الاسد بود.
نتيجهگيري:
اين نوشته اميد دارد كه ايرانيان با نگاه نقادانه به آنچه از سر گذراندند براي حفاظت از منافع ملي و منطقهاي خود در آينده راههاي تازهاي بينديشند و از سناريوهاي دوگانه مرسومي كه به آنها ارايه ميشود، فرا گذرند. همان طوركه ديديم نقطه اوج شروع نفوذ امريكا در سياست ايران پس از جنگ جهاني دوم بود. درست زماني كه با تضعيف دولتهاي اروپايي و قدرتگيري قطب شوروي، ايران به حلقه مهمي در جغرافياي سياسي امريكا تبديل شد. دخالت امريكا در كودتاي 28 مرداد 1332 همپيماني در بالاترين سطح سياسي با ايران را براي آن فراهم كرد. بررسي دكترينهاي روساي جمهور امريكا در دهه 30، 40 و 50 نشان ميدهد كه تسلط همهجانبه بر سياست، اقتصاد و نظام كشور روز به روز بيشتر ميشد. اواخر دهه 50 شمسي با وقوع انقلاب در ايران، سرمايهگذاري امريكا در ايران به عنوان جزيره ثبات و ژاندارم منطقه به شدت آسيب خورد. در نخستين سال پس از انقلاب تلاش امريكا براي بازسازي روابط و حفظ منافع خود در ايران ادامه پيدا كرد اما با اشغال سفارت اين تلاشها به شكست انجاميد. از آن پس امريكا با قطع روابط سپس برنامهريزي كودتا، ايجاد زمينه براي حمله عراق به ايران، تحريكات داخلي و تحريمها و فشارهاي اقتصادي وارد سياست مخاصمه با ايران شد. اين سياستها در دورههايي به تهديد و مذاكره همزمان تبديل شد اما در موازنه قواي تندرو در داخل امريكا و نيز متحدان منطقهاي آنها، مواضع امريكا به سياست فشار حداكثري و تحريم همهجانبه براي قبول سياستهاي منطقهاي امريكا از سوي ايران منجر شد. امريكا به رغم قدرت اطلاعاتي، نظامي، سياسي و اقتصادي خود در مسيري كه طي كرديم فاقد تحليلهاي دقيق و واقعبينانه از شرايط داخلي ايران و نيروهاي موثر بر جامعه بوده است. اين موضوع در مقاطع حساسي نظير كودتاي 1332، انقلاب 1357 و سالهاي پس از آن نمود چشمگيري داشته است. از سوي ديگر ايران پس از انقلاب با تلاشي مستمر در پي مقاومت در برابر فشارهاي امريكا و ايجاد حوزه نفوذي منطقهاي و يارگيري بينالمللي در مقابله با آن بود. تصويري كه از آينده روابط بينالملل ميتوان ترسيم كرد با توجه به فروپاشي بلوك شوروي و كاهش اهميت منابع انرژي فسيلي(مانند نفت) در تقابل ميان امريكا و چين معنا پيدا ميكند. دكترين چين براي احياي جاده ابريشم و كاستن از نفوذ امريكا در بازار تجارت جهاني از يك سو و انتقال مراكز مهم سرمايه از دو سوي اقيانوس آرام به دو سوي اقيانوس اطلس از سوي ديگر به منطقه جغرافيايي خاورميانه اهميتي تازه ميبخشد. حفظ ثبات و امنيت در اين جدال به نفع نيروهاي دو سوي اين منطقه و نيز به ضرر امريكاست. بنابراين تهديد امنيت منطقه و تلاش براي تحريك و تسليح متحدان عليه كشورهاي نا همسو از سوي امريكا پيشبينيپذير است. در اين ميان ايران به عنوان يكي از مسيرهاي اتصال طرحهاي اقتصادي چين به اروپا ميتواند با سياستي آگاهانه و شفاف ميان نيروهاي چين، اروپا و امريكا در مواجهه با منطقه موازنهاي برقرار كند كه در آن دو هدف مهم امنيت و ثبات و در نتيجه منافع ملي اقتصادي- سياسي را تامين كند.
اکنون در برههای تاریخی قرار داریم که فرآیند تغییر رابطه ایران و امریکا میتواند کنشگران ایرانی را در سونامی فضای ذهنی ایجاد شده در اثر پروپاگاندای جهانی گیج کند. شناخت این روابط از طریق بازخوانی تاریخی آن باید با هدف حفظ هشیاری در زمان کنونی تکرار شود. بسیاری آگاهانه یا ناآگاهانه در اثر منافع اقتصادی یا فشار روانی به رواداری افراطی رسیدهاند. در چنین شرایطی حفظ منافع ملی در روابط جهانی با همه کشورها و از جمله امریکا نیازمند وحدت داخلی مبتنی بر توافق نیروها، شفافیت و هشیاری در زمینه اهداف طرفهای مقابل است. خوانش انتقادی تاریخ و بازتاب روایتهای گوناگون میتواند مقدمهای برای گفتگوی ملی بر سر منافع بینالمللی ایران باشد، در غیر این صورت واقعگرایی در زمان و مکان حاضر، میان تیغههای جنگ و وابستگی ذبح خواهد شد.
منابع:
- احمدي، حميد (1380) درس و تجربه. جلد دوم: تحقيقي درباره تاريخ انقلاب ايران. خارج از كشور: انتشارات انقلاب اسلامي.
- انصاري، مهدي و حسين يكتا (1375) روزشمار جنگ ايران و عراق. 4 جلد. مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
- بينام (1384) كودتاي نوژه (شبكه نقاب).
مركز مطالعات و بررسيهاي سياسي. چاپ چهارم.
- پهلوي، رضا (1378) گذشته و آينده (گفتوگو با احمد احرار).
- پيران، پرويز (1379) گفتوگو با روزنامه دوران امروز، شماره 87، 9 اسفند.
- دروديان، محمد (1390) نقد و بررسي جنگ ايران و عراق. 5 جلد. تهران: مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس.
- شادلو، عباس (1398) ايران گيت. تهران. نشر وزرا.
- قبادي، محمد (1393) انقلاب و ديپلماسي در خاطرات سيدمحمد صدر. تهران: انتشارات سوره مهر.
- كردزمن، آنتوني و آبراهام آر. واگنر (بي تا) درسهايي از جنگ مدرن. ترجمه حسين يكتا. جلد دوم جنگ ايران و عراق. مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
- مشرقنيوز (5 ارديبهشت 1399) روايتي از كارشناس تيم حقيقتياب حادثه طبس. كد خبر: 1065257.
- نيكسون، ريچارد (1377) فراسوي صلح. ترجمه محمدرضا رضاپور. تهران: نشر چامه.
- هاشميرفسنجاني، اكبر (1378) عبور از بحران. دفتر انتشار معارف انقلاب.
- يزدي، ابراهيم (1384) دكترين امنيت ملي. تهران: نشر سرايي.