در حاشيه انتخابات امريكا
شرمزده اما مستاصل
محسن آزموده
طبقات مياني و متوسط، معمولا در همه جوامع و بگذاريد خطر كنيم و بگوييم در همه زمانها، مهمترين و موثرترين گروهها بوده و هستند و اكثريت صدادار و ناطق جامعه را تشكيل ميدهند. اين گروه مطابق منحني نرمال در آمار، تعدادشان زياد است، عموما تحصيل كردهاند و به اندازه بخور و نمير، دستشان به دهانشان ميرسد. نه مثل طبقه فرادست و بالايي جامعه، آنقدر كمتعداد و شكم سيرند كه انگيزه و تواني براي تغيير داشته باشند و نه مثل طبقات فرودست و فقير، آن اندازه گرفتار معيشت و مشكلات زندگي كه وقت سر خاراندن داشته باشند و به مسائلي غير از نيازهاي اوليه فكر كنند. معمولا در تحولات سياسي و اجتماعي و اقتصادي صداي طبقه متوسط از همه بالاتر است و در مواجهه با ساير طبقات و گروهها، اين توانايي را دارند كه مطالبات خود را به عنوان خواستههاي كليت جامعه جا بزنند. طبقات مياني جامعه، هم انگيزه و هم توان نسبي تغيير دارند و بنابراين ميتوانند كليت جامعه را به سمت و سويي كه خود مطلوب ميپندارند، سوق دهند. اين امر معمولا در انتخابات سراسري بيش از همه جا مشهود است. اما هميشه هم اينطور نيست، يعني چنين نيست كه هميشه آنچه از صندوق رايها درميآيد، صداي طبقه متوسط باشد. در وضعيتهاي بحراني مثلا وقتي شرايط اقتصادي جامعه ناگوار ميشود، از شمارگان افراد طبقه متوسط كاسته ميشود و بسياري از آنها به طبقات زيرين ريزش ميكنند. از آن مهمتر، در چنين شرايطي طبقات فرودست كه تعدادشان افزايش يافته، كارد به استخوانشان رسيده و توان تامين نيازهاي اوليه خود را هم ندارند، پا به ميدان ميگذارند و سكوتشان را ميشكنند. در اين مواقع، كافي است يك سياستمدار پوپوليست با ژست اقتدار و همه فن حريف، مثل ترامپ پا به ميدان بگذارد تا طبقات فرودست دعوت او را اجابت كنند، بهخصوص كه از ساير سياستمداران معمول، به ويژه آنها كه بركشيدگان طبقه متوسط هستند، نااميد شدهاند و به تجربه دريافتهاند كه ايشان نه فقط مشكلات اكثريت خاموش را حل نميكنند كه اصولا براي حل مسائل اين طبقات پا به ميدان نگذاشتهاند. راي هفتاد ميليوني به دونالد ترامپ را ميتوان از اين حيث نيز بررسي كرد، پوپوليست به ظاهر مصممي كه مثل يك شومن بداخلاق، به همه ميتازد و خودش را فراسوي احزاب و رسانهها معرفي ميكند. اين تصور خامي است كه همه هفتاد ميليوني كه به ترامپ راي دادهاند، مثل او افكار نژادپرستانه دارند، مردسالار و زن ستيزند، بيگانه هراسند، مثل لومپنها حرف ميزنند و دشمن محيطزيست. قطعا در اين جمعيت كثير، بسيارند آنهايي كه با اين ايدههاي خطرناك همسويي دارند، اما قطعا نميتوان و نبايد با اين سادهانگاري، چشم بر مطالبات واقعي اين جماعت قابلتوجه فروبست. آنها كه به ترامپ راي دادهاند، اولا به دستاوردهاي اقتصادي او چشم داشتهاند، ثانيا شيفته مصمم بودن و اقتدار (ولو ظاهري) او هستند، همچنان كه طرفداران فراوان هيتلر و موسليني و استالين و ثالثا از دست سياستمداران رايجي كه كاري براي آنها نميكنند، خسته شدهاند. روشنفكران و تحليلگران و حتي افراد معمولي طبقات متوسط، ممكن است با ديده تحقير و تخفيف به هفتاد ميليون رايدهنده به ترامپ بنگرند و همه آنها را افراد ابله يا خودخواه يا ناداني درنظر بگيرند كه از درك مصالح بلندمدت جامعه و ايدههاي انساني و اخلاقي جهانشمول ناتوانند و صرفا به منافع شخصي خودشان فكر ميكنند. اما اين بدترين شيوه تحليل راي دادن آدمهاي شرمزده اما مستاصلي است كه ميدانند و ديدهاند و شنيدهاند كه ترامپ چه انسان ضدفرهنگي است، اما هيچ نماينده ديگري در بلوك قدرت نميبينند و از سر استيصال و ناچاري به پوپوليست تندرويي كه سر حرفش ميايستد، راي دادهاند. آنها را نبايد شماتت يا تحقير كرد. آنها به دنبال منافع خود هستند، همچنان كه طبقات متوسط. بايد به فكر راه چارهاي گشت براي آنكه مطالبات بهحق اين گروهها نيز تامين شود و آنها نيز در بازي سياست به حساب آيند، در غير اين صورت، بيخبر و ناغافل به ميدان ميآيند و شگفتي ميآفرينند، رخدادي نامنتظر كه عواقب و پيامدهايش را هيچكس نميتواند بهطور كامل پيشبيني كند.