هجرت استاد فقه سياسي
سعيد ماخاني
از شمار دو چشم يك تن كم/ وز شمار خرد هزاران بيش
استاد داود فيرحي در حالي كه در كماي مصنوعي ناشي از كرونا به سر ميبرد با طمانينه هميشگياش جان به خزانه مالك فرستاد. كساني كه او را از نزديك ميشناختند يا در كلاسهاي او شركت كرده بودند، طمانينه و طنين دلنشين صداي او را خوب به خاطر دارند؛ حتي جانسپردن او هم يادآور منش اوست. كافي بود سوالي بپرسيد تا اين مطلب را بيشتر دريابيد؛ لحظهاي سكوت ميكرد تا ذهن خود را منسجم كند، به چشمانتان خيره ميشد و سپس با حوصله پاسخ ميداد. حتي نخستين مواجهه من با استاد نيز چنين بود؛ در حالي كه از سرخوشي ناشي از قبولي در مقطع كارشناسي ارشد راهروي اساتيد در دانشكده حقوق را زير پا ميگذاشتم، چشمم به استاد افتاد؛ درب اتاقش باز بود و مشغول تورق كتابي بود. به خود جرات دادم تا داخل شوم و موضوعي را كه براي رسالهام در ذهن داشتم با او در ميان بگذارم. صبر و متانتش در مواجهه با نودانشجوي ناپخته مثالزدني بود؛ امري كه پس از آن همواره مرا در مراجعات مكرر به او گستاختر ميساخت!
روي گشاده او سبب شد تا در مراحل نخستين تصويب رساله دكتري بارها به سراغ استاد بروم كه در اينجا اشارهاي به موضوع اين بحث خواهم كرد- البته، ناگفته نماند كه استاد به خاطر بيماري فرزندش نتوانست در كميته داوري رساله قرار بگيرد. وقتي در مراحل نخستين نگارش رساله بودم با منبع مهمي در تاريخ قانون طبيعي در غرب مواجه شدم كه موضوعي بكر را در قلب بررسي تاريخي خود قرار داده بود؛ اين كتاب «The Idea of Permissive Natural Law» نام داشت كه نويسندهاش كوشيده بود توضيح دهد كه قانون طبيعي اباحي- يعني سپهري كه خدا- قانونگذار به سكوت برگزار كرده بود- چه نقشي در پيدايي مفهوم «حق» در غرب داشته است. استاد فيرحي در كتاب «فقه و سياست در ايران معاصر؛ فقه سياسي و فقه مشروطه» دستهبندي دقيقي از حوزههاي مختلف احكام فقهي به دست داده بود كه جنبهاي از آن به اباحات شرعي و غيرشرعي مربوط ميشد، يعني حوزه ترخيص در معناي عام آن. شباهت اين دو بحث توجه مرا جلب كرده بود كه ميخواستم نظر استاد را بدانم؛ به علاوه، هنوز در انتخاب معادلي براي اين مفهوم مطمئن نبودم. گمان ميكردم كه حتما استاد اين كتاب تازه منتشرشده را نديده و حتما برايش جذاب خواهد بود، اشتباه ميكردم. وقتي وارد اتاق شدم، به سبب ازدحام دانشجويانِ دكتر نقيبزاده، استاد فيرحي با اشاره ابروان خود به من فهماند كه بيرون از اتاق صحبت كنيم؛ شايد بيش از يك ساعت سرپا مشغول صحبت بوديم، چيزي كه طاقت استاد را طاق نكرد.
همين كه بيرون آمديم، با لبخندي بر لب كه شمهاي از رضايت درونياش را مينمود، گفت: «ميبينم كه كتاب تيرني[Brian Tierney] را ميخواني»؛ تيرني نام نويسنده كتاب بود. استاد فيرحي گفت كه دوستي اين كتاب را براي او تهيه كرده و او نگاهي به آن انداخته است. عمده بحث ما صرف يافتن معادلي فارسي براي permissive natural law گذشت كه در نهايت به «قانون طبيعي اباحي» رسيديم. استاد به درستي اشاره كرد كه چگونه به رسميتشناختنِ حوزه اباحه در تاريخ انديشه حقوقي غرب، مخصوصا از زمان پيدايي مكاتب حقوقي در ايتاليا در سده دوازدهم، سپهر آزادي و حق را گشوده است. در آنجا دريافتم كه مساله منطقهالفراغ شرع تا چه پايه براي استاد مهم است و بايد در پروژه او جدي گرفته شود. بعدها، به كرات در كلاسها و سخنرانيهاي او ديدم كه ارجاعاتي به تيرني ميدهد و بحث او را واجد اهميتي بنيادين در فهم تمدن غرب ميداند.
اين، به واقع، يكي از جنبههاي مهم شخصيت علمي استاد فيرحي بود كه هميشه نيمنگاهي به دستاوردهاي فكري تمدن غرب هم داشت. اين خصيصه بود كه او را به يك پژوهشگر در معناي دقيق كلمه بدل ميكرد كه به خوبي در پانوشتهاي او بر رساله «تنبيهالامه و تنزيهالمله» محقق ناييني هم قابل مشاهده است. هم او كه ميكوشيد گشودگياي در فقه بيافريند تا بتواند يك زبان حقوقي جديد توليد كند، خوب ميدانست كه اين مهم را نميرسد كه بدون توجه به دستاوردهاي حقوقي غربي انجام دهد. دوستان و علاقهمندان استاد نيك ميدانند كه هم او در سالهاي اخير توجهي ويژه به جان لاك و مخصوصا «رسالهاي در باب تساهل» او پيدا كرده بود و ميكوشيد جنبهاي متساهلانه را نيز وارد نظام فكري خود كند.
باري، آنچه ميتوان از استاد فيرحي آموخت، صبر و متانت است؛ وقف خود به پژوهشي دامنهدار و لذتبردن از زيباييهاي جهان پژوهش است. هرچند نظام فكري استاد فيرحي به نقطه پاياني خود نرسيد، اما پيشپردهاي است كه بايد جدي گرفته شود و ادامه يابد.
دانشآموخته دكتراي انديشه سياسي