اين يك گفتوگوي اتفاقي است؛ اتفاقي از اين نظر كه اول قرار بود با اميرحسين اصلانيان در مورد استحقاق مليپوش شدن حرف بزنم. اين روزها بازيكنان زيادي هستند كه ادعاي مليپوش شدن ميكنند. رسانهها و پيجها و كانالهاي مجازي زيادي هم دارند كه حمايتشان ميكنند. از طرف ديگر ميدانستم اصلانيان جزو آن كساني است كه به حقش در تيم ملي نرسيد و آنطوركه بايد در زمان خودش توسط مربيان تيم ملي ديده نشد. براي همين با اين سوال اصلي كه «بالاخره ليست تيم ملي سليقه مربي هست يا نه؟» سراغ ايشان رفتم. اما بيان كردن همين سوال باعث شد سفره دل مهاجم سريع و گلزن سالهاي دور سرخها باز شود و اتفاقات سالهاي حضور «ويچها» در فوتبال ايران بازخواني شود. اينكه او چطور هرگز به تيم ملي دعوت نشد يا از تركيب اصلي پرسپوليس رفت روي سكوها و در نهايت سر از پيكان و فجيره امارات درآورد. البته اصلانيان در خرداد همين امسال در گفتوگو با يكي ديگر از رسانهها به برخي از اين مسائل اشاره كرده بود ولي در مصاحبه پيش رو آن اتفاقات را با جزييات بيشتر بيان كرد.
لنگهكفشي در بيابان
سيستم دلالي كرواتها لامصب آنقدر گريبانگير تيم ملي است كه حالا هم در بيابان لنگه كفشي پيدا كردهايم و گذاشتيم بالاي سر تيم ملي. چرا؟ چون فدراسيون پول ندارد. وقتي ما جواهري به نام كيروش را از دست داديم جاش چه كسي را ميشد بگذاريم؟ مربي داخلي بگذاريم صداي همه درميآيد و همه مدعي ميشوند. مثل پيشكسوتهاي استقلال پرسپوليس. اگر از خودشان يكي بيايد هر روز مصاحبه است. اما اگر يك خارجي بيايد همه ميروند توي لاك خودشان و سكوت ميكنند. نگذاشتند فرهاد مجيدي كار كند. نگذاشتند در تايمهاي مختلف مربيان ايراني كار كنند و هر كسي آمد پيشكسوتان هيچوقت حمايت نكردند. خودم را هم ميگويم. من هم مصاحبه و انتقاد كردم.
همه ادعاي مليپوش شدن دارند
در حالي كه ما بايد در 4 بازي آخر همه بازيها را ببريم، آمدند و استراكچر تيم ملي را عوض كردند. به نظرم الان وقت عوض كردن معماري تيم نبود. ما يك بازي مقابل بحرين از دست بدهيم، جام جهاني پريده. بازنده اين ماجرا هم اسكوچيچ نخواهد بود. او در رزومهاش سرمربيگري تيم ملي ايران ثبت ميشود. بازنده چه كسي است؟ كل فوتبال ايران. پيشنهادم اين است كه تمام تيم كيروش را زير و رو نكنيم. ما هنوز اشكان دژاگه و مسعود شجاعي را به عنوان يك ليدر ميتوانيم همراه داشته باشيم حتي اگر كم بازي كنند. و الا تيم از دست آقاي اسكوچيچ خارج ميشود و نتيجهاش ميشود مصاحبههايي كه الان در روزنامهها ميبينيم. ايكس و ايگرگ مصاحبه ميكنند و مدعي دعوت شدن به تيم ملي هستند. در صورتي كه زمان كيروش كسي كه دعوت ميشد با جان و دل ميرفت و كسي هم كه دعوت نميشد، جرات نميكرد حرف بزند. كسي كه روي نيمكت هم مينشست همينطور. تنها دليل نتيجه گرفتن تيم كيروش اين بود. همه با جان و دل در تيم ملي بودند. البته اگر از من بپرسيد كه كيروش ميماند بهتر بود يا نه ميگويم نه! در اين شرايط كه تحريم هستيم و اينقدر اوضاع ارزي و ريالي خراب است خوب شد كه كيروش در اوج رفت.
اسكوچيچ بايد يك چيزي هم بدهد
سرمربي ما باشد
اسكوچيچ بايد يك چيزي هم ميداد كه ميشد سرمربي تيم ملي. با كدام رزومه و كارنامه ايشان شد سرمربي؟ فقط به اين خاطر كه يك مربي ايراني نياورند تا صداي بقيه درنيايد اسكوچيچ شد سرمربي. نميخواهم بگويم كار فنياش خيلي ضعيف است و از ده، پنج ميگيرد. ولي روند و نوع انتخاب يك سرمربي براي تيم ملي اين نيست. اينكه از ملوان و خونه به خونهاي كه نيامد به ليگ برتر آقاي ايكس را بگذاري بالاي سر تيم ملي درست نيست. كيروش 8 سال تيم را معماري كرد. بايد بزرگتر از او را ميآوردند كه البته پولش را ندارند. دلالها آن قدر قوي شدهاند كه اگر رويشان ميشد، ميگفتند بگوويچ را بگذاريد سرمربي تيم ملي. فارسي هم حتي از خانوادههاي ما بهتر حرف ميزند اما رويشان نميشود و گزينههاي ديگر را ميآورند.
بگوويچ را دلالها در ايران نگه داشتند
همين بگوويچ چطور در فوتبال ما ماندگار شد؟ او دستيار سوم آقاي ايويچ بود كه كنز براي ايشان جابهجا ميكرد. دستهاي پشت پرده اجازه ندادند ايويچ همراه با تيم ملي به جام جهاني برود و تيم را در اختيار جلال طالبي قرار دادند. ما ثمره زحمات آقاي ايويچ را در فرانسه ۹۸ ديديم. بعد از رفتن آقاي ايويچ، بگوويچ ماند ايران. در واقع دلالها كسي كه در زمان سرمربي سابق تيم ملي، مانع جابهجا ميكرد را نگه داشتند و از قبل او ۲۰ سال تمام نان خوردند. الان فارسي را از همه ما بهتر حرف ميزند ولي هميشه يك مترجم با او هست كه او هم يك حقوق بگيرد. اينها همه كار دلالهايي است كه دور و بر او هستند. در اين ۲۰ سال به جز همين سال آخر كه گلگهر را آورد ليگ برتر و همان هفته سوم و چهارم اخراج شد اين آقا تيم داشت و مربيان ايراني بيكار بودند. خيلي براي من جاي سوال است كه ايشان چطور توانسته اين همه سال دور از خانوادهاش باشد و در ايران بماند! حدسم اين است كه حاضر شده بالاي ۶۰درصد قراردادش را بدهد به سيستم دلالي.
قرار بود بروم فولاد
من بگوويچ و دوستانش را خوب ميشناسم. سال چهارم حضورم در پرسپوليس بود. از فولاد خوزستان با من تماس گرفتند و گفتند تقريبا ۳ يا ۴ برابر قيمتي كه پرسپوليس به شما ميدهد را ميپردازيم. خدا بيامرز آقاي نواصرزاده آمدند در هتل المپيك جلسه گذاشتيم. آقاي قلعهنويي هم آن ور نشسته بود. جلسه كه تمام شد، امير خان مرا صدا كرد و پرسيد ميخواي بري فولاد؟ گفتم شايد برم. بعد اين را خودماني توضيح داد كه آنجا هوا گرم است و اگر نتواني دو، سه بازي خوب بازي كني فشار تماشاچيان اذيتت ميكند و اينها. چند روز بعد از دفتر آقاي غمخوار با من تماس گرفتند كه بيا. رفتم و گفتم حقيقتش پيشنهاد دارم و ميخواهم بروم فولاد. آقاي بگوويچ مرا خواسته و 70 ميليون ميدهند. ايشان گفت ما با بگوويچ حرف زديم و ايشان قرار است بيايد پرسپوليس. اولش خوشحال شدم ولي هنوز صحبت بر اين نبود كه آقاي دايي و عيسي ترائوره و جواد كاظميان و چند نفر ديگر هم را بگيرند.
تيمي با ۹ مهاجم
تا ما به خودمان آمديم ديديم تيم ۹ تا فوروارد دارد. پرسپوليس آن فصل بازيكن خيلي داشت. كريم باقري و يحيي گلمحمدي و عارف محمدوند و رضا جباري بودند. سه تا چپ داشتيم. برزگر و ميناوند و اماميفر. تيم در خطوط مختلف خيلي بد بسته شده بود. علي دايي، جواد كاظميان، سهراب انتظاري، خودم، عيسي ترائوره، رضا جباري، سلماني و دو تا بازيكن اميد كه اضافه شدند. مرحوم اولادي و مقداد قباخلو. تيمي كه ۹ تا فوروارد ميگيرد وضعيتش چطور ميشود؟ من بازي اول پاس گل دادم. بازي دوم به گواه آمار بازي خوبي انجام دادم. سر بازي سوم به يكباره بگوويچ گفت برو روي سكو! پرسيدم چرا؟ گفت براي اينكه بازي به همه برسد يكي در ميان بايد برويد روي سكو. پرسيدم پس شرايط فني چه ميشود؟ از آنجا دعواها شروع شد.
علي دايي تيم را ارنج ميكرد
وقتي علي دايي جذب تيم شد، شخصيت ايشان بزرگتر از آني بود كه بگوويچ بخواهد روي او نفوذ داشته باشد. بگوويچ در حد تيم پرسپوليس نبود. همين وضعيت باعث شد امثال آقاي دايي و پيرواني به او بگويند چه كار كند. بگوويچ دست و پايش را گم كرده بود و از آن طرف از دار و دسته آقاي پروين به شدت ترسيده بود. براي همين تيم از دستش خارج شد. يادم است يك روز تمرين گذاشت و آقاي دايي آمد و گفت بازي قبلي فشار آمده به بازيكنان و اين تمرين خوب نيست. بگوويچ هم سريع تمرين را عوض كرد. حالا جالب اينجا بود در آن وضعيت كه بگوويچ ميآمد از زير دست آقاي دايي و پيرواني ارنج ميگرفت و خودش هيچكاره بود، هومن افاضلي ميآمد براي تيم شهاب زنجان از بگوويچ برنامه تمريني ميگرفت. آخرش هم تيم با آن همه بازيكن پنجم شد در صورتي كه پرسپوليس ميتوانست با اختلاف 10 امتياز اول شود. اگر به تعداد درست در پستها بازيكن ميگرفتند و مديريت و مربي درست بالاي سر تيم بود. بعد هم انداختند گردن آقاي پروين و گفتند چون ايشان نبوده تيم خراب شده در صورتي كه ربطي نداشت.
باعث خط خوردن عابدزاده شدم
نميدانم چرا هرگز به تيم ملي دعوت نشدم. زمان آقاي جلال طالبي در سال ۲۰۰۰ سرباز بودم و در تيم نيروي زميني بازي ميكردم. آن زمان آقاي گل ليگ دو شدم.
در اردوي سال ۲۰۰۰ لبنان جلال طالبي مرا دعوت كرد. در آخرين تمرينها و قبل از اينكه اسامي نهايي را اعلام كنند، تيم نيروي زميني را دعوت كرد تا بازي دوستانه برگزار كنند. آقاي طالبي گفت براي اينكه من، تو را بيشتر ببينم و تصميم نهايي را بگيرم برو براي تيم خودت بازي كن. ما نيمه اول 4 بر هيچ جلو افتاديم. بازي را هم در نهايت ۴ بر ۳ برديم و اگر يادتان باشد عابدزاده را از تيم خط زدند. نيمه اول عابدزاده توي گل بود و 4 گل خورد كه 3 تاش را من زدم. به هر حال ما جوان بوديم و تيم بزرگترهاي زيادي داشت و آخرش مرا نبردند. آن زمان پرسپوليس و استقلال آن قدر بيپول بودند كه هيچ دلال و مدير برنامهاي سمت ما نميآمد. آقاي نبي بود و ابراهيمي و عابديني خودشان تماس ميگرفتند. يادم است كمپ تيم ملي بودم كه آقاي ابراهيمي آمد مچ دست مرا گرفت و گفت آقاي عابديني ميخواهد تو را ببيند. چند نفر ديگر هم بودند كه نميشناختمشان. يكي ميگفت پسر جان برويم بهمن آنجا اوپل بهت ميدهند. آقاي بهرام حميدي از استقلال زنگ زد و گفت بيا اينجا. آن زمان آقاي گلهاي ليگ پايين توي چشم بودند. در اردوي تيم ملي هم خوب كار كرده بودم.
بلاژويچ ميخواست دعوتم كند اما...
بعد از جلال طالبي بلاژويچ و ايوانكويچ آمدند تيم ملي. يادم است بازي با فولاد بود. در آن بازي در دقيقه ۷ من توپ را گرفتم و هفت، هشت تا بازيكن حريف را دريبل زدم و توپ را گل كردم. يك خطاي پشت ۱۸ هم گرفتم كه حامد كاويانپور گلش كرد و من شدم بهترين بازيكن زمين. آقاي بلاژويچ هم در استاديوم بود. دكتر زادمهر هم كنارش بود. فرداش روزنامهها تيتر زدند مبعلي و اصلانيان كانديداهاي دعوت به تيم ملي شدند. اما هر چه گذشت ما ديديدم از پرسپوليس هيچ بازيكني نميرود تيم ملي. حامد كاويانپور دو، سه بازي رفت و بعد ديگر دعوت نشد و بعد هم جواد نكونام آمد و جايش را گرفت و تمام شد. بعد هم ديديم كه آن تيم نتوانست برود جام جهاني. رسيديم به برانكو. در مورد دورهاي كه برانكو آمد پرسپوليس و نتيجه گرفت، حرف نميزنم. در مورد آن دورهاي ميگويم كه يك سري اتفاقاتي را ديدم و حس كردم. آن دورهاي كه آقاي كاويانپور آمد و از پكيجهاي 40 هزار دلاري حرف زد. در تلويزيون هم گفت. گفت دلالهاي كروات و پكيجهاي 40 هزار دلاري.
برانكو از تيم رفيقش بازيكن دعوت ميكرد
ما با پرسپوليس قهرمان هم شديم. چطور شد كه وقتي ليست تيم ملي را ميدادند از فولاد 7 تا بازيكن دعوت ميشد و از پرسپوليس خيلي كمتر. ابراهيم ميرزاپور، يحيي گلمحمدي، كامليمفرد، علوي، بداوي، كعبي و مبعلي. كي آن موقع سرمربي فولاد بود؟ بگوويچ. رفيق فابريك چه كسي بود؟ آقاي برانكو ايوانكوويچ. دلالها چه كساني بودند؟ كرواتها! چطور ميشود از تيم قهرمان بازيكن به تيم ملي دعوت نشود اما از فولاد 7 نفر بروند تيم ملي؟ الله اعلم! نميخواهم افرادي كه اسم بردم را زير سوال ببرم. آنها خوب بودند اما بهتر از آنها هم بود. سوالم اين است كه آن سالها آن قدر من پديده سال شدم. اين همه گل دقيقه ۹۰ زدم. چطور شد كه يك بار مرا دعوت نكردند تيم ملي؟ درست است جوان بودم ولي جوانترها تا يك سني بايد پشت سر بزرگترها بمانند. مثلا آقاي دايي هم كاش زودتر ميرفت كنار تا فرصت به ما هم برسد. نه اينكه آن قدر بماند تا خودش بشود ۳۸، ۳۹ سال و ما هم فوتبالمان تمام شود.
سريعترين مرد ايران بودم
من سريعترين مرد ايران بودم. نامردها دعوتم نكردند تيم ملي. بالاي ۲۰ تا گل داشتم كه وقتي تعويض شدم، زدم. من ركورد ۴۰ يارد ايران را داشتم. چهار ثانيه و دوازده صدم ثانيه. درجا پريدن ركوردش دست من است. آن موقع رحمان رضايي از ايتاليا آمده بود و ركوردش 80 بود ولي من 85 زدم. وقتي توي آلمان اردو داشتيم ركورد ۱۰۰ متر از ما گرفتند و ركوردش كه آمد ايران ديديم ركورد ملي است. آقاي هاشميطبا زنگ زد بروم دفترش. گفت شما كه ركورد ايران را زدي برو مسابقات آسيايي براي تيم دووميداني كار كن. ما رفتيم مجموعه آزادي براي تمرين. شايد باورتان نشود وقتي كفشهاي مخصوص دووميداني را به من دادند و استارت زديم اعضاي تيم ملي دو، سه متر جا ميماندند. آن قدر لذتبخش بود كه تصميم گرفتم بروم مسابقات و شايد مدال هم بگيرم كه آقاي پروين گفت شما فوتباليستي بايد فوتبالت را بازي كني. آقاي هاشميطبا هم ناراحت شد از دستم.
بزرگان پرسپوليس زيرابم را زدند
مقصر ناكاميام در فوتبال بگوويچ است. يادم است يك بار زمان ايشان دعوت شديم افطاري آقاي پروين. ايشان هر سال افطاري ميداد در دفترش. من و اسدي و محمد محمدي هم رفتيم. فرداش سر تمرين يك سري از بزرگان تيم سوسه آمدند و گفتند اينها علي پرويني هستند. در صورتي كه اگر ما ميخواستيم صحبت پنهاني با علي پروين بكنيم، نميتوانستيم با تلفن اين كار را كنيم؟ ما را دشمن خودشان كردند. يك چند جلسه بگوويچ نگذاشت من تمرين كنم و گفت برو مسافرت تا كميته فني تصميم بگيرد. در صورتي كه اصلا كميته فني وجود نداشت. تيم بيشتر شبيه سيرك بود. يك آقاي اصغر باقريان داشتيم در باشگاه كه بازيكن نبود اصلا و با آقاي غمخوار حرفش شد. آقاي غمخوار آخر فصل ميگفت باقريان را گذاشتيم در ليست فروش! سيركي بود براي خودش. فصل كه تمام شد آقاي دايي رفت صبا باتري و آقاي پيرواني رفت پيكان چون آقاي پروين برگشت. من هم تصادف كردم و پايم شكست و مجبور شدم يك سالونيم خانهنشين شوم.
مديرعامل بايد دروغگو باشد
خدابيامرز خطيب را گذاشته بودند براي مديريت پرسپوليس. من با عصا ميرفتم باشگاه براي حق و حقوقم. دفعه اول و دوم خيلي خوب برخورد كرد. گفت چشم! حتما سهشنبه پولت را ميدهيم. آمدم بيرون با خودم گفتم ايول! چه آدم خوبي است. هفته بعد رفتم داخل اتاقش تا مرا ديد، پرسيد شما؟ گفتم من اصلانيانم. شنبه حرف زديم گفتي سهشنبه بيا! گفت الان كه پول نداريم برو هفته بعد بيا. هفته بعد رفتم دوباره پرسيد شما! خيلي بهم برخورد. سري سوم كه رفتم، گفتند حاجآقا جلسه دارد. آن قدر عصباني شدم كه محكم زدم در را باز كردم و ديدم بله ايشان با خودش تنهايي جلسه دارد! قبل از اينكه حرف بزند، گفتم حاج آقا اگر ميخواهيد بپرسيد شما؟ يك نگاه به آن عكس بالاي سرتان بيندازي مرا ميشناسي. آخرش هم به رحمت خدا رفت و پول ما را نداد. رفتم و زمان آقاي انصاريفرد برگشتم. تقريبا خوب شده بودم و تمريناتم را شروع كرده بودم. گفتم من با پيكان صحبتهايم را شروع كردم و تستهاي فني را هم داديم و يك رضايتنامه مالي ميخواهم. آن موقع آن قدر بلبشوي بدي بود كه ميگفتند بازيكن بايد رضايتنامه مالي بياورد. انگار ما بدهكار بوديم به باشگاه! ما طلبكار بوديم چرا بايد رضايتنامه ميگرفتيم؟ آقاي انصاريفرد گفت تو اينجا محبوبي بمان. گفتم يك شرط دارد. تسويه اين چند سال مرا بكن بعد قرارداد جديد بنويسيم. گفت الان كه باشگاه پول ندارد و فلان. گفتم دم شما گرم خداحافظ! آقا به يك ماه نكشيد ايشان بايرن مونيخ را آورد تهران! آن موقع فهميدم كساني كه ميآيند مديرعامل ميشوند اول بايد دروغگو باشند. اگر پول نداشتيد چطور بايرن را آورديد تهران؟ كساني كه نميتوانند خوب دروغ بگويند سريع بركنار ميشوند.
علي دايي بايد ممنون ما باشد
آن سالي كه فولاد به من گفت ۷۰ ميليون ميدهم با ۳۰ ميليون ماندم پرسپوليس. از آن مبلغ هم ۶ ميليون دادند اما دولت ماليات تمام ۳۰ تومن را از من گرفت. يعني من ۹ تومن ماليات پولي كه نگرفتم را دادم تا ممنوعالخروج نباشم. اين پول حلال نبود واقعا. اينها واقعا نامردي است. چيزهايي است كه توي دل آدم ميماند. واقعا تا ابد از ذهن آدم نميرود. اگر من رفته بودم فولاد اينقدر ضربه نميخوردم. من ماندم تا به تيم كمك كنم اما آنها رفتند ۹ تا مهاجم گرفتند كه نميدانستند با آن چه كار كنند و آخرش هم تيمشان هيچ چي نشد. آخرش ما رفتيم پيكان كه مربياش آقاي ساموئل دارابينيان بود. ما با آن تيم خيلي خوب نتيجه گرفتيم. استقلال را رفت و برگشت زديم. آقاي دايي و تيم سايپا بايد خيلي از ما متشكر باشند كه ۶ امتياز از استقلال گرفتيم. استقلال با سايپا ۵ امتياز اختلاف داشت. اگر استقلال ما را در رفت و برگشت برده بود، قهرمان ميشد. بازي با پرسپوليس هم تا دقيقه ۶۰ چهار هيچ جلو بوديم و 4 بر 3 برديم. تيم بيحاشيهاي داشتيم و خداوكيلي دوران خوبي بود و بعدش هم كه با آقاي عابديني در داماش تهران همكار شديم. خدابيامرز هادي نوروزي هم با ما بود كه سال بعدش آقاي پيرواني برادر افشين خان او را برد پرسپوليس. من هم سال بعدش رفتم فجيره امارات. بعدش هم خداحافظي از فوتبال.
ما با پرسپوليس قهرمان شديم. چطور شد كه وقتي ليست تيم ملي را ميدادند از فولاد 7 تا بازيكن دعوت ميشد و از پرسپوليس خيلي كمتر؟ ميرزاپور، گلمحمدي، كامليمفرد، علوي، بداوي، كعبي و مبعلي. كي آن موقع سرمربي فولاد بود؟ بگوويچ. رفيق فابريك چه كسي بود؟ آقاي برانكو ايوانكوويچ. دلالها چه كساني بودند؟ كرواتها! چه طور ميشود از تيم قهرمان بازيكن به تيم ملي دعوت نشود اما از فولاد 7 نفر بروند تيم ملي؟ اللهاعلم!