ادامه از صفحه اول
بخواهيم زنده بمانيم
اوضاع هيچ بعيد نيست، ميدانيد چه خواهيم داشت؟ روزي 7 هزار نفر براثر كرونا خواهند مرد. اين عدد متوقف نميشود. چند روز بعدش ميشود 8 هزار نفر و داستان ادامه دارد... نيمي از اين مردگان متعلق به تهران هستند و خواهند بود. چشمانتان را ببنديد و آن روزها را تصور كنيد. از در و ديوار كرونا ميبارد. حتي جا براي دفن مردگان نخواهد بود. مردگان چقدر در صف تدفين خواهند ماند؟ شايد در سردخانهها هم جايي براي آنها نباشد. 9 هزار نفر. ماشين براي حمل مردگان نيست. بايد به ماشين شخصي و وانت و تاكسي متوسل شد؟ شايد 10 هزار نفر. كجا بايد جايشان داد؟ كاسب و كارمند و وزير و وكيل و طبيب فرقي نميكند. مردگان چندانند كه هيچ جمع و حلقهاي را بينصيب نميگذارند. به يك ماه نرسيده 300-200 هزار نفر به صف مردگان اضافه ميشود. همه حيرانند ميان اندوه مرگ و ترس مرگ و تعيين تكليف دوست و خويش و قومي كه پيكرش بر دستهاي سرگردان باقي مانده است. آدمها نميتوانند به كار و بار خود برسند. همه جا پريشان است و كارها در هم ريخته. كسي به كسي تسلي نخواهد داد. يادتان هست فرهاد ميخواند «مرده ميبرند كوچه به كوچه»؟
اين تصوير يك فيلم يا رمان وحشت نيست. يك توصيف خيالي نيست. ترسيم وضعيتي است كه به راحتي ممكن است در انتظار ما باشد. زودتر از آنچه تصور ميكنيم. چنين تصويري آشفته ميكند آدم را؟ آري. اما چه باك و چه ايراد؟ اصلا گاهي آشفتگي و ترس واجبتر از نان شب است. ترس واكنشي طبيعي است براي دفاع انسان از خود در برابر خطر.
بلي! آن تصوير در انتظار ماست. ما خود در حال ساختن آن تصوير تيره هولانگيزيم. شباهت به يك اعدامياي داريم كه خود طناب مرگ را بر گردن خود مياندازد.
دولت و دستگاههاي مسوول و ستاد كرونا قادر نبودهاند با شيوع كرونا مقابله موثر و جدي كنند؟ اما مگر هدف كرونا دولت است؟ ويروس خود را به سمت ما نشانه رفته است. تك تك ما. دولتيان نتوانستهاند كار خود را كامل انجام دهند، ما خودمان كه ميتوانيم. چرا ما ويروس را به ميهماني مرگ خود دعوت كنيم و جان عزيز خود و عزيزان خود را بر سفره او بگذاريم؟
ميشود تلختر هم تصور كرد. يك ماه، دو ماه، سه ماه، چهار ماه ديگر. اگر بگذاريم اوضاع همين باشد و سفره رنگين براي ويروس باز بماند از كجا كه من يا شما يكي از بازيگران آن تصوير مرگآلود نباشيم؟ ميدانيد؟
در طول عمر هزار كار ميكنيم كه زنده بمانيم. ميخوريم، ميخوابيم، عشق ميورزيم، كار ميكنيم، ستيزها ميكنيم، براي درمان نزد طبيب ميرويم و... كه زنده بمانيم. اما جسم خود را در برابر قاتلي به نام كوويد 19 ميگشاييم و برايش ميهماني ميگيريم كه جانمان را بگيرد؛ بميريم و بميرانيم. ديوانگي نيست؟
بترسيم از آن تصوير. نخواهيم خودمان و عزيزانمان بازيگران آن تصوير باشيم. كمي سختي را بر خود هموار كنيم. كمي در خودداري صبور باشيم. حتما تلختر و سختتر از تجربه مرگ عمومي نيست. درها و نفسهايمان را به روي قاتل ببنديم. به استقبال مرگ عمومي نرويم. بخواهيم زنده بمانيم.
كمتر مردم را آزار بدهيم
پر از نااميدي و يأس كردهاند. اينها از جنس كساني هستند كه به جاي نااميدي، اميد و به جاي غم، خواستار شادي ديگرانند و نه تنها اين را ميخواهند كه براي رساندن شادي به ديگران تلاش ميكنند.
اينها را كه با خود گفتم، ياد اين افتادم كه چه بسيارند اين مردمان و ما همه، بسياري از آنان را ميشناسيم، زنان و مردان و پير و جواناني كه در اين سالها بر تعدادشان هر روز افزوده شده و هر روزشان پر است از تلاش براي مردم ديگر. هر كدام به نحوي و بيوابستگي به مراجع قدرت و همه تلاششان اين است كه گره از كار فرو بسته ديگران بگشايند. با ياري ديگران اندوختهاي فراهم ميكنند، لوازمالتحرير ميخرند، كيف و كفش تهيه ميكنند و معتمداني در گوشهگوشه كشور پيدا ميكنند تا كالاهايي كه اين نيكوكاران فراهم كردهاند را به دست نيازمندان برسانند، آن هم در دوراني كه همه در سختي گرفتارند و كسي از كسي گله نميكند كه چرا كمك نكردي؟ همينطور كه اين افكار در ذهنم ميگذشت، سري به فضاي مجازي زدم. پر بود از غم و اندوه و نااميدي و رنج و البته هر چه افراد فرهيختهتر، كلامشان تلختر. با خودم گفتم اگر واقعا جامعهمان اين همه تلخ و سياه و پر از اندوه است، پس بايد هر روز در كوي و برزن، مردم همديگر را بدرند و پاره كنند، اما واقعا چقدر چنين است؟ نميگويم نيست. نميگويم كساني از همين مردم عادي، در حق ديگران جفا نميكنند، ميكنند؛ ولي واقعا چقدر چنين است؟ در اين بدترين دوران كه هم تحريميم، هم بيماري كرونا كشتار ميكند، هم سختي و دشواري و بيكار شدن جمع زيادي از كارگران و زحمتكشان، رخداد روزبهروز است و هم عدهاي براي رسيدن به ميز قدرت در صورت هم چنگ ميزنند، چقدر جامعه از هم گسيخته است؟ انصاف اين است كه بسيار كمتر از آن چيزي كه منطقا بايد باشد و اين نيست جز اينكه اين مردم از هم محافظت ميكنند در حالي كه ميتوانند چنين نكنند. قدر اين مردم مهربان را بدانيم و كمتر آزارشان بدهيم.