آخرين رييس جمهور
نوشته فرهاد والي
ماريا بوتينا از روسيه به امريكا آمد و با پال اريكسون كه از اعضاي مهم جمهوريخواه بود روابط عاشقانه با هدف نفوذ به حزب جمهوريخواه برقرار كرد. گفت كه ما در روسيه انآراي ايجاد كرديم و در حقيقت دهان توليدكنندگان اسلحه را آب انداخت. از طرفي روسها هم در سال 2015 يك كنفرانس در همين مورد برگزار كردند و از انآراي امريكا دعوت كردند كه به روسيه بروند. كل اين ماجراها خيالي و غيرواقعي بود. در روز 15 ژوييه 2018 افبيآي ماريا بوتينا را در واشنگتن دستگير كرد.
بوتينا به جرم فعاليت پنهان براي يك دولت خارجي متهم شد. قانون ثبت نمايندگيهاي خارجي به فعاليت براي دولتهاي خارجي در امريكا فقط در صورتي كه مقاصدشان را ثبت كنند اجازه ميدهد. اين قانون فدرال ايالات متحده حكم ميكند كه تمام لابيگران نمايندگي دولتهاي خارجي بايد به همين ترتيب در وزارت دادگستري ثبت نام كنند. بوتينا در 16 نوامبر 2018 به جرم خود اعتراف كرد و به 18 ماه زندان محكوم شد. او در اكتبر 2019 پس از طي دوران حبس از امريكا اخراج شد و به روسيه بازگشت. مقامات كرملين با استقبال گرم از او به او خوشامد گفتند. در ديگر اتهامات بوتينا آمده بود كه او از روشهاي فريب و سكس براي به دست آوردن نفوذ در حزب جهموريخواه استفاده كرده است.
انجمن ملي تفنگ در نهايت چند ميليون دلار پول به حساب كمپين ترامپ ريخت، انآراي هميشه به كمپين جمهوريخواهان كمك مالي ميكرد، ولي بار قبل در جريان مبارزه ميت رامني 13 ميليون دلار كمك مالي كرده بودند، به كمپين ترامپ رقم هنگفتي در حدود 54 ميليون دلار كمك كردند. در واقع اگر پول به فيسبوك و توييتر پول غيرمستقيمي بود كه روسها خرج كرده بودند، پول انآراي پول مستقيم بود و در گزارش مولر هم آمده بود. براساس اسناد و مدارك الكساندر تورشين مبلغ 30 ميليون دلار به انجمن ملي سلاح كمك مالي كرده بود.
گرگوري كرگ در جريان تحقيقات مولر بازرس ويژه متهم شد كه درباره تلاشهايش براي لابيگري در اوكراين به مقامهاي امريكايي دروغ گفته است. او با پال منافورت رييس سابق كمپين ترامپ ارتباط داشت. او تنها به شهادت دروغ متهم شد. بر اساس كيفرخواست، آقاي كرگ باوجود اطلاع از مقررات دولت فدرال قصد ثبت فعاليتهاي لابيگري خود را نداشته چرا كه معتقد بوده اين كار مانع از فعاليت او يا همكارانش با دولت فدرال خواهد شد.
جمهوريخواهان سرگردان
دو گلولهاي كه از مغر دو رييسجمهور در فاصله كمتر از صد سال گذشتند، سرنوشت افراد زيادي از جمله سياهان و اقليتهاي قومي تغيير دادند. از همه مهمتر سرنوشت دو مرد كه هر دو از قضا جانسون نام داشتند تغيير كرد. اندرو و ليندون جانسون دمكرات معاونان لينكلن و كندي بودند. برخلاف اندرو جانسون، كه لينكلن با هدف وفاق ملي از حزب دمكرات به معاونت منصوب كرده بود، ليندون دوست نزديك و همراه جان اف كندي بود. رياستجمهوري اندرو جانسون به نظر بسياري از مرگ لينكلن مهمتر بود. چرا او كه به برتري نژادي اعتقاد داشت سعي كرد دستاوردهاي لينكلن را از بين ببرد. ليندون جانسون اما سعي كرد كه به ديگران اثبات كند او لياقت جانشيني جان كندي را دارد. او به سياستهاي ضد نژادپرستانه كندي سرعت بخشيد و با كوشش شبانهروزي وقتي كه تمام بدنه حزب دمكرات با او مخالفت ميكردند، لايحه قانون برابري حقوق مدني را از مجلس گذراند. اين قانون اگرچه پيشرو و مدافع حقوق اقليتها به خصوص سياهان است، موجب شد نقش احزاب سياسي در ايالات متحده عوض شود و حزب دمكرات پايگاه سنتياش را از دست بدهد. حزب جمهوريخواه از حزبي كه لينكلن و يارانش براي آزادي و برابر تشكيل داده بودند تبديل به حزبي شد و افرادي را نمايندگي ميكرد كه در صد سال پيش بهطور سنتي دمكرات بودند. از سوي ديگر سياهان و اقليتهاي قومي هم طبيعتا هوادار حزب قهرمانشان آبراهام لينكلن بودند. نقش اين دو حزب بعد از كندي و جانسون براي هميشه ماهيتا عوض شد.
رويارويي اين دو حزب و مشكلات متعدد ديگر باعث شد كه مساله آينده نقشه نژادي امريكا يك مساله مهم باشد و وقتي به دلايل ديگر وضعيت به هم ميريزد هيچكس نميداند بايد چه كند، بحران بيكاري و از دست رفتن مشاغل ناشي از توسعه اينترنت، براي خيليها مشخص بود، از طرف ديگر جدول پيشبيني تغييرات جمعيتي امريكا در سال 2030 و 2050 در دست گروهي از كارشناسان سياسي آنها را به فكر فرو ميبرد. اوباما امريكا را بعد از توافق با ايران (برجام) دچار بحران بيدشمني كرده بود. هزاران كيلومتر دورتر از نيويورك داعش و القاعده مسلماناني بودند كه هيچ شعاري عليه امريكا نميدادند و فقط مسلمانان ديگر را ميكشتند. اگر رونالد ريگان به جنگ با كمونيسم خاتمه داده بود و ديگر كمونيستي براي دشمني وجود نداشت، اوباما هم به جنگ با اسلامگرايان افراطي خاتمه داده بود. امريكا دچار « بيدشمني» شده بود. از سوي ديگر چهره رسانهها هم تغيير اساسي كرده بود، دمكراتها و جمهوريخواهان ميخواستند ساعات بيشتري را از تلويزيون به دست بياورند، در حالي كه مردم نه پاي فاكسنيوز بودند و نه پاي سيانان، همه در صفحات فيسبوك و توييتر همديگر را دنبال ميكردند. دنيا كاملا عوض شده بود و همهچيز داشت بيشتر عوض ميشد.
وقتي دونالد ترامپ نامزد انتخابات 2016 شد رهبري حزب جمهوريخواهان دچار يك بحران جدي بود، هيچ شخصيت كاريزماتيكي مانند ريگان كه هيچ حتي شخصي در حد ميت رامني يا مككين هم در حزب وجود نداشت كه بحران جمهوريخواهان را حل كند. در واقع بعد از روي كار آمدن اوباما حزب جمهوريخواه دچار بحران جدي هويتي شد، اگرچه اوباما از سوي دمكراتها به دنياي جديد رسما خوشامد نگفته بود اما خودش، رفتارش و نظراتش چنان بود كه لزومي به گفتن نبود، اتفاقا همين خصوصيات اوباما دردسر جمهوريخواهان را بيشتر كرد. بحران جمهوريخواهان اين بود كه بايد ميپذيرفتند كه امريكاي آينده، امريكاي 2030 كشوري رنگين پوست و چند نژادي است و موبورهاي چشم آبي اقليتي محلي در مناطق روستايي و مركزي كشور محسوب ميگردند. بايد ميپذيرفتند كه مهاجرين نقشي اساسي در آينده امريكا دارند و اگر آنها بخواهند به اين تنوع رنگ و نژاد و تبار بيتوجه بمانند، بايد به تدريج در مقابل امريكاي جديد منزوي شوند. در چنين وضعيتي هيچ آدم عاقلي نميدانست چه كار بايد بكند، يك ديوانه پا برهنه آمد و از آب گذشت.
فصل پنجم: خريداران كاخ سفيد
در روسيه پوتين به رغم مشكلات شديد مانند فساد اداري، ركود اقتصادي و مرگ و مير، سوداي رهبري جهان را داشت. طبق گزارش سازمان شفافيت بينالمللي كه با فساد اداري و دولتي مبارزه ميكند روسيه از لحاظ فساد دولتي هم رتبه پاراگوئه، لبنان، اوگاندا و كنيا است. فساد در اين كشور از پاكستان و بوليوي رايجتر است. در چنين شرايطي پوتين سوداي بازگشت به ابرقدرت شدن و برقراري مجدد اتحاد شوروي را داشت. كشوري كه تحت مديريت پوتين و دوستان ميلياردرش به يك اقتصاد وابسته به نفت تبديل شده و سعي دارد با روشهاي جديد و استفاده از نيروي نظامي، تكنولوژي و وسايل ديگر در كشورهاي ديگر نفوذ كند و از روسيه يك ببر كاغذي بسازد. او از طريق سرويس خارجي افاسبي (كا.گ.ب. سابق) در انتخابات و همهپرسيهاي كشورهاي ديگر از جمله برگزيت در بريتانيا، هواداري از فاشيستهاي اسلامستيز فرانسه و هلند و در نهايت انتخابات ايالات متحده قصد دارد در اين كشورها دستنشانده داشته باشد. بازي خطرناكي كه در نهايت ميتواند او و فدراسيون روسيه را با مشكلات جدي روبرو كند.
در اين ميان چين به بازار خودش ميانديشيد، اگرچه آنها با خويشتنداري نگرانيهاي خود را از انتخاب ترامپ پنهان كردند. اما از لغو پيمان تجارت آزاد اقيانوس آرام كه دولت اوباما براي مقابله با چين تهيه كرده بود شادمان شدند. پيمان تيپيپي توافق جامع و شراكت كشورهاي حوزه اقيانوس آرام است. اين پيمان برخي از كشورها مهم شرق و غرب اقيانوس آرام را شامل ميشود. تعرفهها وارداتي را در كشورهايي كه در مجموع صاحب ۱۳ درصد اقتصاد جهان هستند با مجموع توليد ناخالص ملي كه بالغ بر ۱۰ تريليون دلار ميشود، كاهش ميدهد. ترامپ در روزهاي نهايي شدن اين پيمان از آن كنار كشيد و شعار برني سندرز را عملي كرد. اين هديه بزرگ را چينيها شادمانه پذيرفتند. اوباما اعتقاد داشت راه مقابله اقتصادي با چين اتحاد كشورهاي حوزه پاسيفيك است. ترامپ اگر چه شعار مقابله با چين ميدهد و با وضع تعرفههايي ميخواهد نشان دهد كه در حال مقابله با چين است، اما با روشهاي عوامفريبانه و تاكتيكي مقابله استراتژيك با چين را از سرلوحه سياست خارجي ايالات متحده حذف كرد. اگر ايالات متحده در اين توافق مانده بود اين كشورها ۴۰ درصد اقتصاد جهان را در بر ميگرفتند. اين توافق، بدون حضور ايالات متحده و با شركت كشورهايي مانند كانادا، استراليا، نيوزيلند، مكزيك، سنگاپور و شيلي امضا شد و در دسامبر 2018 در اين كشورها اجرايي شد.
دوران اوباما براي دو گروه سخت و دشوار گذشت، نخست رهبران عربستان سعودي و دوم رهبران اسراييل، اين دو كشور در دوران اوباما به سختي تحت فشار قرار گرفتند، توافق ايران و امريكا باعث شد كه اسراييل خود را در معرض نابودي احساس كند، عربستان سعودي هم كه سالها پايگاه اصلي امريكا در خاورميانه بود، از ديپلماسي جهاني رانده شده بود. در ايران بخشي از حكومت ماه عسل برجام را ميگذراند ولي بخش ديگري از حكومت به اوباما بياعتماد بودند و با ترديد به اوباما، سياستهاي او را فريبكارانه دانسته او را عامل نفاق و تضعيف مواضع داخلي خود ميديدند. در واقع هژموني در خاورميانه از دست تركيه و اسراييل و اعراب داشت به دست ايران و تركيه ميافتاد.
در آستانه 2016 وضع عجيبي در جهان بود، در آن شرايط و بحران جهاني، انگار همه همزمان ميخواستند تاجگذاري كنند، پوتين ميخواست تزار شود، اردوغان سوداي پادشاهي عثماني داشت، عربستان ميخواست رهبري جهان اسلام را در سيليكون ولي مدرن اسلام شبه دمكرات دائر كند و همه اينها براي رسيدن به قدرت فقط يك دشمن داشتند، باراك اوباما، و حالا قرار بود كسي ديگر مستاجر كاخ سفيد بشود. يكي گفت: در كابينه رييسجمهور جديد بايد نفوذ كنيم، ديگري گفت: بايد معاون رييسجمهور جديد را بخريم، سومي گفت بهترين راه نفوذ در دفتر رياستجمهوري است و آخري چفيه و عقال خودش را مرتب كرد و گفت: ما به اندازه كافي پول داريم، خود كاخ سفيد را ميخريم. اين يك توصيف خيالي است، شايد هم چيزي شبيه اين اتفاق افتاده باشد.
محمد بن سلمان، وقتي نخودي شاه ميشود
سيليكن وَلي به معني دره سيليكني ناحيه در حوالي خليج سانفرانسيسكو در شمال كاليفرنيا گفته ميشود كه شركتهاي بزرگ تكنولوژي از جمله گوگل، اپل، مايكروسافت در آن شكل گرفته و حضور دارند. از آنجايي كه ماده اصلي توليد پردازندههاي رايانهاي سيليكن است به آن ناحيه دره سيليكن ميگويند. همچنين بسياري از ديكتاتورهاي دنيا وقتي به ثروتشان نگاه ميكنند روياي تمدن بزرگ را در سر ميپرورانند. آنها با تصور ساختن ساختمانهاي بلند و شاهراه و برجهاي يادبود فكر ميكنند بدون مشاركت آزادانه مردم ميشود با نسخهبرداري از امريكا، آلمان يا ژاپن ميتوانند به يك قدرت اقتصادي تبديل شوند. بن سلمان هم در نظر دارد جامعه قبيلهنشين عربستان سعودي را با يك پرش جفت پا به سيليكن ولي برساند. كسي هنوز به او نگفته كه سيليكن ولي توسط شهروندان باسواد و نابغه، كه به ايالات متحده مهاجرت كردهاند، ساخته شده و نهتنها وامدار هيچ دولتي نيست بلكه بخش زيادي از درآمد كاليفرنيا و دولت فدرال را از طريق پرداخت ماليات تامين ميكند. سرمايه اقتصادي شركتهاي ناحيه خليج سانفرانسيسكو از مرز 10 هزار ميليارد دلار گذشته كه بيش از نيمي از رشد ناخالص اقتصادي اتحاديه اروپاست. شما هم لطفا به او نگوييد.