ملاياني كه مرگ را ميراندهاند!
محمد بلوچزهي
بيحجاب و پرده بايد نوشت، بايد گفت و بايد با فخر معترف شد كه اكنون هستي فرهنگي و غناي فرهنگ شفاهي قوم بلوچ وامدار ملايان باشد و شايد اين حرف در نخست خوشايند نباشد بسياري را و به ظاهر نيز گزافي بيش؛ اما بايد پذيرفت كه عين واقعيت است يا نه، اصلا خود واقعيت؛ به گواه تاريخ ملاياني بودهاند
يك تنه و تك و تنها و بيواسطه و بدون اسلحه جنگ مرگ را در اين فرهنگ ميرانده و به زانو كشاندهاند تا به اينجا! آري چنين است و چنين خواهم آورد برايتان سند از اين واقعيت در ادامه؛ البته جاي دوري نبايد رفت، راه دوري نيز، درست در روزگاري نه چندان دور كه بر دهان آدميان و دهانه فرهنگها گل گرفته شده بود و لگام، افراد، گروهها، طوايف، قبايل، ايلات و تبار افسارگسيخته با زبان تفنگ بيدرنگ به گفتوگوي نامتمدنانه خونين ميپرداختند و تاخت و تاز و جنگ؛ بودهاند عالماني وارسته و صاحب خرد و فرهنگ كه نوري در دل ظلمت تابانده با انديشههاي متجلي خويش در كورسوي انديشه جاه و انديشگاه فرهنگ و تمدن بلوچ. نبايد از نظر دور داشت و از گذر پنهان بر نسل خويش و آيندگان و نسلهاي بعد از خود كه آري در همين ملك و ديار، فرهنگ بهايي بيش داده است براي ناميرايي و سر كشيدن يكسره آب حيات تا اين مقطع كه اكنون منِ ميراثدار اين تفاخر بايد به درستي محفوظ بدارم، تبيين بنمايم و تعيين مرزهاي اين مجاهدت و رهايي را براي نه تنها همنسلان بلكه به فرزندان و آيندگان نيز. برخلاف غناي فرهنگ شفاهي قوم بلوچ و تنومندي درخت اين كهن فرهنگ كه ريشه دوانده در تاريخ و بن در آب زلال جاري بر نهر شيرين فرهنگ و هنر و عرفان و انديشه بايد در اينجا با كمال تاسف اعتراف كرد كه ريشه كتابت فرهنگ و هنر و تاريخ بلوچ سست است و نحيف و از نفس فتاده چون عابري كه هزاران فرسنگ راه را بيآب و توشه با پاي پياده طي كرده است و اكنون دگر نه نايي دارد براي رفتن و نه نوايي براي فرياد برآوردن و خويش را نجات دادن! فرهنگ شفاهي بلوچان سينه به سينه، نسل اندر نسل و گام به گام توسط پيشينيان منتقل شده است و بخش اعظمي از اين ديوار پايدار فرهنگ شفاهي را ملايان تا به اينجا مصون داشتهاند و محفوظ از گزندها؛ چگونه؟! خواهم گفت و خواهم پرداخت به اين مجال نيز.
مراد از ملا مفهوم امروزي و عام آن نيست، ملايان همان درسخواندگان و به مكتب رفتگاني هستند كه تعداد اين افراد در تاريخ بلوچ به دليل شرايط و جغرافيا و موقعيت خاص آن بسيار اندك بوده و از تعداد انگشتان دست نيز تجاوز نكرده به گمانم. ملايان در فرهنگ گذشته همان درس خواندگاني بودهاند كه به درستي فرهنگ شفاهي بلوچي مديون ايشان بايد باشد. مشهورترين و تاثيرگذارترين اين اشخاص را ميتوان ساليان دور گذشته سراغ گرفت چون «ملا فاضل، ملا قاسم رند، ملا بوهير» كه هنوز هنوز است آثار و گفتار اين انديشمندان بر زبانها جاري است و در افكار و انديشهها ساري. در قرن معاصر نيز ميتوان به « ملا كمالان، ملا ابراهيم، ملا غلام قادر، ملا عبدالله روانبد و ملا ابابكر كلمتي» اشاره كرد كه هر كدام به گونهاي ميراثدار فرهنگ شفاهي بلوچ بودهاند و نقش قابل توجهي ايفا كردهاند در غناي فرهنگ اين قوم. اما تاسفآور آنكه هيچ كدام از اين مفاخر ديگر در ميان ما نيستند براي استحكامبخشي ديواره فرهنگ شفاهي كه آخرين ايشان ملاكمالان و ملا غلام قادر دو خنياگر بيبديل قوم بلوچ بودند و اشعار و سرودههاي شاعراني چون ملا عبدالله روانبد و پيشتر ملا فاضل و ملاقاسم را با صدا و موسيقي جاويدان خويش از ميرايي نجات داده و جاودانه كردند و به درون خانهها كشاندهاند، ولي متاسفانه هر دو بيش از يك دهه پيش رخت از اين دنيا ببستند و جايگزيني شايسته نيافتند.
ما بلوچان در فرهنگ كتابت همچنان ميلنگيم همچون گذشته، چراكه طي سالهاي گذشته جز چند اثر ماندگار و فاخر در حوزه ادبيات از دكتر عبدالغفور جهانديده و يك رمان برگزيده از اكبر رييسي كه به واقعه تاريخي دادشاه ميپردازد و نيز يك رمان تحسين شده از منصور عليمرادي به نام تاريك ماه كه موفقيتي در عرصه ملي كسب كرده و مورد تجليل در عرصه كتابت قرار گرفتند ديگر كمتر اثري بوده با اقبال ملي و مردمي روبهرو شده باشد. بنابراين انسان امروزي در عصر انفجار اطلاعات و انباشتگي ذهنها و تبلور دغدغهها و همينطور زرق و برق خيرهكننده تكنولوژيهاي رو به گسترش ديگر تواني ندارد كه اين همه داده و اشعار و سروده و قصص و داستان و واقعه را در ذهن و فكر خود به ثبت برساند و ضبط براي انتقال به آيندگان خويش.
باري؛ سخن به درازا نرود، حال پرسش اينجاست كه چاره كار چيست؟ چه رويكردي در پيش بايد گرفت براي جلوگيري از زوال فرهنگ شفاهي يك قوم؟ ابتدا مردم، دوم نيز مردم و سوم دولتها بايد چاره انديشه كنند از براي اين زوال آن هم در خلأ اندك ملايان از ساليان دور گذشته شمسي و ملا ملايان بيشمار عصر كنوني و رونق دوره دانشگاه و دانشگاهيان! همين.