ادامه از صفحه اول
ايران و رفتن غيرمتعارفترامپ
عبور از آن هوشمندي و خويشتنداري و كم كردن حساسيتها يك ضرورت سياستمدارانه است. برخلاف برخي تمايلات ترامپنوازانه در داخل وي كينه عجيبي نسبت به كشورمان دارد و ضمن تشديد بيامان تحريمها در همين زمان باقيمانده اگر خطري به وجود آورد بعيد نيست البته بايدن هم بيايد دنبال منافع امريكاست و اگر ما خود براي مشكلاتمان چارهيابي نكنيم و فرصتها را يكي پس از ديگري از دست بدهيم تغيير چنداني حاصل نخواهد شد. هرچند درز پيدا كردن موضوع حمله به تاسيسات هستهاي نطنز را ميتوان بخشي از يك جنگ رواني دانست ولي هيچ كشوري از كنار چنين اخباري حتي اگر جنبه شايعه بودنش وجود داشته باشد به سادگي عبور نميكند. ترامپ اگر برود ميخواهد رفتنش را به كام خود امريكاييها هم تلخ كند چه رسد به ملتهايي كه هدف خصومت آشكار اويند. بايد بر كينه شتري نهفته در دل يك رييسجمهور مستبد و غير متعارف دستهاي پيدا و پنهان داخلي و خارجي كه از آرامش در ايران متنفرند و متضرر هم ميشوند افزود و هوشيار و صبور به مديريت اوضاع پرداخت. ناتانياهو و بن سلمان از جمله كساني هستند كه شخصا از تحولات موجود بيمناكند و وفق مراد خود را در رويدادهاي جاري نميبينند. آنها و ديگر طالبان تحريم و مشتاقان تشنج دايمي در روابط ايران و امريكا ممكن است در همين دو ماه باقيمانده از تصدي غير متعارفين در كاخ سفيد اوضاعي به وجود آورند كه دو كشور در مقابل عمل انجام شده قرار گيرند و بر پيچيدگي و تعليقهاي خسارتبار كنوني بيفزايند. در برابر مجموعه بدخواهان و تشنجطلبان هوشمندي و خويشتنداري از نشانههاي عقلانيت و مسووليتپذيري است. اينجا دعواي ميان چند سياستمدار در دوسوي آبها مطرح نيست، اينجا پاي منافع ملتي در ميان است كه در اوج مشكلات اقتصادي با طغيان كرونا دست و پنجه نرم ميكند، منافع و امنيت مردمي كه بارها تمايل خود به يك زيست آرام و عزتمندانه را ابراز كردهاند. متاسفانه عدهاي تمايل به كم شدن تشنج پيرامون كشورمان را به ترس و زبوني نسبت ميدهند و به روي خود نميآورند كه در حاشيه هر تشنجي اين سفرهاي مردم است كه كوچك ميشود و انواع ناهنجاري فوران ميكند و در تنور سوزان فقر اين محرومان جامعه هستند كه ميسوزند و هرچه صبر ميكنند گشايشي كه از راه نميرسد هيچ، بلكه بر ناملايمات افزوده ميشود. شجاعت در درك مردم و فداكاري در محور قرار گرفتن منافع آنها نهفته شده است. اگر انقلاب به وسيله محرومان جامعه به ثمر نشست و اهداف اصلياش براي آنها تعريف ميشود صبر انقلابي چك كشيدن بيحساب از سفره و جيب وصلهدار آنها نيست. يك زندگي ساده بدون فشار انواع ناهنجاريها و تلاطمها و محروميتها و تبعيضها چيز زيادي نيست كه مردم بخواهند و عدهاي به هر مناسبتي در ماجراآفريني اسراف كنند و آرامش را از جامعه بستانند.
ملاياني كه مرگ را ميراندهاند!
مراد از ملا مفهوم امروزي و عام آن نيست، ملايان همان درسخواندگان و به مكتب رفتگاني هستند كه تعداد اين افراد در تاريخ بلوچ به دليل شرايط و جغرافيا و موقعيت خاص آن بسيار اندك بوده و از تعداد انگشتان دست نيز تجاوز نكرده به گمانم. ملايان در فرهنگ گذشته همان درس خواندگاني بودهاند كه به درستي فرهنگ شفاهي بلوچي مديون ايشان بايد باشد. مشهورترين و تاثيرگذارترين اين اشخاص را ميتوان ساليان دور گذشته سراغ گرفت چون «ملا فاضل، ملا قاسم رند، ملا بوهير» كه هنوز هنوز است آثار و گفتار اين انديشمندان بر زبانها جاري است و در افكار و انديشهها ساري. در قرن معاصر نيز ميتوان به « ملا كمالان، ملا ابراهيم، ملا غلام قادر، ملا عبدالله روانبد و ملا ابابكر كلمتي» اشاره كرد كه هر كدام به گونهاي ميراثدار فرهنگ شفاهي بلوچ بودهاند و نقش قابل توجهي ايفا كردهاند در غناي فرهنگ اين قوم. اما تاسفآور آنكه هيچ كدام از اين مفاخر ديگر در ميان ما نيستند براي استحكامبخشي ديواره فرهنگ شفاهي كه آخرين ايشان ملاكمالان و ملا غلام قادر دو خنياگر بيبديل قوم بلوچ بودند و اشعار و سرودههاي شاعراني چون ملا عبدالله روانبد و پيشتر ملا فاضل و ملاقاسم را با صدا و موسيقي جاويدان خويش از ميرايي نجات داده و جاودانه كردند و به درون خانهها كشاندهاند، ولي متاسفانه هر دو بيش از يك دهه پيش رخت از اين دنيا ببستند و جايگزيني شايسته نيافتند.
ما بلوچان در فرهنگ كتابت همچنان ميلنگيم همچون گذشته، چراكه طي سالهاي گذشته جز چند اثر ماندگار و فاخر در حوزه ادبيات از دكتر عبدالغفور جهانديده و يك رمان برگزيده از اكبر رييسي كه به واقعه تاريخي دادشاه ميپردازد و نيز يك رمان تحسين شده از منصور عليمرادي به نام تاريك ماه كه موفقيتي در عرصه ملي كسب كرده و مورد تجليل در عرصه كتابت قرار گرفتند ديگر كمتر اثري بوده با اقبال ملي و مردمي روبهرو شده باشد. بنابراين انسان امروزي در عصر انفجار اطلاعات و انباشتگي ذهنها و تبلور دغدغهها و همينطور زرق و برق خيرهكننده تكنولوژيهاي رو به گسترش ديگر تواني ندارد كه اين همه داده و اشعار و سروده و قصص و داستان و واقعه را در ذهن و فكر خود به ثبت برساند و ضبط براي انتقال به آيندگان خويش.
باري؛ سخن به درازا نرود، حال پرسش اينجاست كه چاره كار چيست؟ چه رويكردي در پيش بايد گرفت براي جلوگيري از زوال فرهنگ شفاهي يك قوم؟ ابتدا مردم، دوم نيز مردم و سوم دولتها بايد چاره انديشه كنند از براي اين زوال آن هم در خلأ اندك ملايان از ساليان دور گذشته شمسي و ملا ملايان بيشمار عصر كنوني و رونق دوره دانشگاه و دانشگاهيان! همين.