نقد فيلم « دوئت» ساخته نويد دانش
دوگانهاي ميان نظارت و مراقبت
راضيه فيضآبادي
دوئت درباره جانگرفتن دوباره رابطهاي عاشقانه كه چندي است تمام شده نيست! درباره نوستالژي خاطرات گذشته هم نيست! درباره اين نيست كه زن و مردي كه قبلا هم را دوست داشتهاند، امروز كه ازدواج كردهاند با اين حسِ غمناك خوشايند خاطرهانگيز چه بايد بكنند! شخصيتهاي محوري دوئت هم سپيده (نگار جواهريان) و حامد (مرتضي فرشباف) نيستند. دوئت درباره مسعود (علي مصفا) است و مينو (هديه تهراني) . درباره اين است كه آنها چطور با اين موقعيت مواجه ميشوند و تماشاگر شريك فضاي ذهني مينو و مسعود ميشود. ما در صحنه آغازين، همان چيزهايي را ميبينيم و ميشنويم كه مينو ميبيند و ميشنود. و در صحنه خيره شدن مسعود به دخترك ويولن زن، در آن چيزي غرق ميشويم كه مسعود در آن غوطهور است. فيلم ذهنيت سپيده و حامد را با تماشاگر به اشتراك نميگذارد. دوئت، سوالات مهمي در ذهن تماشاگر ميپروراند، آيا مسعود آنچنان كه ميگويد، محق است كه دنبال رد پاي گذشته سپيده بگردد؟ آيا سپيده، مسعود را در اين واكاوي، محق ميداند؟ آيا حامد حق داشت يكسويه و بدون اجازه سپيده، دوباره وارد زندگياش شود؟ آيا مينو نسبت به درك اين موقعيت بيتفاوت است؟
فيلم با نمايي از مينو آغاز ميشود. مينو در ماشين نشسته است و چشم به روبهرو دارد. روبهرو مات است و مبهم. مينو در افكار خود غرق است و چراغهاي ماشين مقابل را نميبيند. او در جايي ايستاده است كه مكان توقف كردن نيست. نماي آغازين فيلم، پيشآگاهي از وضعيت مبهمي ميدهد كه مينو در آن قرار گرفته است. وضعيتي كه بايد كمي به عقبتر برگردد. در ادامه ميفهميم كه مينو، از همسرش حامد ميخواهد تكليف رابطهاي كه در گذشته داشته است را مشخص كند. در تعليق نماند. به عذابوجداني كه شايد عذابش ميدهد پايان دهد. گرهافكنيهاي فيلم از جايي شروع ميشود كه حامد و سپيده همديگر را در شهر كتاب ميبينند؛ حامد خودخواسته و سپيده ناخواسته. حسي در هر كدام زنده ميشود. سپيده آشفته و ناآرام ميشود و به همين خاطر مسعود به رفتار سپيده «شك» ميكند.
مسعود را ابتدا فقط با صدايش ميشناسيم. زيرا دوربين در ماشين فقط چهره سپيده را قاب گرفته است. سپس او را در تاريكي ميبينيم. برقهاي خانهشان قطع شده است و مسعود، شمايلي سياه است كه از ماشين بيرون ميآيد. شكل معرفي مسعود كه توأم است با تاريكي و سياهي، موضع فيلم را براي تماشاگر مشخص ميكند. مسعود با بدگماني به موسيقي بيكلام سپيده گوش ميكند. براي كشف حقيقتي كه نميداند، به اين در آن در ميزند. مسعود، هم در روايت (بهخاطر دروغهايي كه ميگويد و تفتيشهايي كه ميكند) و هم در تصوير (بهخاطر نگاههاي مظنون و خصمانه او به كاوه كه گاهي رنگ تحقير به خود ميگيرد) منفي بازنمايي ميشود. سپيده، از روي استيصال ماجراي آن ديدار را به مسعود ميگويد. صحنهپردازي اين سكانس، مشكلات پنهان روابط آن دو را آشكار ميكند. آنها در اتاقك پيشساخته فلزي با هم صحبت ميكنند. اين فضاي بيروح، حس سردي رابطه بين آنها را به تماشاگر القا ميكند. نحوه نشستن مسعود، تداعيگر بازجويي است كه متهمي را روبهروي خود نشانده است و در تعاملي نظارتي و تهي از همدلي، سپيده را به اعتراف ميخواند. دوربين بسيار آهسته به آن دو نزديك ميشود گويي ميخواهد رابطه آنها را موشكافانه واكاوي كند. مسعود ميگويد «حق دارد بداند.» حقي كه مجوزش را «زندگي نرمال» يا زندگي عرفي و ارزشهايي كه نهادينهكرده است به او ميدهد. موقعيت نابرابر مسعود و سپيده از صحنه ديگري هم مشخص ميشود كه مسعود خودمحورانه تصميم به خريد آپارتماني ديگر ميگيرد يا «كار كردن» سپيده و «تصميم به فرزنددار نشدن» را لطفي از جانب خود ميداند. اين موقعيت نابرابر، سپيده را در جايگاهي پايينتر قرار ميدهد كه تا حدي دانستنِ گذشته را حق مسعود ميداند. شعاع محقبودن مسعود براي دانستن، فقط به دنياي بيروني سپيده محدود نميشود. مسعود دانستن هرآنچه در ذهن سپيده ميگذرد را حق خود ميداند. و ناتوانياش در اين كار، او را آشفته و درمانده ميكند. مسعود به درستي ميداند رابطهاش از چيزي رنج ميبرد ولي در راهحل، راه به خطا ميبرد. راهحلهايي مانند خريد خانهاي نو با وسايلي نو، چاره رابطه سرد بين آنها نيست.
در سوي ديگر، مينو در وضعيتي مشابه با مسعود قرار دارد. سهم مينو در پيرنگ سهمي كوچك ولي بسيار قابل تأمل است. دوئت با مينو آغاز ميشود و با مينو پايان مييابد. مواجهه مينو با اين موقعيت، مراقبتي همدلانه و متأملانه است. مينو بيآنكه خود را براي دانستن محق بداند، اتفاقا از آنچه نبايد بداند، فاصله ميگيرد. او كنار حامد است، به او كمك ميكند تا خودش را دوباره پيدا كند، از آنچه عذابش ميدهد رهايي يابد و تا جايي كه بتواند دور ميايستد. معناي اين حفظ فاصله، بيتفاوتي نيست. در همان نماي ابتدايي فيلم، دغدغه خاطر مينو نشان داده ميشود. نماي انتهايي فيلم نيز به خوبي آشكاركننده جايگاه و نقش مينو در زندگي مشتركشان است. مينو از در ورودي خانه نميتواند وارد شود، اما بازنميگردد. او از در ديگري وارد خانه ميشود. از دالانهاي پرپيچ وخم خانه گذر ميكند و روي راهپلههاي خيس خانه مينشيند. مينو، در نماي ابتدايي در موقعيتي تار و مبهم قرار گرفته است، كه با نگاهي خيره، تلاش ميكند «درست ببيند»، نه واقعيتهاي بيروني را بلكه حقيقتهاي دروني را. و در نماي انتهايي، از لابهلاي ساحت ناپيداي پيچيده زندگي مشترك ميگذرد و خرابيها را ميبيند، مشفقانه در ميانه همين خرابيها مينشيند و باز هم خيره به اطرافش نگاه ميكند تا بار ديگر برخيزد و مرمت كند.
فيلم، اشارههايي گذرا به داستانهاي فرعي نيز دارد كه ميتواند در شناخت شخصيتهاي فيلم تا اندازهاي به تماشاگر كمك كند. ماجراي دوستي مسعود، مائده، سميرا (خواهر سپيده) و منصور كوتاه و مبهم روايت ميشود. چهارنفري كه از دوران دانشجويي رابطه دوستيشان را با هم حفظ كردهاند. اما مائده بهتازگي فوت كرده است و نه ما ميدانيم چرا و نه آن سه نفر ديگر. اما از رابطه عميقتري كه بين مائده و مسعود وجود داشته، حدسهايي برانگيخته ميشود. شركتنكردن سپيده در مراسم خاكسپاري مائده اين ظن را قويتر ميكند. و اگر اين را بپذيريم، شخصيت مسعود كه به سادگي از كنار مرگ مائده گذر ميكند شخصيتي پيچيدهتر ميشود. آيا اين نور انداختن به زندگي فردي ديگر، واكنشي براي درسايه نگهداشتن زواياي پنهاني زندگي اوست؟ يا اينكه فهمِ احساسِ سپيده راهي است به سوي فهم آنچه مائده احساس ميكرده است؟
دوئت، شخصيتها را خاكستري بازنمايي ميكند. هرچند سهم تيرگي مسعود بيش از آن است كه همدلي تماشاگر را برانگيزد و سهم روشني مينو بيشتر از آن است كه اجازه دهد به او هم نگاهي نقادانه افكند. اما هم مسعود در خيره شدنش به دختركي كه ويولن ميزند، سويههاي عاطفي وجودش آشكارتر ميشود و هم با پرسيدن سوالي مهم، مينو از هاله سپيد اطرافش بيرون ميآيد: «چرا مينو، مانند حامد، مانند كاوه، هيچ به سپيده فكر نكرد كه آيا ميخواهد دوباره حامد را ببيند يا خير؟» آيا مينو، فقط به دنبال راهي براي مراقبت و همدلي با حامد بود بيآنكه سپيده جايي در اين تصميم داشته باشد؟
دوئت، فرصت نگاهي عميق به مسالهاي ظريف و پيچيده است: نظارت سلطهگرانه در روابط انساني يا مراقبت همدلانه از عواطف انساني؟ مسعود در نظارتي سلطهگرانه به دنبال كسب اطلاعات از سپيده است، اطلاعاتي كه در نهايت منجر به تشديد اضطرابش ميشود و مينو در مراقبتي همدلانه به دنبال كسب اطلاعات نيست بلكه به دنبال درك موقعيت و گشايشي براي حامد است.