نگاهي كوتاه به فيلم «دوئت»
بيتابي گذشته
شاهين محمدي زرغان
«دوئت» به كارگرداني نويد دانش احضار گذشتهاي است كه فراموششدني و رد آن پاكشدني نيست. دوئت با وجود نقصهايي كه در فيلمنامه دارد اما در اجرا بسيار خوب عمل كرده است. فيلم پر از جزييات در صدا و تصوير است كه اگر بر پرده سينما به نمايش درميآمد لذت دوچنداني به همراه داشت. با تمام اين اوصاف، كارگردان با وسواسي كه در خلق لحظات به خرج داده و ميزانسني كه در خدمت ايده است، فضايي ميسازد كه سنگيني گذشته و آنچه شخصيتها درگير آن هستند كاملا حس ميشود.
گذشته همچنان در حال روي دادن است، عشق سپيده و حامد و تمام شدنش حادثهاي نيست كه رخ داده و پايان يافته باشد، بلكه همچنان و در اكنون جاري است. دوربين مدام با فاصلهاي مشخص از پشت شخصيتهايي را كه در هزارتوي زمان گير افتادهاند تعقيب ميكند و گريزي از آن نيست. اين گذشته كه جريان دارد، فلان گذشته خاص يا خاطره نيست بلكه نوعي جستوجوي مطلق است، گذشتهاي كه هيچگاه كنوني نبوده و مدام روي داده است. در اينجاست كه در صحنه كتابفروشي وقتي حامد در برابر سپيده قرار ميگيرد، سعي ميكند خاطرهاي مشترك را پيش بكشد و سپيده را همراه كند.جايي كه حامد يك فيلم مشخص را از قفسه بيرون ميكشد و خاطره مشخصي را يادآور ميشود اما سپيده به ياد نميآورد. اين پناه بردن بر گذشته خاصِ تقويمي براي چيرگي بر بيتابي گذشتهاي است كه آنها را تعقيب ميكند و آرامش آنها را گرفته است. اين گذشتگي گذشته را با برهم خوردنِ آرامشِ اكنون تجربه ميكنيم. اينجاست كه حركتِ دوربين مانند استاكري عمل ميكند كه خواب و خوراك را از طعمه گرفته است. همچنين به دو صحنه مشابه نيز براي اين مورد ميتوان اشاره كرد. مينو و مسعود در اتومبيل نشستهاند، ناگهان به عقب برميگردند و دندهعقب حركت ميكنند. دو نفري كه در گذشته سپيده و حامد حاضر نبودهاند اما رد آن بر روابط آنها تاثير گذاشته است. آنها خود را به هزارتوي گذشته مياندازند، چون از شرايطي كه در آن هستند راضي نيستند يا زندگي نُرمال ندارند. چيزي كه هم مينو و هم مسعود چند بار به آن اشاره كردند. گذشته مانند سيلي ويرانگر، اكنون را به خطر انداخته و هشداري براي وقوع بحران رقم زده است. بحراني كه شكاف بعدي را ايجاد خواهد كرد. اما مشخصا هر چهار شخصيت از رسيدن اين سيل به نقطه اكنون هراس دارند، آنچه آنها ميخواهند به قول مسعود زندگي نُرمال است، چيزي كه كوچكترين لطمهاي به آن وارد نشود. آنها آدمهايي نيستند كه وسوسه مدام رفتن و نرسيدن را داشته باشند، آنها از گمشدن و سرگرداني ميترسند. آنها نميخواهند به ديگري مجالِ رويدادن دهند زيرا از تملك آنها خارج ميشوند. سرگشتگي و تجربه تراژيك را پس ميزنند تا از سرگرداني خلاصي يابند. آنها ترجيح ميدهند بهجاي اينكه سايه گذشته بر اكنون بيفتد، بر گذشته سايه افكنده شود و وضوح آن گرفته شود. سخن آخر اينكه دوئت پر است از اين جزييات كه ايده مركزي فيلم را بدون گزافهگويي گسترش ميدهند، چيزي كه اين روزها در سينماي ايران كمتر ديده ميشود.