• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4796 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲ آذر

فلسفه در برابر چاپلوسي

دوم آذر سالروز درگذشت محمدحسن لطفي، مترجم آثار افلاطون

محسن آزموده

«اگر همه مردمان روي زمين با من بستيزند بهتر از آن است كه با خود هماواز نباشم.» (رساله گرگياس از مجموعه آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفي، جلد اول، ص 312) اين سخن، به نظر منتهااليه آموزه‌هاي سقراط (و احتمالا افلاطون) است كه پيرانه سر، تا نوشيدن جام شوكران دست از فلسفه بر نداشت و همواره استدلال، راهنماي او بود. او نيز همچون همه آدميان (اگر نگوييم همه موجودات) به دنبال سعادت و شادكامي بود، اما نيكبختي را تنها با خردمندي و عدالت ممكن مي‌ديد. سقراط مستبدترين ظالمان را حتي اگر تا پايان عمري طولاني، كيفر نبيند و به ستمكاري مشغول باشد و به مرگ طبيعي از دنيا برود، سعادتمند نمي‌شمرد و او را حتي از كساني كه به ناچار ظلم ديده‌اند، شقي‌تر و پست‌تر مي‌خواند. 
سقراط اهل چاپلوسي و رياكاري نيست، با ديگران روراست است و تنها در برابر فلسفه و استدلال سر فرود مي‌آورد. بي‌علت نيست كه كاليكلس، يكي از هم صحبت‌هاي او در رساله گرگياس، ضمن متهم كردن او به گناه آشناي فريب مردم، از همين در وارد مي‌شود كه «البته فلسفه بد نيست به شرط آنكه آدمي در روزگار جواني به مقداري كه ضروري است به آن بپردازد. اگر كسي همه اوقات خود را صرف فلسفه كند فلسفه مايه تيره‌روزي او مي‌شود و هر چند با استعداد باشد از دانستن همه ‌چيزهايي كه براي كسب شهرت و افتخار لازم است بي‌بهره مي‌ماند، نه با قوانيني كه در شهر جاري است، آشنا مي‌شود و نه مي‌داند كه با مردن چگونه بايد افت و خيز كرد...از اين‌رو اگر به كاري خصوصي يا سياسي دست بزند همه را به خنده مي‌آورد...» (همان، 485-484). كاليكلس كه خود را نيكخواه سقراط مي‌شمارد، پس از ذكر نتايج فلسفه‌ورزي در همه عمر نتيجه مي‌گيرد كه «اگر مردي سالخورده به فلسفه گرايد سزاوار تازيانه است، زيرا چنان مردي هر چند مستعد باشد صفات مردان را از دست مي‌دهد... همه عمر را در كنجي مي‌نشيند و به گفت‌وگوهاي پنهاني با سه يا چهار نوجوان روزگار مي‌گذراند بي‌آنكه بتواند سخنان خود را دليرانه و به آواز بلند به گوش مردمان برساند.» (همان) 
اما مي‌دانيم سقراط اهل گوشه‌نشيني و نشست و برخاست‌هاي پنهاني نيست، او در ميانه شهر، با صداي بلند، نام‌آورترين شهروندان را مخاطب قرار مي‌دهد و از تحقير حماقت (كار فلسفه به تعبير دلوز) ابايي ندارد. از صراحت لهجه امثال كاليكلس نيز ناراحت نمي‌شود و به عواقب آن طريقي كه برگزيده نيز نيك آگاه است و از آن اجتناب نمي‌كند، حتي وقتي در زندان شاگردانش به او پيشنهاد مي‌كنند كه كمي كوتاه بيايد يا فرار كند، نمي‌پذيرد، چراكه زندگي سعادتمندانه در نظر او، تنها از طريق سازگاري و هماهنگي بيرون و درون امكان‌پذير است و كسي كه نتواند ديدگاه‌ها و عقايد دروني خود را كه با استدلال و فلسفه‌ورزي به آنها دست يافته، آشكارا عرضه كند، به همين ميزان ناكام و بدبخت است. 
فلسفه براي سقراط و افلاطون و همه فيلسوفان راستين، تنها بازيچه‌اي «به قدر ضرورت» براي جوانان نيست كه «به معلومات عمومي آدمي بيفزايد» (همان) و سپس چنان كه كاليكلس مي‌گويد، در كسب شهرت و جاه به تعامل با ساير آدميان مشغول شود، بلكه طريقي براي زيستن است، حتي اگر به استهزاي فيلسوف، يا طرد او مثل اسپينوزا منجر شود يا اينكه از همه بالاتر همچون سقراط و سهروردي به قتل برسد و كشته شود. مساله براي سقراط حياتي‌تر از اين حرف‌هاست: «سخن در اين است كه آدمي چگونه بايد زندگي كند: بايد سخنوري بياموزد و راه شما (امثال كاليكلس) را در پيش گيرد، يا آنكه چون من (سقراط) نجات خود را از فلسفه بجويد؟» (همان، 336) 
فيلسوف به حكم خرد به زيبايي و مطلوبيت سعادتمندي زندگي عادلانه پي برده و تنها سرسپرده عقل خود بنياد است. هم از اين‌روست كه سقراط، پيرانه سر از آنكه دادگاه آتن او را به فساد جوانان متهم كند، واهمه‌اي ندارد، ترس او از رياكاري و چاپلوسي است: «اگر به علت ناتواني از چاپلوسي به مرگ محكوم شوم، خواهي ديد كه آن مرگ را با اشتياق خواهم پذيرفت، زيرا از خود مرگ هيچ كس نمي‌ترسد مگر آنكه از خرد و مردانگي عاري باشد. آنچه آدمي بايد از آن بترسد ظلم است، زيرا بدبختي واقعي آن است كه روح آدمي در حالي كه به پليدي و تباهي آلوده است به جهان ديگر برسد.» (همان، ص 364) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون