• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۴ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4797 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۳ آذر

گفت‌وگو با محسن شريعتي‌نيا، استاد روابط بين‌الملل دانشگاه شهيد بهشتي درخصوص رابطه اقتصادي ايران و چين

fatf براي چين مهم است

سياسي كردن روابط با ابرقدرت‌ها به ضرر ايران است

آويده علم جميلي

زمان زيادي از جدي شدن امضاي سند همكاري 25 ساله ميان ايران و چين نمي‌گذرد. هر چند هنوز مفاد و بندهاي آن منتشر نشده اما انتشار همان چند صفحه توسط وزارت امور خارجه نشان مي‌دهد كه چيني‌ها قرار است تقريبا در تمام بخش‌هاي كشور از اقتصادي تا نظامي و زيرساخت‌هاي راهسازي حضور داشته باشند. دامنه واكنش موافقان و مخالفان از همان روزهاي ابتدايي انتشار همان چند صفحه، آن‌قدر زياد بود كه عملا شاهد دو دستگي در جامعه بوديم. موافقان معتقد بودند چين تا سال‌هاي ديگر اقتصاد اول دنيا مي‌شود و چه بسا همكاري با آن مي‌تواند منافع بلندمدتي براي ايران ايجاد كند. اما عمده دليل نقد مخالفان اين سند همكاري «تجربه» حضور چين در پسا برجام در ايران و بدعهدي آنها در بخش نفت بود كه درنهايت به خلع يد شركت چيني منجر شد. براي تحليل بهتر رابطه ايران و چين آن هم در شرايطي كه اين كشور مهم‌ترين خريدار نفت ايران در شرايط تحريم بوده و هست، اما از سوي ديگر از انجام هر فعاليتي كه رابطه‌اش با ترامپ را بر هم بزند، دوري مي‌كرد به سراغ محسن شريعتي‌نيا، استاد دانشگاه رفتيم. شريعتي‌نيا معتقد است همكاري با هر ابرقدرتي مي‌تواند منافع ايران را فراهم كند و اين نياز كشور است، چراكه تنها در اين صورت مي‌توان از آسيب به بخش‌هاي كشور و به‌خصوص اقتصاد جلوگيري كرد. او چيني‌ها را روي كاغذ اقتصاد برتر مي‌داند، چراكه شاگرد زرنگ مدرسه غربي‌ها بودند و راه و رسم پيشرفت و به‌خصوص مدرنيته را از آنها آموختند. همان چيزي كه خاورميانه از غربي‌ها نياموخت و همچنان نيز در حال مبارزه با آن است. شريعتي‌نيا بر اين ‌باور است كه خاورميانه در اولويت چهارم چين قرار دارد و ايران نيز جزيي از همين منطقه است. آنچه براي اقتصاد دوم جهان اهميت دارد، ثبات است. اگر اين ثبات در خاورميانه از بين رود، چين نيز گزينه ديگري براي همكاري پيدا مي‌كند. با استناد به صحبت‌هاي شريعتي‌نيا چين از نظر انرژي و بازار متوسطي كه براي محصولاتش دارد، با ايران همكاري مي‌كند. شايد پربيراه نباشد كه تصميم‌سازان و سياستمداران براي افزايش مراوده با دنياي خارج و ابرقدرت‌ها به فكر كاهش تنش‌ها و پيوستن به پيمان‌هاي بين‌المللي باشند؛ چيزي مانند FATF.

 

شما در مقاله‌اي عنوان كرده بوديد كه اگر مولفه‌هاي جمعيتي و توانمندي‌هاي روبه رشد نظامي به وضعيت اقتصادي چين اضافه شود، چه بسا اين كشور به اقتصاد اول دنيا تبديل مي‌شود. چگونه كشوري كه تئوريسين بزرگ اقتصادي نداشته و اغلب هم مصرف‌كننده تئوري‌هاي اقتصادي، سياسي و... بوده، مي‌تواند به يك اقتصاد برتر تبديل شود؟

به لحاظ تاريخي چين هميشه اقتصاد اول جهان بوده است. آمارهاي‌منتشر شده تا سال 1871 كه قابل اتكا نيز هست، نشان مي‌دهد كه اين كشور از ابتدا اقتصاد اول جهان بوده است. بنابراين تبديل شدنش به اقتصاد اول پديده عجيبي نيست و مي‌توان اتفاق افتادنش را به صورت نرمال متصور شد و مشاهده كرد. از سوي ديگر 20درصد جمعيت جهان در اين كشور سكونت دارند. تراكم جمعيتي طبقه متوسط چين 400 ميليون نفر است كه از جمعيت كشورهاي فرانسه، آلمان و بريتانيا نيز بيشتر است. بنابراين مي‌تواند يك ابرقدرت نرمال باشد كه البته اتفاق عجيبي در تاريخ چين نيست. با وجود اينكه تئوري‌هاي اقتصادي و سياسي و... نداشتند، اما گفته مي‌شود كه آنها و به صورت كلي آسيايي‌ها شاگرد زرنگ‌هاي مدرسه غربي‌ها بودند. چيني‌ها درست است كه واضعان تئوري‌هاي مدرن اقتصادي نبودند اما كتاب آدام اسميت در سال 1890 در چين ترجمه شد. كتاب‌هاي ماركس خيلي سريع پس از انتشار، در آن كشور به دسترس عموم رسيدند. بنابراين چيني‌ها آشنايي قديمي با تئوري‌ها داشتند. هم‌اكنون نيز تقريبا هر كتاب مهمي كه در جهان نوشته مي‌شود، بلافاصله در چين ترجمه شده و دراختيار مردم قرار مي‌گيرد. چيني‌ها ياد گرفتند، چراكه تاريخ‌شان به آنها ياد داد تا شاگرد زرنگ باشند. آنها ملت صنعتگري داشتند و به سرعت توانستند رشد كنند. در حال حاضر تئوري‌هاي چيني در حوزه‌هاي علوم اجتماعي رشد كرده و دراختيار صاحب‌نظران اين حوزه قرار گرفته است. گاها ديده مي‌شود كه نويسندگان اين كشور نيز مقالات خوبي مي‌نويسند و نكات جالبي را بيان مي‌كنند. اما هنوز همان شاگرد زرنگ‌ها هستند. نه تنها چين بلكه ساير كشورهاي آسيايي مانند كره‌جنوبي و ژاپن نيز به خوبي از مدرنيته ياد گرفتند و پيشرفت كردند. بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه داستان پيشرفت چين متفاوت از پيشرفت و رشد كره‌جنوبي و ژاپن نيست. چين احتمالا يك كشوري به پيشرفتگي ژاپن در ابعاد بسيار بزرگ خواهد بود. حركت‌هاي رو به جلوي كشورهاي آسيايي در حالي است كه خاورميانه‌اي‌ها متاسفانه نتوانستند از مدرنيته ياد بگيرند و بيشتر با مباحث آن مبارزه كردند.

باتوجه به اينكه به اعتقاد شما اقتصادهاي خاورميانه شاگرد زرنگ مدرسه غربي‌ها نبودند و هنوز نيز از آنها ياد نمي‌گيرند؛ آيا اين امر مي‌تواند باعث شود نگاه كشورهاي ديگر شرق آسيا به خاورميانه به‌يك نگاه فرعي تبديل شود و اولويت سوم يا حتي چهارم به كشورهاي اين منطقه باشد به اين صورت كه هر زمان منافعي ايجاد كند به سمت اين كشورها بيايند و هر زمان منفعتي نبود، چيزي براي همكاري وجود نداشته نباشد؟

به‌طور كلي خاورميانه از منظر انرژي براي چين اهميت دارد. هر چند بازاري نيز دارد اما اندازه بازارش متوسط است. از بعد سياسي نيز حائز اهميت است، چراكه كشورهاي خاورميانه مي‌توانند در موضوع تايوان و مسلمانان چين از اين كشور حمايت كنند. ايران نيز براي چين، يك كشور خاورميانه‌اي است كه در اولويت چهارم همكاري قرار دارد. ترتيب اولويت‌ها براي چين بدين صورت است كه اول امريكا، دوم ساير قدرت‌هاي بزرگ به ويژه روسيه، سوم محيط همسايگي و چهارم نيز جهان در حال توسعه كه خاورميانه نيز جزيي از آن است. با توجه به اين تقسيم‌بندي و آنچه در ابتدا مطرح كردم، ما به همراه كشورهايي مانند عربستان و نيجريه و... در اولويت چهارم قرار داريم. اين در حالي است كه چين براي ما اولويت اول است. اين عدم تناسب وجود دارد و طبيعي نيز هست، چون آنها قدرت بزرگي هستند و هر چه جهان در حال توسعه و خاورميانه در بي‌ثباتي بيشتري فرو رود كه البته رفته و چشم‌اندازي نيز براي بهبود شرايط در آن ديده نمي‌شود، قدرت‌هاي ديگر از شرايط خاورميانه به نفع خودشان استفاده مي‌كنند. به عنوان مثال اگر به رقابت ميان ايران و عربستان نگاهي بيندازيم با اينكه ايران و عربستان منافع مهم و مشتركي به‌خصوص در حوزه انرژي دارند، اما بسيار روابط خصمانه‌اي بين دو طرف برقرار است. تمام كشورها از اين وضعيت به نفع خودشان استفاده مي‌كنند؛ آسيايي‌ها، اروپايي‌ها و ساير كشورها. بله چيني‌ها هم از خاورميانه مي‌ترسند. معتقدند منطقه بسيار بي‌ثباتي است و ورود جدي چين به اين منطقه ضرورت ندارد و بايد با احتياط با خاورميانه رفتار شود.

سند همكاري 25 ساله ايران و چين در سال گذشته چند باري در رسانه‌هاي داخلي مطرح شد. البته در آن سال به دليل اينكه اين اخبار چندان جدي به نظر نمي‌آمد يا رسانه‌هاي بازتاب‌دهنده حرفه‌اي نبودند، به محلي براي موضع‌گيري‌هاي سياسي تبديل نشد. اما سال جاري مجددا بحث همكاري 25 ساله ايران و چين در رسانه‌ها مطرح شد و بازتاب‌هاي گسترده‌اي نيز پيدا كرد.

پيشنهاد همكاري ميان اين دو كشور براي اولين‌بار 20 سال پيش داده شد. در آن سال يك طرحي براي همكاري نوشته شده بود اما چيني‌ها آمادگي لازم را نداشتند و اين پيشنهاد نيز به مرحله اجرا نرسيد. تا اينكه در دولت آقاي روحاني مجددا مطرح و بيانيه مشتركي براي همكاري جامع راهبردي منتشر شد. كشورها حدود 4 سال روي اين سند كار و مطالعه كردند تا اينكه اخيرا به تاييد ايران رسيد هر چند همچنان طرف چيني آن را تاييد نكرده است. البته بايد متذكر شد كه محتوايي از اين سند منتشر نشده كه بتوان بخش‌هاي آن را ارزيابي كرد. موضوع سند همكاري، تازه نيست و حداقل 4 سال بين 2 دولت در جريان بوده است. در اين مدت نيز چيني‌ها بارها تمايل خود را براي اجرايي كردن آن مطرح كرده بودند.

فكر مي‌كنيد پس از حضور جو بايدن در كاخ سفيد، آينده اين سند همكاري چگونه خواهد بود؟ چراكه به نظر مي‌رسد همكاري ايران و چين
به گونه‌اي خواهد بود كه پكن در تصميمات خود منافع مشترك با امريكا را نيز درنظر مي‌گيرد.

با آمدن بايدن در امريكا به نظر نمي‌رسد اختلال جدي در اين مسير ايجاد شود. چيني‌ها محاسبات خاص خود را دارند و به سرعت تصميم نمي‌گيرند. به عنوان مثال تغييراتي كه ايران روي متن اين سند اجرا كرده، بررسي مي‌كنند و به احتمال زياد در بازه زماني 6 ماهه يا يك ساله به ايران پاسخ خواهند داد. اما حتما شرايط رابطه‌شان با امريكا را درنظر مي‌گيرند. البته از آنجايي كه رابطه چين و امريكا بيشتر به سمت رقابت گرايش پيدا كرده و به صورت رقابتي نيز ادامه پيدا خواهد كرد، در اين رقابت سعي مي‌كنند منافع خود را نيز درنظر بگيرند. به نظر بنده چيني‌ها سند همكاري با ايران را به تصويب خواهند رساند. البته در زماني كه خودشان تشخيص مي‌دهند و فكر مي‌كنند كه مناسب است.

شرايط كشور در حداقل يك دهه اخير پيچيده بوده است. تحريم‌ها اقتصاد ايران را آسيب‌پذير كرده است. آيا تحت لواي تحريم‌ها (با فرض اينكه بايدن نمي‌تواند به زودي تمام آنها را لغو كند) مي‌توان براي كشور متحد 25 ساله متصور شد؟ به‌خصوص اينكه اين متحد قرار است در همه بخش‌هاي كشور از نظامي تا اقتصادي و زيرساخت راه و راه آهن نيز حضور داشته باشد. در اين صورت ايران دست بالا در سندهاي همكاري را دارد يا دست بالا دراختيار چيني‌هاست؟

در هر شرايطي چين اهرم‌هاي بيشتري خواهد داشت، چراكه چين از منابع قدرت بيشتر برخوردار است. البته پذيرش اين پيشنهاد از طرف چين و بنيانگذاري رابطه دو طرفه با اين كشور در تئوري به نفع منافع ملي ايران است فارغ از اينكه چه دولتي بر ايران حكومت كند. اما اظهارنظر درخصوص شيوه اجراي بندهاي اين توافقنامه به ويژه بحث‌هاي فني و نحوه اجراي پروژه‌ها را بايد به عهده كارشناسان آن حوزه گذاشت. اينكه آيا در اين شرايط يك پروژه خاص در حوزه نفت، راه‌آهن و ساير بخش‌ها منافع ملي را تامين مي‌كند يا خير برعهده صاحب‌نظران است. البته نبايد از اين نكته غافل شد كه هر چه به سمت كار با قدرت‌هاي بزرگ حركت كرده و روابط نزديك‌تري با آنها داشته باشيم، امكان تامين منافع‌مان در جهان نيز بيشتر مي‌شود. در مقابل هر چه تنش‌هاي بيشتري با قدرت‌هاي دنيا ايجاد شود، آسيب‌پذيري‌مان نيز بيشتر مي‌شود. اين گزاره درخصوص چين هم كاربرد دارد، چراكه چين به صورت تاريخي دوست ما بوده و تاكنون مشكلي با آن نداشته‌ايم. بحث چين نبايد مانند موضوع رابطه با امريكا جناحي شود، چراكه اين كشور مي‌تواند يك بازار بزرگ براي ايران، يك منبع سرمايه‌گذاري مهم و يك كشوري كه در صحنه بين‌المللي منافع مشترك زيادي با ما دارد، بشود. اينكه سند به چه شكل اجرا مي‌شود، بايد جزييات سند را خواند تا نظر داد.

چين همواره به منافع خود اهميت داده و فرض مي‌كنيم كه سند همكاري ربع قرني با ايران نيز جزو اين منافع باشد؛ باتوجه به اينكه به باور شما منطقه خاورميانه براي آن در اولويت چهارم قرار دارد، ‌در صورت بي‌ثباتي بيشتر، آيا پكن از حضور جدي در منطقه خاورميانه و ايران خودداري مي‌كند؟

ما از نظر تامين بخشي از نفت چين اهميت داريم.
در واقع ديپلماسي انرژي چين است كه مي‌تواند آنها را به سمت خاورميانه بكشاند. از سوي ديگر به عنوان يك بازار و شريك متوسط نيز حائز اهميت هستيم، اما نبايد از اين نكته غافل شد كه اهميت ما براي چين هيچ‌وقت به اندازه اهميت روسيه براي چين نخواهد بود. اهميت ايران در همين حدي است كه گفته شد؛ يك توليدكننده انرژي و يك دوست منطقه‌اي و كشوري كه زير نفوذ امريكا نيست. فراتر از اينها چين تعريف ديگري از ايران ندارد و از ايران در لايه‌اي ديگر تعريف نمي‌كند.

آيا حاضر است با اين دوست منطقه‌اي بدون توجه به ملاحظات FATF همچنان همكاري كند؟

شرايط جديد متفاوت است. ايران در اين شرايط با فرض بازگشت امريكا به برجام و احياي آن، اگر مانند گذشته به FATF ملحق نشود به خودش آسيب مي‌زند. چيني‌ها بارها اين موضوع را متذكر شده‌اند، چراكه براي آنها نظام بانكي مهم است و آنها نيز جزيي از FATF هستند و الزاماتي كه FATF براي كشورها ايجاد مي‌كند، براي چين مهم است. آنها بر اين باورند كه ايران بايد الزامات را انجام دهد تا روابط بانكي تسهيل شود. اين بحث‌هايي كه درخصوص مخالفت چين با FATF مي‌شود بيشتر جنبه سياسي و جناحي دارد. چين به قواعد FATF بسيار متعهد است و اگر محقق نشوند، مانع بزرگي بر سر همكاري‌هاي اقتصادي ما و چين خواهد بود. ايران در حدود 20 ميليارد دلار توافقنامه در دوره اجراي شدن برجام با چين امضا كرد. 10 ميليارد دلار آن فاينانس به بانك‌ها و مابقي هم در بخش انرژي و راه‌آهن بود. طبيعتا اگر امريكا با ايران به تفاهمي برسد و به برجام بازگردد، امكان احياي اين سرمايه‌گذاري‌ها وجود دارد. اما الحاق به FATF مي‌تواند اين روند را تسهيل كند. اما رخ ندادن آن مي‌تواند دشواري‌هايي را در روابط ايران و چين ايجاد كند.

سوالي نيز درخصوص كمربند جاده ابريشم از شما دارم. آيا ايران مي‌تواند از طريق اين كمربند چين را براي رسيدن به مقاصد اقتصادي تحت فشار بگذارد؟

پارسيان در جاده ابريشم باستاني نقش كليدي داشتند و اين نقش كليدي در تاريخ چين هم مورد اشاره قرار گرفته است، بنابراين آنها از آن آگاهي كامل دارند. پارسيان هم در تامين امنيت مسير ابريشم قديم و هم در حلقه اتصال چين با كشورهاي اروپايي نقش داشتند. هم‌اكنون نيز يكي از كريدورهاي چهارگانه اين جاده در مسير خشكي از طريق تركمنستان وارد ايران مي‌شود. مطالعاتي كه بانك جهاني روي منافع اقتصادي اين مسير انجام داده، نشان مي‌دهد كه سودمندترين مسير در جاده خشكي است. بانك جهاني معتقد است ايران مي‌تواند از مهم‌ترين برندگان اجراي جاده ابريشم باشد. بنابراين جاده ابريشم يك منفعت مشترك بين ايران و چين است. اما متاسفانه تحريم‌ها اجازه نداد كريدور مربوطه به ايران فعال شود. در شرايط جديدي كه ايجاد شده، اين امكان وجود دارد كه اين مسير فعال و ايران از منافع آن بهره‌مند شود. به عنوان مثال بانك جهاني مي‌گويد در پيامد اجراي اين طرح در محيط پيراموني، صادرات ايران مي‌تواند تا 12درصد رشد داشته باشد. اين رقم بسيار بالاست كه منافع بزرگي براي ما ايجاد مي‌كند. اما شرط برآورده شدن منافع مشترك ما از اين كريدور، برداشته شدن تحريم‌ها عليه ايران در قالب احياي برجام و بازگشت شرايط به پيش از خروج امريكا از آن است.

سخن آخر؟

از سياسي-جناحي كردن رابطه با امريكا ضربه خورديم و منافع ملي نيز به‌شدت آسيب ديد. رابطه با چين به عنوان ابرقدرت جديد نبايد سياسي-‌جناحي شود. البته براي بهره بردن از اين منفعت بايد تحليل منافع ملي را با تمركز بالا تحليل كرد. اما سياسي كردن رابطه با چين به ضرر ايران و به نفع طرف‌هاي خارجي است. اين مهم‌ترين نكته‌اي است كه از تاريخچه رابطه با امريكا بايد آموخت. 


   در هر شرايطي چين اهرم‌هاي بيشتري خواهد داشت، چراكه چين از منابع قدرت بيشتر برخوردار است. البته پذيرش اين پيشنهاد از طرف چين و بنيانگذاري رابطه دوطرفه با اين كشور در تئوري به نفع منافع ملي ايران است فارغ از اينكه چه دولتي بر ايران حكومت كند
   از سياسي-جناحي كردن رابطه با امريكا ضربه خورديم و منافع ملي نيز به‌ شدت آسيب ديد. رابطه با چين به عنوان ابرقدرت جديد نبايد سياسي-جناحي شود. جناحي كردن رابطه با چين به ضرر ايران و به نفع طرف‌هاي خارجي است. اين مهم‌ترين نكته‌اي است كه از تاريخچه رابطه با امريكا بايد آموخت
   هر چه به سمت كار با قدرت‌هاي بزرگ حركت كرده و روابط نزديك‌تري با آنها داشته باشيم، امكان تامين منافع‌مان در جهان نيز بيشتر مي‌شود. در مقابل هر چه تنش‌هاي بيشتري با قدرت‌هاي دنيا ايجاد شود، آسيب‌پذيري‌مان نيز بيشتر مي‌شود
   ايران براي چين، يك كشور خاورميانه‌اي است كه در اولويت چهارم همكاري قرار دارد. ترتيب اولويت‌ها براي چين بدين صورت است كه اول امريكا، دوم ساير قدرت‌هاي بزرگ به‌ ويژه روسيه، سوم محيط همسايگي و چهارم نيز جهان در حال توسعه كه خاورميانه نيز جزيي از آن است

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون