مواجهه سوژه- سوژه و جهان باز- متن باز در تئاتر
خوانش، فروپاشي و ساخت متن
مسلم خراساني
خواندن يك متن شباهت بسياري با ساكن شدن و اقامت در يك خانه دارد. وقتي در جستوجوي خانهاي هستيم ميتوانيم براساس نيازها، تعداد نفرات خانواده و در عين حال وسع مالي كه داريم خانهاي را جستوجو كنيم. در عين حال وسع مالي ما، علاوه بر تاثير در انتخاب محل يا متراژ خانه ميتواند باعث شود كه ما خانهاي را اجاره كرده يا آن را خريداري كنيم و صاحب آن شويم. اگر خانه را اجاره كنيم ممكن است بخواهيم به جاي تجهيزات كهنه، تجهيزات نو به كار بگيريم، رنگ ديوارها را تغيير دهيم و از وسايل تزييني چون گچبريها و لوسترها بهره بگيريم تا در محيطي با طراوت و سرزنده زندگي خود را ادامه دهيم.
اما هنگامي كه خانه به خود ما تعلق دارد، اين امكان هست تغييراتي كه در خانه لحاظ ميكنيم بسيار گستردهتر از زماني باشد كه آن را اجاره ميكنيم. چراكه وقتي ما براي مدتي موقت در خانه سكونت داريم اجازه تغيير بسيار مگر با اجازه صاحب خانه را نداريم.
اما اگر فرض كنيم كه خانه به ما تعلق دارد، ممكن است يك نوسازي اساسي را پيش گيريم. در اينجا شايد بتوانيم با توجه به ساختار و بنيان خانه بدون آنكه به ستونها آسيبي برسد، براساس نيازهاي اهل خانه، ديوارهايي را خراب كنيم، يا با كشيدن سقفي كاذب روي حيات خلوت آن را به آشپزخانه بدل كرده و آشپزخانه را به اتاق خواب تبديل كنيم يا با گرفتن مجوزهاي لازم و قانوني، اتاقي در حياط تعبيه كنيم. اتاقهايي را جدا يا ادغام و بدين صورت نقشه دلخواه خود را تا آنجا كه ممكن است روي خانه پياده كنيم بدون آنكه پي خانه و بنيانها و ستونهاي اصلي آن را تغيير دهيم يا خراب كنيم. چرا كه در غير اين صورت با آسيب ديدن بنيان خانه، اين امكان هست كه بنا نيز آسيب ببيند. پس در كوچكترين و گستردهترين نوسازيها، ما ملزم به در نظر گرفتن ساختار و بنيان خانه هستيم. چرا كه براي نمونه، خراب كردن يك ستون ميتواند منجر به فرو ريختن سقف يا بنا شود.
اما اگر بخواهيم تغييرات اساسي و بنيادي در خانه لحاظ كنيم و نقشه خانه را با شكل و چيدمان متفاوتتري نسبت به وضع كنونياش و مطابق با آنچه در ذهن داريم داشته باشيم، بايد خانه به كل ويران شده و دوباره، پي تازه را براساس نقشهها و طراحيهاي تازه طرحريزي كنيم. بيشك در اين مورد نيز استطاعت مالي دخيل است. يعني در صورتي كه بخواهيم چنين فروپاشي و ساخت دوبارهاي را راهاندازي كنيم نياز داريم كه سرمايهاي داشته باشيم و اين سرمايه علاوه بر تاثير در انتخاب محل بنا، در نوع كيفيت مصالح نيز تاثيرگذار است.
در عين حال اين امكان هست كه براي فراهم كردن هزينهها با كسي شراكت كنيم. در چنين شرايطي نيز شايد به درستي نتوان الزاما «نقشه يا طرحي كه در سر داريم را پيادهسازي كنيم، چرا كه بايد به صورتي با شريك يا شركاي تازه به تفاهم و اتفاق نظر رسيد.»
بعد از ويران كردن خانه و برپا كردن خانهاي تازه با نقشه و طرحي متفاوت، يك چيز ثابت ميماند و آن موقعيت مكاني و متراژ زير بنا است و همجواري خانههاي مجاور و منظرههاي روبهرو و پشت سر. در واقع كماكان اين عناصر ناخواسته خانه جديد را نيز همراهي و مشايعت ميكنند. مگر آنكه ساختمانهاي مجاور نيز دست به ويراني و ساخت و ساز دوباره بزنند يا محلي تازه را براي بناي خود برگزينيم.
وقتي ما متن، نوشته يا نمايشنامهاي را ميخوانيم، تقريبا اين سه اتفاق براي متن حادث ميشود. يا مثل يك خانه اجارهاي كه هيچ گاه متعلق به ما نيست اقامتي موقتي در خانهاي داريم كه هيچگاه صاحب آن نيستيم و در همان نقشه خانه زندگي ميكنيم. به عنوان يك نمونه يك نمايشنامه را در نظر آوريد كه كارگردان آن سعي ميكند تا حد امكان به ساختار متن و جهان اثر وفادار بماند و اجرايي به اصطلاح منطبق با دنياي متن را به روي صحنه آورد.
در عين حال، كارگردان ديگر ميتواند تغييراتي در ساختار متن لحاظ كند تا متن را به نگرش مورد نظر خود نزديك سازد. اما در عين حال سعي كند خوانش خود را براساس مفاهيم و واقعيات موجود در متن استوار سازد. به بياني واقعياتي از جهان متن به عنوان دليل يا چرايي اين تغيير مدنظر قرار داده يا ارايه ميدهد. درست مثل فردي كه سعي ميكند با حفظ عناصر اصلي بنا دست به نوسازي بزند و اگر ويراني هم اتفاق ميافتد به گونهاي نباشد كه شالوده و اسكلت بنا آسيب ديده يا فرو بريزد.
اما ممكن است كارگرداني ديگر چنان رويكردي اتخاذ كند كه نه تنها از فرو ريختن بنا ابايي نداشته باشد بلكه خود به استقبال آن نيز برود. يعني عامدانه يا آگاهانه دست به تغيير و جابهجايي و ويران كردن عناصري بزند كه ممكن است باعث فروپاشي اسكلت متن نيز بشود. او ميتواند براي اين رويكرد خود دلايلي از خود متن ارايه دهد يا ميتواند دلايلي داشته باشد كه در جهان متن مطرح نشدهاند. يعني براساس نگرش خاصي كه مد نظر اوست دست به اين كار زده است. اين خوانش ميتواند تا جايي پيش رود كه از نمايشنامهاي كه داشتهايم تنها نام و نشاني اندك باقي مانده باشد، چون خانهاي كه متعلق به ماست با توجه به افق فكري دست به نوسازي يا دگرگوني در متن ميزنيم يا چنان متن را زير و رو ميكنيم كه جز نشاني كوچك از متن باقي نميماند. كه در اينجا شايد آدرس، يا موقعيت مكاني آن خانه باشد. اينچنين اجراهايي، اجراهايي هستند كه شايد تنها غباري از متن اصلي باقي مانده باشد.
در عين حال افرادي كه خانهاي را ويران ميكنند اغلب به منظور كاهش هزينههاي مالي ساخت، از مصالح خانه قديمي چون آهن و آجر براي ساخت خانه جديد بهره ميگيرند. به صورت مشابه كارگرداني كه متني را ويران ميكند ميتواند از عناصر اثر پيشين در ساختن متن و اجراي تازه بهره گيرد اما الزاما آنها را به همان شكل و ساختار قبلي مورد استفاده قرار ندهد.
هنگام خواندن و اجرا كردن رمانها، نمايشنامهها و آثار مختلف ادبي به ويژه هنگامي كه متني به اصطلاح بزرگ يا شناخته شده به صورت يك فيلم يا نمايشي صحنهاي تدارك ديده ميشود، منتقدان، تحليلگران و ساير مخاطبان اين آثار اغلب تغيير در اين متون را تاب نميآورند. برخي چنان در اين نگاه سختگيرانه عمل ميكنند كه كوچكترين تغيير در متن را نشانه بياطلاعي خوانشگر از متن ميدانند. يا شايد جهان ذهني كه متن براي آنها ساخته چنان خوشايند، لذتبخش يا كامل است كه تمايل ندارند آن تجربه را با هر تجربه متفاوت ديگري جايگزين كنند.
نگرشهاي اينچنين، مثل اين است كه ما يك قطعه موسيقي را بارها و بارها گوش دهيم و انتظار داشته باشيم هر دفعه همان حس و تجربه بار اول را داشته باشيم. اينكه تا چه اندازه موفق ميشويم تا چنين تجربهاي را حفظ و تكرار كنيم، به راحتي قابل تخمين نيست، اما اگر تجربه گوش دادن به يك قطعه موسيقي براي مدتي طولاني را داشته باشيم به ويژه آن قطعاتي كه براي ما يادآور خاطرات، رويداد يا معناي خاصي هستند بيشك متوجه شدهايم كه با گذر زمان و بسته به شرايط و موقعيتهايي كه در آن قرار گرفتهايم اين قطعه موسيقي الزاما تاثيرات مشخص و مشابهي بر ما نداشته است يا شايد بعد از مدتي نسبت به آن دلزده شده و قطعهاي ديگر را كه با شرايط ذهني و رواني ما همخواني داشته جايگزين آن كرده باشيم.
در عين حال ممكن است فردي بگويد: نگرش ما به متون نوشتاري نوعي تسلط بي چون و چرا بر متن براي ما فراهم ميآورد و ما هر برداشت، هر معنا و هر تفسيري را كه بخواهيم ميتوانيم به متن نسبت دهيم فارغ از آنكه ارتباط قابل تاملي با جهان متن داشته باشد. در واقع گويي ما اثر را مثل يك برده در اختيار گرفتهايم و آن را به هر طرف كه ميخواهيم ميكشانيم بدون آنكه متن بتواند در برابر اراده ما ايستادگي كند يا ممانعتي ايجاد كند. همانطوركه پيشتر نيز گفته شد، مثل سكونت در يك خانه يا ما ساختار و طرح خانه را پذيرفته و در همان نقشه فعلي آن زندگي ميكنيم و يا قصد تغييري در آن داريم كه ناچار به در نظر گرفتن اسكلت و ساختار خانه در لحاظ كردن تغييرات خود هستيم. پيرامون متن نيز حتي آنجا كه ظاهرا اساس و بنيان متني را ويران ميكنيم، آگاهانه يا ناآگاهانه نوعي مواجهه و ديالوگ با جهان متن خواهيم داشت كه الزاما به گونهاي يك طرفه و تكسويه، نگرشها و نقطهنظرات ما را شامل نميشود.
اما آيا ما ميتوانيم چنين رويكردي را نه تنها پيرامون متون نوشتاري چون رمان، داستان و نمايشنامه بلكه پيرامون هر پديدهاي در جهان پيرامونمان نيز داشته باشيم؟ به بياني آيا تمامي جهان پيرامون ما مثل يك متن مكتوب، ظاهرا ساكت و بدون مقاومت خود را در اختيار نگاه و خوانش ما قرار خواهد داد؟ به نظر ميرسد افراد هنگامي كه با طبيعت و جهان غيرانساني مواجه ميشوند آزادي عمل بيشتري نسبت به زماني كه با يك انسان مواجه ميشوند، دارند. به عنوان يك نمونه وقتي ما نگرش خود را پيرامون فردي بيان ميكنيم، فرد نسبت به ما موضعگيري پيدا كرده و رفتارش را نسبت به ما تغيير خواهد داد. و همين تغيير موضع و رفتار بر ما نيز تاثير خواهد گذاشت. يا هنگاميكه پيرامون موضوعي با او در حال گفتوگو و تبادل نظر هستيم ممكن است فرد در هر لحظه موضع و نگرش خود را تغيير دهد و حتي بر خلاف گفتارهاي قبلي خود اظهار نظر كرده و آنها را انكار يا رد كند؛ به بياني، هنگامي كه ما انسانها را مورد توجه قرار ميدهيم و قصد شناخت آن را داريم و با آنها گفتوگو ميكنيم، آنها به عنوان يك متن متعقل و سخنگو اين امكان را دارند كه خوانش ما را در لحظه با واكنش و موضعگيري خود مواجه سازند و اين امر سبب ميشود كه ما نيز در خوانش خود و حتي در ساختارها و بنيانهاي فكري خود را تغيير داده يا دگرگون كنيم.
در واقع گويي در گفتوگوي ميان دو فرد پيرامون يك مساله، موضوع يا متن ما با يك متن باز مواجه هستيم كه هر لحظه اين امكان هست كه شالوده يا ساختار تازهاي به خود بگيرد. در واقع گويي به واسطه فرد ديگر موضوعي كه ما قصد شناخت آن را داشتهايم نيز از يك حالت منفعل و مفعول صرف خارج شده و مثل يك فاعل نقش فعال و پوياتري گرفته و ميتواند به شكل جديتري نگرش و انديشه ما را به پرسش و چالش بكشد.
مواجهه سوژه - سوژه، جهان باز - متن باز
سوژه (subjekt) در لغت به معناي فاعل يا فردي كه عملي انجام ميدهد و ابژه (objekt) به معناي مفعول يا چيزي كه عملي روي آن صورت ميپذيرد است. سوژه يا فاعل شناسا به بياني ساده، فردي است كه به پديده يا چيزي توجه نشان ميدهد، نسبت به آن آگاهي پيدا ميكند و درصدد شناخت آن بر ميآيد و در مقابل، ابژه يا موضوع شناسايي؛ شيء، پديده يا چيزي است كه مورد توجه فرد قرار ميگيرد و قصد شناخت آن را دارد. براي نمونه هنگاميكه ما به گلي توجه نشان ميدهيم ما سوژه يا فاعل شناسا هستيم و گل، ابژه يا موضوع شناسايي.
بسياري انديشمندان و متفكران معتقدند كه ما هيچگاه نميتوانيم ذات و كنه يك شيء يا پديده را بشناسيم و آنچه به عنوان شناخت خود از جهان و پديدههاي پيرامون خود ارايه ميدهيم حاصل ذهنيت ماست و براي شناخت كامل و دقيق جهان واقع، نميتوان به ذهن فرد اطمينان كرد (اصالت واقع). اما افراد و انديشمنداني نيز هستند كه معتقدند شناخت، امري ذهني است و افراد براساس تجربيات و معيارهاي ذهني خود ميتوانند به ادراكات و شناختي قابل تامل و در عين حال معتبر از جهان پيرامون دست يابند (اصالت ذهن).
همچنين انديشمندان پديدارشناس اين مطلب را مطرح كردند كه آگاهي ما هميشه معطوف به چيزي است. بنابراين بدون توجه سوژه به ابژه آگاهي معنايي نخواهد داشت و هر گونه شناختي بدون وجود سوژه يا ابژه منتفي خواهد شد. از اين منظر آنها نوعي فصل مشترك ميان متفكران اصالت واقع و اصالت ذهن ايجاد كردهاند. اما هنگاميكه كه دو نفر به واسطه يك مساله يا موضوع به گفتوگو مينشينند چه اتفاقي ميافتد؟ هر چند آنها كماكان پيرامون يك متن به تبادل نظر مينشينند در واقع در اينجا شايد بتوان گفت كه فرد به جاي مواجهه با يك شيء، با يك فرد صاحب اراده مواجه ميشود و مواجهه سوژه با ابژه به مواجهه سوژه با سوژه منجر ميشود.
نگارنده معتقد است افراد اغلب از مواجهه با متوني استقبال ميكنند كه ظاهرا نقش منفعل و مفعولي در برابر آنها دارند و از مواجهه با متوني كه ارادهاي فعال دارند سر باز ميزنند، شايد از همين روست كه گفتوگو و ديالوگ افراد به ويژه زماني كه شالودههاي فكري متفاوتي دارند اغلب به نتايج مطلوبي نميرسد و شايد بتوان گفت افراد اجازه سكونت و اقامت به فرد گفتوگوكننده در ساختمان و شالوده فكري خود را به سختي ميدهند يا در برابر چنين فرآيندي مقاومت بسياري نشان ميدهند. هر چند همانگونه كه پيشتر نيز اشاره شد هنگاميكه افراد با يك متن مكتوب ظاهرا منفعل و بدون اراده مواجه ميشوند نيز تنها داشتههاي ذهنيشان در تفسير و برداشتي كه دارند تاثير ندارد اما با گشودگي و پذيرش بيشتري به خوانش چنين متوني و تاثيرپذيري از آنها مبادرت ميورزند. از اين منظر شايد بتوان گفت كه ديالوگ غالب تمامي عصرها ديالوگ سوژه - ابژه بوده است نه ديالوگ سوژه - سوژه. پديدهاي كه در بطن خود نوعي ضدديالوگ را شكل داده و عليه شكلگيري گفتوگوي فعال عمل ميكند.
بسياري انديشمندان و متفكران معتقدند كه ما هيچگاه نميتوانيم ذات و كنه يك شيء يا پديده را بشناسيم و آنچه به عنوان شناخت خود از جهان و پديدههاي پيرامون خود ارايه ميدهيم حاصل ذهنيت ماست و براي شناخت كامل و دقيق جهان واقع، نميتوان به ذهن فرد اطمينان كرد (اصالت واقع). اما افراد و انديشمنداني نيز هستند كه معتقدند شناخت، امري ذهني است و افراد بر اساس تجربيات و معيارهاي ذهني خود ميتوانند به ادراكات و شناختي قابل تامل و در عين حال معتبر از جهان پيرامون دست يابند (اصالت ذهن).