مسووليت اشتباهاتمان را بپذيريم
آرش خراشاديزاده|
خبر تلخ خودسوزي زني سرپرستخانوار به دليل تخريب آلونك كوچكش در بندرعباس به راستي قلب تمام مردم ايران را به درد آورد. ورود فوري استاندار و دادستان استان هرمزگان به مساله و نيز عذرخواهي برخي مسوولان بابت اين حادثه اتفاق خوبي بود كه رخ داد، اما آنچه در اين ميان نبايد فراموش شود موضع شهردار بندرعباس است كه پس از اعلام خبر تعليق ماموران مسبب اين سانحه، به صراحت بيان كرد قصد استعفا ندارد. گويا قبول مسووليت و اعلام استعفا در حوزههاي تحت نظر مسوولان چيزي غير ممكن است و اين دست مديران صرفا به دنبال دستيابي به موقعيت و جايگاه مديريتي هستند و در قبال مشكلات آن هيچ مسووليتي ندارند. در بهترين حالت با تنبيه و عزل پاييندستترين كاركنان، صورت مساله را پاك ميكنند. اين در حالي است كه دستور تخريب را اگر شخص شهردار صادر نكرده باشد، مديراني منصوب به وي اين كار را كردهاند كه اين امر نيز چيزي از مسووليت شهردار نميكاهد و كاركنان زيردست نيز ملزم به اجراي آن بودهاند بر اساس همين نوع نگرش رايج در بين مديران است كه پس از هر اتفاق و فاجعهاي در كشور، هيچ مديري قصد استعفا ندارد و تنها به دنبال فرافكني، سلب مسووليت از خود و توجيه حادثه هستند. از نگاه اين دست مديران، همواره افراد زيردست، مديران قبلي، رقبا يا دشمنان داخلي و خارجي مقصرند. شايد بهتر است از اين پس وقتي مديري را منصوب ميكنند به درستي به وي تفهيم كنند كه مديريت تنها استفاده از امكانات و حقوق و مزاياي آن جايگاه نيست و در قبال آن مجموعه و عملكرد آن مسووليتهايي نيز وجود دارد كه مستقيما بر عهده مدير است. متأسفانه در اين حادثه زور آقاي شهردار به كاركنان زيردست رسيده و آنها را تنبيه نموده است، ليكن زور افكار عمومي و نظرات مردمي به شهردار نرسيده و وي همچنان در حال خدمت!!! است. روي ديگر سخنم با كساني است كه شعار «مامورم و معذور» يك لحظه از زبانشان و ذهنشان پاك نميشود، تخريب سرپناهي كوچك و محقر در حاشيه شهر، از منظر وجداني هم كاري است مذموم و ناپسند و انجام اين كار، حتي به بهانه دستور مافوق نيز شايسته نيست. گويا زندگي از جامعه ما، انسانهايي با قلبهاي آهني ساخته كه با وجود اينهمه درسهاي اخلاقي، وعظ و خطابههاي هميشگي، روايات و حكايات از سيره انبيا و اولياي الهي، تكرار مدام مباحث اخلاقي در طي ساليان متمادي در رسانههاي متعدد و بلندگوهاي مختلف، صرف هزينههاي هنگفت در حوزههاي اخلاقي، فرهنگي و تربيتي، همه و همه با دستور مقام مافوق به هيچ انگاشته ميشود و غيراخلاقيترين رفتار از مامورين اجرايي سر ميزند. خواه اين فرد مامور حراست يك پالايشگاه باشد يا مامور اجراييات شهرداري. طرف خسارت ديده نيز همواره از جنس ضعيف جامعه است، يكي از ما مردم عادي. يك دستفروش، يك حاشيهنشين، يك زن كتكخورده يا مردي دردكشيده و ناچار. يا شايد نويسندهاي عادي يا گزارشگري غيرحكومتي. اين يعني دوقطبي كردن جامعه به گروههاي خودي و غيرخودي، خوديهايي كه اجازه كوهخواري، جنگلخواري، زمينخواري، درياخواري، هرنوع خوردن سهمشان از سفره انقلاب را دارند و غيرخوديهايي كه نه آقازادهاند و نه دسترسي به رانت دارند. افرادي ازجنس همه مردم عادي جامعه، همان كسانيكه هنوز هم دلشان براي اين كشور ميتپد و رشد و تعالي آن را آرزو دارند. آنها كه هنوز هم دلبستهاند به اتقلاب و با همه سختيها و مشكلات در اين سرزمين ايستادهاند و دل در گرو آباداني ايران دارند. همانها كه ميخواهند «دست در دست هم دهند به مهر/ ميهن خويش را كنند آباد». اما ايجاد اين دوقطبي در بطن جامعه موجب ايجاد شكافي در بين مردم با مسوولان ميشود. مردمي كه ديگر خود را از جنس مسوولان و مسوولان را از جنس خود نميدانند و رفتارهايي از جنس رفتار و گفتار شهردار بندرعباس نيز نه تنها خوراك به رسانههاي سعودي- امريكايي ميدهد، بلكه اذهان جامعه را نسبت به تمامي مسوولان تخريب ميكند. شايد بهتر است اين دست مديران با پذيرش اشتباهات خود و مجموعه تحت امر، ضمن عذرخواهي استعفاي خود را نيز اعلام كنند تا مردم باور كنند مديران ما هم ميتوانند مسووليت اشتباهاتشان را بپذيرند.