درباره ويژگيهاي كارنامه كامبوزيا پرتوي
يك سينماگر صاحب سبك
محسن جعفريراد
مرثيهنويسي براي مرگ يك هنرمند، يكي از كارهاي سهل و ممتنع براي هر روزنامهنگار و منتقدي ميتواند باشد؛ به خصوص اگر آن هنرمند، صاحب جايگاه قابل تامل و اثرگذاري در حرفهاش باشد. اما نه، مثل اينكه گريزي از مرگ كرونايي ايرانيها و به خصوص قشر هنرمند و فرهيخته نيست. مثل اينكه راه فراري براي اين مرگهاي ناگهاني وجود ندارد و ناچاريم پاييز و زمستان و بهار امسال را جزو تلخترين فصل سالهاي سينمايي و مرگ هنرمندان بدانيم و حداقل اميدواريم زمستان خوشايندي در انتطارمان باشد. اين بار يكي از بهترين و باسوادترين فيلمنامهنويسان چهار دهه اخير را از دست داديم، يعني كامبوزيا پرتوي. البته كه كرونا همه جاي جهان را فرا گرفته است، اما اينكه هنرمندان نازنين ما يكييكي پر ميكشند و پرواز ميكنند، براي ما باورش سخت و روانفرساست. در همين يك ماه اخير از محمدرضا شجريان گرفته تا چنگيز جليلوند و حالا كامبوزيا پرتوي. پرتوي در رشته خودش يكي از بهترينها بود و كميت و كيفيت جوايزي كه دريافت كرده، اين را ثابت ميكند كه به عنوان مثال ركورددار سيمرغ بلورين از جشنواره فجر در فيلمنامهنويسي بود با چهار فيلمنامه من ترانه ۱۵ سال دارم، كافه ترانزيت، فراري و كاميون كه فيلمهاي كافه ترانزيت و كاميون را خودش ساخته بود. يكي از تلخيهاي مرگ پرتوي شايد اين باشد كه مثل خشايار الوند كه يكي از بهترين طنزنويسان تلويزيون بود و شادترين خاطرات را براي ما نوشته بود و او را هم از دست داديم و فقدانش مثلا خيلي زود باعث كيفيت پايين سريال پايتخت امسال شد، حالا يكي از بهترين فيلمنامهنويسان سينمايي را از دست داديم و بسيار افسوسهاي فراواني خواهد داشت. شايد بهتر باشد براي اينكه كمي از تلخي مرگ پرتوي فاصله بگيريم، به برخي از ويژگي كارهاي شاخصش و جزييات فيلمنامههايش اشاره كنيم. مثلا يكي از بارزترين خصوصيات سناريوهاي او، نگاه هميشه آسيبشناسانه در سينماي اجتماعي بود كه نشان ميداد هميشه خودش را در جامعه احساس كرده و در همزيستي با مردم اطراف، آسيبهاي اجتماعي را از نزديك لمس كرده است. يكي ديگر از نكات متمايز كارنامه پرتوي اين است كه با كارگردانهاي مختلف با جهانبينيهاي مختلفي همكاري كرده، يعني كم پيش ميآيد كه فيلمنامهنويسي، مثلا هم براي جعفرپناهي براي فيلم دايره كه روايت تلخ و گزندهاي از جامعه دارد فيلمنامه بنويسد، هم براي مجيد مجيدي براي فيلم تاريخي و مذهبي محمد رسولالله و هم بيشترين همكاري را با رسول صدرعاملي داشته باشد و نيز براي خودش كه فيلمساز بود و هست و يكي از بهترين فيلمهايش فيلم كافه ترانزيت بود؛ به عبارت بهتر اينكه يك فيلمنامهنويس، ذهنيت خودش را بتواند بهطور كامل با ذهنيت و ايدئولوژي كارگرداناني از طيفهاي مختلف انطباق دهد و هماهنگ كند، يكي از مهمترين امتيازات مثبت نويسنده ميتواند باشد كه پرتوي به خوبي واجد اين ويژگي بود. كسي كه به خوبي هم از عهده روايت كلاسيك و سه پردهاي برميآمد و هم روايت مدرن، هم حال و هواي كمدي را به خوبي ميشناخت و هم اتمسفر كارهاي جدي و تلخ را. اولين فيلمي كه پرتوي ساخت، فيلم ماهي بود در سال 66 و همزمان فيلمنامهاي را براساس طرحي از مهرجويي نوشت به اسم شيرك، ولي با فيلم گلنار و گربه آوازخوان و در كل فيلمهايي كه براي كودكان و نوجوانان طرح موضع و موضوع ميكردند، بيشتر در ذهنها مانده است. از همان گلنار گرفته تا من ترانه ۱۵ سال دارم يا ديشب باباتو ديدم آيدا كه در همه اينها توجه به ابعاد پنهان و پيداي شخصيتها و درونيات آنها، فريادها و نجواهاي دختران نوجوان هميشه مورد توجه بوده. يكي ديگر از امتيازات مثبت كارنامه پرتوي اين بوده كه در حال و هواهاي مختلف و در ژانرهاي مختلف كار كرده است. به عنوان مثال در فيلمي هنري، جشنوارهپسند و تجربهگرا مثل ايستگاه متروك فيلمنامه نوشته و به همين شكل در فيلم دايره كه جوايز مختلفي برده و بهطور توامان روايت كلاسيك هم در كارنامهاش دارد مثل فيلم من ترانه ۱۵ سال دارم كه خيليها اين كار را بهترين فيلمنامه پرتوي ميدانند. البته حتما بايد به اين نكته اشاره كرد كه ساخت فيلمنامه طبق نظر كارگردان است، يعني ممكن است از نظر پرتوي و از نگاهش و قلمش، فيلمنامه خوبي نوشته شده باشد اما كارگردان نتوانسته باشد به نحو مطلوبي، اجراي خوبي داشته باشد، اما به خصوص در كارهاي صدرعاملي اين فيلمنامهها به سرانجام خوبي رسيدند كه در اغلب كارهايي كه با صدر عاملي همكاري كرده، جوايز پرشماري نصيب فيلمها شدهاند.
سيروس الوند، مازيار ميري، كمال تبريزي و... از ديگر كارگرداناني بودند كه از فيلمنامههاي كامبوزيا پرتوي استفاده كردند كه البته يكي از اين فيلمها به نام خيابانهاي آرام هيچوقت تاكنون رنگ پرده را به خودش نديد اما به عنوان مثال ايستگاه متروك يا دايره در سطح جهاني خيلي مورد تحسين واقع شدند كه نشان ميدهد پرتوي چشمانداز وسيعي در نوشتن داشته و علاوه بر بومي بودن و ملي بودن فيلم، نگاه جهاني داشت و شمايل جهانشمول فيلمنامهها بر اين افق ديد او، صحه ميگذارد.
از ديگر ويژگيهاي پرتوي اين بود كه نسبت به خصوصيات و ويژگيهاي كمتر پرداخت شده دختران و زنان بسيار تاكيد ويژهاي داشته است. به عنوان مثال شخصيت ترانه طوري طراحي شده كه كاملا همدليبرانگيز و موجب همذاتپنداري مخاطب با انگيزههايش ميشود يا به همين شكل شخصيت گلنار يا فيلم خودش كافه ترانزيت كه همسرش فرشته صدرعرفايي براي بازي در اين فيلم خيلي تحسين شد و كاملا با يك زن تنها در يك رستوران بين راهي كه اغلب مسافران خارجي داشت، احساس همذاتپنداري كرديم. در واقع به نظر ميرسد كه براي پرتوي نوشتن و طراحي شمايل و تيپ تك بعدي، كمتر مورد توجه بوده و بيشتر به فكر ساخت و پرداخت شخصيتهايي با فرديت قوام يافته بوده و با شناسنامهاي ملموس كه با بازي خوب بازيگران، باعث شد حتي بازيگران كارهاي او هم جايزه دريافت كنند. از ترانه عليدوستي گرفته تا محسن تنابنده. به عنوان مثال در فيلم فراري با شخصيت راننده تاكسي با بازي محسن تنابنده كاملا ارتباط برقرار ميكنيم و كنشها و واكنشهايش، قانعكننده است يا در فيلم هر شب تنهايي با شخصيتي كه ليلا حاتمي بازي ميكند، يا در فيلم من ترانه با شخصيت ترانه و به همين شكل با زنان فيلم دايره ساخته پناهي. به عبارت ديگر ويژگيهايي كه يك فيلمنامهنويس خيلي خوب بايد داشته باشد، انگار همه در پرتوي جمع شده بود، يعني نگاه آسيبشناسانه به جامعه، شناخت درست ژانرهاي سينمايي، تحقيقات مفيد و كافي درباره انسانها در قشرها و شغلهاي مختلف، نوشتن فيلمنامههايي كه هم در جشنواره موفق باشند، هم منتقدان بپسندند و هم مخاطب آنكه من ترانه ۱۵ سال دارم را ميتوانيم به عنوان نقطه اوج اين ويژگي پرتوي به شمار آورد و علاوه بر اين طراحي فيلمنامه، طوري كه به مقتضيات سينماي ايران همخواني داشته و با بضاعت سختافزاري ايران قابل اجرا باشد. مرگ يك هنرمند، يك تفاوت مهم با مرگ فردي در حرفه ديگري دارد؛ اينكه هنرمند، كارش، بالا بردن سطح سليقه، آگاهي، زيباييشناسي و ذائقه مخاطب در عرصه فرهنگ و هنر هست و وقتي از عباس كيارستمي تا كامبوزيا پرتوي را از دست ميدهيم، فقدان اين سينماگران پرافتخار، طبعا به اين روشنگريها صدمه فراواني ميزند اما متاسفانه كاري نميشود كرد و اين روزها و اين ماهها انگار هر روز بايد شاهد يا شنواي مرگ هنرمندي باشيم كه حداقل در عرصه كاري خودش آدمي توانا و پر افتخار بوده. از چنگيز جليلوند به عنوان يكي از بهترين دوبلورهاي تاريخ سينماي ايران كه از بهروز وثوقي و فردين تا پل نيومن با صداي او تبديل به شخصيتهاي جاودانه و ماندگار براي مخاطب ايراني شدند، چون بسيار نكتهسنج و با لحن و فن بيان و زنگ صداي درست حرف زده بود و تازه در غم از دست دادنش بوديم كه آقاي پرتوي هم در فاصلهاي نزديك، به نوعي همسفرش شدند. فيلمنامهنويس و كارگرداني كه شايد به سني رسيده بود كه سن پختگي يك سينماگر ميتواند باشد يعني 65 سالگي و ميتوانستيم شاهد كارهاي خيلي خوبي از او باشيم، به عنوان مثال فيلمنامه كاميون، آخرين فيلمنامهاي كه نوشته و در جشنواره سال ۹۶ هم اكران شد.
به هر حال كاري نميشود كرد جز افسوس و صد افسوس كه يكييكي از هنرمندان تواناي سرزمين ما به خاطر كرونا يا بيماريهاي تحت تاثير و شبيه كرونا در چند ماه اخير از ميان ما سفر كردند و طبيعي است كه در ادامه و در سالهاي بعد جاي خالي آنها احساس خواهد شد.
نكته آخر اينكه پرتوي، به خاطر سواد و سابقه پرافتخارش، جزو هيات داوري جشنوارههاي معتبر بود و علاوه بر اين مدرس فيلمنامهنويسي و به خوبي تجربياتش را به جوانان منتقل ميكرد و اغلب هنرجويانش از شيوه تدريس او به نيكي ياد ميكردند اما حالا، ديگر يك مدرس خوب سينما را هم از دست داديم. روحش شاد و يادش گرامي.