گروه اجتماعي
چهار ديوار با بلوكهاي سيماني خميده بالا رفتهاند، نايلون ضخيمي بالاي ديوارها كشيده شده است تا زير تگرگ و بارانهاي طولاني بلرزد و بايستد و چارچوبي فلزي كه به ملات كمجان بلوكهاي سيماني جوش خورده و وصله شده است تا شايد روزي دري در آن تعبيه شود. «اينجا خانه ماست»، اينجا، آلونكي دوازده متري است كه ضجه فرزندان و التماس زن 35 ساله بندرعباسي هم نتوانست در برابر تخريب آن بايستد. آنچه هفته گذشته بر زن بندرعباسي رفت و خودسوزي او، يادآور رنجهاي آسيه پناهي بود، زن 61 سالهاي كه در حاشيه شهر كرمانشاه، در برابر تخريب خانهاش مقاومت كرد و جان سپرد. شباهتهاي فراوان در بستر، علل و بازنمايي خشونت بر اين زنان در آستانه روز جهاني منع خشونت عليه زنان بهانهاي شد تا «اعتماد» در گفتوگو با «عاليه شكربيگي»، جامعهشناس به اين سوال پاسخ دهد كه آيا تكرار چنين شيوهاي از رفتار خشونتبار با زنان حاشيهنشين ميتواند خبر از تغيير مصداقهاي خشونت عليه زنان در حاشيه شهرها باشد يا خير. شكربيگي، جامعهشناس و مدرس دانشگاه پيش از اين در مقالات و گفتوگوهاي متعدد از رنج زنان حاشيهنشين و شيوههاي اعمال خشونت بر آنها سخن گفته است. شكربيگي پيش از اين در نشست «خشونت عليه زنان در محلات حاشيهاي» با اشاره به نتايج يك پژوهش اعلام كرده بود كه «٣٢درصد زنان در محيطهاي شهري و ٦٣درصد زنان در مناطق حاشيه مورد خشونت قرار ميگيرند و داستان خشونت خانگي عليه زنان در سكونتگاههاي غيررسمي و حاشيهها بيشتر از ساير نقاط است»، حالا اين جامعهشناس خشونت عليه زنان حاشيهنشين و حلبينشين را نه از منظر خشونت خانگي، بلكه در فرازي بالاتر و منطبق بر آنچه بر آسيهپناهيها ميگذرد بررسي ميكند و معتقد است كه حاشيهنشيني خود خشونت عليه زنان است. اين جامعهشناس در خلال گفتوگو بارها تاكيد ميكند كه «صداي» زنان حاشيهنشين به گوش ما نميرسد، مگر اينكه «فرياد» بكشند. «فرياد» آنها به زعم اين جامعهشناس، خبر از عمق خشونتي ميدهد كه بر آنها رفته است، زيرا: «پيش از اين خشونت عليه زنان را همسركشي ميدانستند، اما حالا اين خشونتها به خشونتهاي پنهان بدل شده است. زني كه در حاشيه شهر زندگي ميكند، اين امكان را ندارد كه بحث ما را بخواند، فقدان چنين امكاني يعني خشونت عليه او، اينچنين خشونتهاي پنهان عليه زنان حاشيهنشين و آلونكنشين بسيار بسيار بالاست.»
سه اتفاق در كنار هم نماي متفاوتي از خشونت عليه زنان را در سال جاري به تصوير كشيد، آسيهپناهي، زنان روستاي حضرت ابوالفضل و حالا تخريب خانه زن بندرعباسي. اين سه اتفاق در آلونكنشينها و حاشيههاي شهرها رخ دادند و هر سه در يك بستر عيانگر خشونتي عليه زنان آلونكنشين و حاشيهنشين به منظور تخريب كاشانه آنها بودند. آيا اين حوادث را ميتوان به شكلگيري شيوه ديگري از خشونت عليه زنان تعبير كرد؟ پيش از اين خشونت عليه زنان در حاشيهنشينها عموما به خشونتهاي خانوادگي معطوف ميشد، اما حالا به نظر ميرسد در سال جاري زنان در حاشيهشهرها با شيوههاي ديگري از خشونت عريان مواجه ميشوند كه لزوما خشونتخانگي نيستند. تعبير شما از اين سه حادثه و بسترشكلگيري آنها چيست؟
اغلب افرادي كه ساكن حاشيه شهرها يا آلونكنشينها هستند، به اميد بهبود شرايط زندگي و بقا از روستا و شهرهاي ديگر به حاشيه شهرهاي بزرگ مهاجرت ميكنند، ابتدا آلونكي براي خود تدارك ميبينند و اين آلونكها به تدريج زمان به حاشيههاي يك شهر بدل ميشوند. دليل عمده اين امر فقر است، البته در مواردي هم جنگ، بلايايي طبيعي و مشكلات اقليمي دخيل بودهاند. اين افراد با مهاجرت به حاشيه شهرها، با فقدان تخصصهاي مورد نياز در شهر و عملا ناكارآمدي مواجه ميشوند و به ناچار در بيشتر موارد كارگر روزمزدي ميشوند كه نياز به سرمايه اوليه ندارد. اقامت در مناطقي كه در آنها دسترسي به آب سالم و بهداشت ميسر نيست، بيكاري و اعتياد طغيان ميكند و از كمترين امكانات يك شهر برخوردار نيست و از سوي ديگر، سايه تهديدآميز هميشگي ماموران دولتي و شهرداري همراه زندگي روزمره آنهاست، حاشيهنشيني، خصوصا اززنان حاشيهنشين انسانهايي ميسازد كه براي آنها خشونتورزي مثل هوايي است كه هر روز نفس ميكشند. در واقع خشونت جزوي از زندگي آلونكنشينها و حاشيهنشينها شده است. زماني كه انقلاب پيروز شد، ميگفتند كه اين انقلاب را فقرا، مستضعفان، زاغهنشينها، حاشيهنشينها و محرومان پيروز كردند، آنها از همهچيز خود گذشتند و انقلاب كردند و ولينعمت انقلاب هستند. حالا چه شده است كه پس از چهاردهه از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است و ولينعمتان به فرودستان بدل شدهاند. اگر به دهههاي مختلف پس از انقلاب در ايران نگاه كنيم، علت اين مساله را در آغاز خصوصيسازي در دهه 70 ميبينيم. در اين دهه، سايهاي از ماديگرايي و خصوصيسازي شهرها را در برميگيرد و زندگي را به گونهاي بر مردم تنگ ميكند كه بخشي از مردم را به آلونك و حاشيهنشيني سوق ميدهد. افرادي كه در آن زمان در برابر خصوصيسازي تابآوري پاييني داشتند، نتوانستند دوام بياورند و به همين دليل در اين دهه شاهد شكلگيري شورشهايي در حاشيه شهرهاي اراك، مشهد و تهران بوديم. اين شورشها فقط و فقط ناشي از فقر آنها بود و به هر حال به جايي نرسيد. همين طور ميتوان به اعتراضات سال 96 و 98 نگاهي كرد. ما همان موقع ميگفتيم كه پابرهنهها و گرسنگان لشكرهاي در راه هستند و مشكلات و دشواريهاي اقتصادي آنها بيش از ديگران است. در آن اعتراضات نيز به گواه تصاوير حضور زنان بيش از ديگران به چشم ميآمد.
با توجه به اين بستري كه اشاره كرديد، رابطه ميان شكلگيري خشونت عليه زنان و حاشيهنشيني را چگونه و با چه مختصاتي ميبينيد؟
نگاه جنسيتي به زنان در كليشهها و آداب و رسوم و عادتوارهها هميشه وجود داشته و در حاشيه شهر پررنگتر بوده است، زيرا اين زنان گرسنهاند، اين زنان در حاشيهاند و طبعا خشونت عليه اين زنان دوچندان ميشود. اين خشونت را عليه آسيهپناهي در كرمانشاه ديديم. مانند آسيه پناهي، زنان دهونك نيز در مقابل نيروهاي شهرداري كه براي تخريب خانههايشان آمده بودند مقاومت كردند. پيش از اين در نجفآباد نيز اعتراض يك زن سرپرستخانوار را ديديم كه ميپرسيد: زناني كه سرپرست خانوار هستند و در فقر مالي به سر ميبرند، بايد چه كنند. تمام اين شواهد گوياي اين است كه به نظرم فقر در حال حركت به سوي زنانه شدن و زنانگي است. زناني كه با اميد بهبود وضعيت زندگي از روستا يا شهرهاي كوچكتر به كلانشهرها مهاجرت كردهاند و وضعيت مالي مناسبي ندارند، سرپرست خانوار هستند و براي خود آلونك ميسازند تا مدتي در همان كاشانه سامان موقت داشته باشند و كمكم به حاشيهنشيني روي بياورند، طبيعي است كه براي آنها كوچكترين حرف يا عملي كه خارج از توانشان باشد به درگيري منجر و به خشونت و در مواردي به قتل كشيده ميشود. در زندگي اين زنان متاسفانه خشونت بهطور دايم وجود دارد.
آيا شكل اين خشونت به نسبت گذشته تغيير كرده است؟
به نظرم چون زنان سرپرست خانوار زيادتر شدهاند اين رابطه تغيير كرده است. فرقي نميكند كه اين زنان روستايي باشند يا شهري، طلاق گرفته باشند يا شوهرشان معتاد باشد، اين زنان سرپرست خانوار چون بيشتر از قبل شدهاند، تنها كسي هستند كه در برابر مشكلات زندگي بايد مقاومت كنند. بنابراين وقتي مامور شهرداري براي تخريب تنها مامن آنها سر ميرسد، آنها ناچارند با دستهاي خالي در برابر اين خشونت ساختاري و اجتماعي مقاومت كنند. در حالي كه به نظرم اگر اين نهادهاي قانوني كه وظيفه حراست از شهر در برابر ساختوسازهاي غيرقانوني را دارند، پيش از چنين برخوردهاي خشونتآميزي، با اين زنان گفتوگو كنند، شرايط بهتري را براي آنها مهيا و فضاي ديگري را براي زندگي به آنها معرفي كنند، در آن صورت شاهد چنين تصاوير پرخشونتي در فضاي رسانه نخواهيم بود. يكي از وظايف مشخص شهرداري اين است كه از ساختوسازهاي غيرمجاز جلوگيري كند، اما آن طور كه در اين سه ماجرا ديديم، برخورد ماموران شهرداري بسيار خشونتزاست و بياحتراميهاي فراواني نسبت به افراد فرودست در اين تصاوير صورت گرفته است كه تنها داراييشان، همان چند وجب آلونك است. اين خشونتها به اين دليل با مقاومت روبرو ميشود كه در كنار اين كوخها، كاخهايي ساخته شده است، درصورتيكه اگر امكانات و ثروت ملي كه متعلق به تمام مردم و ايرانيان است، به نسبت مساوي در سرمايهها و ساختهاي بنيادي و زيربنايي جامعه صرف شود و منجر به شكلگيري رفاه مسكن، رفاه مالي، رفاه اجتماعي و رفاه فرهنگي شود، طبيعي است كه كمتر شاهد خشونت خواهيم بود، آن هم خشونتي عريان كه در برابر چشم ميليونها نفر به التماسهاي كودكان نيز توجهي ندارد، خشونتي كه وجدان جامعه را به درد ميكشد و منجر به شكلگيري افسردگي جمعي ميشود. در فرازي بالاتر و در يك افق دورتر و چشماندازي وسيعتر، وقتي به جامعه ايران نگاه ميكنيم، ميبينيم كه گونههاي مختلفي از خشونت در اين جامعه رخ داده است، از انواع خشونتهاي فيزيكي، جسمي، اقتصادي گرفته تا خشونتهاي كلامي در جدالها و لفظها، در واقع ما به نوعي شاهد افزايش خشونت اجتماعي در جامعه هستيم و ميخواهم به اين مطلب اشاره كنم كه خشونتورزي عليه انسانها (زنان، مردان، فرزندان، فرزندان عليه والدين) و در اين ميان بيشتر عليه زنان و كودكان به صورت سيستماتيك در همه نهادها به صورت كلامي، غيركلامي و در همه ابعاد وجود دارد و اين خشونت در جاهايي رسانهاي و ديده ميشود و در بسياري از جاها رسانهاي نميشود و مسكوت ميماند. البته در نگاهي وسيعتر، اين خشونتها به جامعه ايراني محدود نميشوند و خشونت عليه زنان در بسياري از كشورهاي دنيا به چشم ميخورند و بسيار بيشتر و چشمگيرتر از قبل شدهاند.
دليل اين امر را در چه ميدانيد؟
شايد به دليل اين است كه نقش زنان در ميانداري و ميدانداري در مسائل و مشكلات پررنگتر شده است، به ويژه در آلونكنشين و حاشيهنشينهاي شهر تهران. به نظر ميرسد زنان نقش برجستهاي در اداره خانواده و خانه پيدا كردهاند و اين نقش به ايستادگي و مقاومت بيشتر در برابر بحرانهايي كه با آنها مواجه ميشوند، منجر شده است. به همين دليل است كه زنان بيشتر در صدر اخبار خشونتورزي عليه آنان مطرح ميشوند. علاوه بر آن، جمعيت زنان سرپرست خانوار در ايران بسيار بالا رفته است و وقتي تعداد زنان سرپرست خانوار بيشتر شود، به هرحال در مقابل خشونت اقتصادي و اجتماعي بيشتري قرار ميگيرند. علاوه بر آن، در حاشيههاي شهر و آلونكها، زناني زندگي ميكنند كه از سويي با فقر، ناكارآمدي، اعتياد و بيكاري مواجهند، از سوي ديگر، همسراني دارند كه كارگر روزمزد و فصلي و اضطراري هستند، لذا اين زنان بيشتر در خانه هستند و نقش آنها در حفاظت و حراست از خانه بيشتر است.
اين در حالي است كه ما در فرهنگ رحماني و عاطفي خود جايگاه بسيار رفيعي را براي مادر، خواهر و زن قائل هستيم، اما مشاهده تصاوير منتشر شده از سه ماجرايي كه به آن اشاره داشتيم، نشان از سقوط اخلاقي عظيمي دارد كه در آن پنج- شش نفر مرد در مقابل يك زن ميايستند و اندك دارايي آنها را تخريب و وجدان بيننده را زخمي ميكنند. البته پس از انتشار اين تصاوير، شاهد عذرخواهي شهردار و فرماندار بندرعباس بوديم، همه از آن زن عيادت كردند، اما پنجاه درصد بدن آن زن سوخته بود و اين عذرخواهيها دردي از او دوا نميكرد. مطمئن باشيد كه اين زن براي داشتن يك مامن، پيش از آنكه آلونك بسازد، به جاهاي مختلفي سر زده بود، آن آلونك آخرين مامني بود كه اين زن براي خود ساخته بود.
طبق صحبتهاي شما زنان در مناطق حاشيه شهر در معرض خشونتهاي بيشتري هستند. آيا ميتوان گفت كه به دليل جايگاه فرودستتري كه دارند، اين زنان به مرور زمان، خشونتپذيرتر شدهاند. آيا خشونت عليه زنان در حاشيه شهرهاي ما و حلبيآبادها امري اجتماعپذير است؟
در پاسخ شما بايد بپرسم: آيا زناني كه حاشيهنشين هستند، اساسا ميتوانند از خشونتهايي كه بر آنها رفته است سخن بگويند؟ قاعدتا در بيشتر موارد نه، مگر با فرياد. يعني ما صداي آنها را زماني ميشنويم كه آن قدر عليه آنها خشونت اعمال شده باشد كه آنها تابآوري خود را از دست بدهند و فرياد بكشند، ما فرياد آنها را ميشنويم نه صدايشان را. پاسخ من به سوال شما اين است كه در مناطق حاشيهنشين و در مناطقي كه آلونكنشينها حضور دارند، اساسا زن ديده نميشود جز با نگاهي ابزاري، همين نگاه، بستر را براي وقوع انواع مختلف خشونت عليه آنان فراهم ميكند. خود مفهوم حاشيهنشيني يعني خشونت عليه زنان، آلونكنشيني يعني خشونت عليه زنان. زني كه در آلونك زندگي ميكند، به آب سالم، به حمام، به لباسهاي تميز، به غذاهاي سالم، به بهداشت و به آموزش دسترسي ندارد. همين مساله خود خشونت اجتماعي و فرهنگي عليه زن است. اساسا خشونت عليه زن حاشيهنشين، خشونت نهفته است. چرا؟ چون اين زن در قياس با زني كه در مركز شهر يا بالاي شهر در رفاه زندگي ميكند، هيچ امتيازي ندارد، اگر دسترسي آن زنان مركز و بالانشين را به امكانات بهداشتي و رفاهي صد بگيريم، به دسترسي زن حاشيهنشين حتي عدد يك هم نميتوانيم بدهيم. آيا اين خشونت نيست؟ اساسا خشونت يعني هر امري، هر اتفاقي، چه كلامي، چه غيركلامي، چه فيزيكي، چه فرهنگي، چه اجتماعي كه باعث شود دردي يا رنجي به جسم و روح انسان وارد شود و به همين دليل است كه ميگويم حاشيهنشيني يعني خشونت عليه زن. پيش از اين همانطور كه شما اشاره كرديد، خشونت عليه زنان را همسركشي ميدانستند، اما حالا اين خشونتها به خشونتهاي پنهان بدل شده است. زني كه در حاشيه شهر زندگي ميكند، اين امكان را ندارد كه بحث ما را بخواند، فقدان چنين امكاني يعني خشونت عليه او، اينچنين خشونتهاي پنهان عليه زنان حاشيهنشين و آلونكنشين بسيار بسيار بالاست.
در پاسخ به سوال جامعهپذير بودن خشونت عليه زنان در مناطق حاشيه شهرها بايد بگويم كه زنان حاشيهنشين، با اميد به زندگي بهتر به حاشيه شهرها آمدند كه اين اميد سرابي بيشتر نبود، زيرا امكاناتي كه اين زنان در روستا يا ساير شهرها داشتند، عموما بهتر از امكانات فعليشان در آلونكها و حاشيه شهرهاست. اين زنان با اين جابهجايي، در كليشههاي جنسيتي، عادتوارهها، ارزشها و هنجارهاي خود خشونت را به عنوان يك امر در جامعهپذيري خود قبول ميكنند. يك زن حاشيهنشين تمام خشونتهاي پنهاني را كه عليه اوست مثل بيكاري، اعتياد، نداشتن امكانات مالي و رفاهي ميپذيرد و با آنها كنار ميآيد، مهم نيست كه بتواند ماهي يك بار گوشت گرم بخورد يا نه، نان و ماست را جايگزين آن ميكند. او اين خشونتها را پذيرفته است، اما خودش بر اين خشونتهايي كه بر او ميرود آگاه نيست، يا اگر آگاه هم باشد، چارهاي براي تغيير آن ندارد. در ايران بيش از 50 گونه زن با جايگاه و نگرشهاي مختلف خود زندگي ميكنند كه هركدام از آنها آسيبها و چالشهاي مخصوص خود را دارند، اما در بسياري از موارد، اين زنان نسبت به اين آسيبها آگاه نيستند. آيا زن آلونكنشين نسبت به حقوق شهروندي، حقوق مدني و حقوق انساني خود آگاه است؟ طبيعي است وقتي در چنين جايگاهي قرار دارد، نه از حقوق و نه از آسيبهايي كه بر سر راه خود دارد و نه از خشونتهاي پنهاني كه بر او ميرود آگاه نباشد. پيامد حاشيهنشيني براي زنان، همين آسيبهايي است كه متعاقب اين شيوه زندگي بر آنها ميرود، اين آسيبها، خودشان از اشكال خشونت هستند. خشونت عليه زن آلونكنشين و حاشيهنشين گستره وسيعي است كه گونههاي مختلف خشونت را در دل خود دارد. لذا معتقدم براي زدايش خشونت عليه زنان در همه ابعاد بايد آگاهي و اطلاعرساني در همه زنان و زنان حاشيهنشين نسبت به خود داشته باشند و طبيعي است كه در اين مسير بايد فرهنگسازي شود و آگاهي آنان نسبت به حقوق شهروندي، انساني بالا رود.
يك زن حاشيهنشين تمام خشونتهاي پنهاني را كه عليه اوست مثل بيكاري، اعتياد، نداشتن امكانات مالي و رفاهي ميپذيرد و با آنها كنار ميآيد، مهم نيست كه بتواند ماهي يك بار گوشت گرم بخورد يا نه، نان و ماست را جايگزين آن ميكند. او اين خشونتها را پذيرفته است، اما خودش بر اين خشونتهايي كه بر او ميرود آگاه نيست.