اكران فيلم كازابلانكا
مرتضي ميرحسيني
درام عاشقانه كازابلانكا كه نخستين بار سال 1942 در چنين روزي در يكي از سينماهاي نيويورك اكران شد از مشهورترين و هنوز محبوبترين فيلمهاي تاريخ سينماست. از آن دسته فيلمهايي است كه هم تماشاگران عادي و هم مخاطبان خاص و سختگيرتر سينما آن را «جذاب» ميدانند و نامش تقريبا در همه فهرست فيلمهاي مهم و «بايد ديد»ها به چشم ميخورد و معمولا هم در رديفهاي بالايي. كازابلانكا بهترين فيلم زمان خودش بود و گذر زمان هم جذابيت آن را مخدوش نكرد. چند نسل از مردم دنيا آن را ديدهاند و ميگويند تاكنون بيشتر از هر فيلم ديگري از ديالوگهاي آن نقل قول شده است.
ديالوگهايي مثل:«ما هميشه پاريس را خواهيم داشت» يا «لوييز، من فكر ميكنم اين شروع يك دوستي زيباست». ماجراي فيلم به سال 1941 به مقطعي از جنگ دوم جهاني به شهر كازابلانكا در مراكش برميگردد كه زير نظر فرانسه مطيع آلمان اداره ميشود. ريك بلين با بازي همفري بوگارت مالك قمارخانهاي در آنجاست و سعي دارد سرش را پايين و كسبوكارش را از هياهوهاي جهان و دستهبندهاي جنگ بزرگ دور نگه دارد. اما به واسطه عشقي قديمي درگير حوادثي ناخواسته ميشود و به ناچار از بيطرفي(يا در واقع بياعتنايي) دست ميكشد. كازابلانكا ابتدا نمايشنامهاي با داستاني خطي و سرراست بود اما براي تبديل به نسخه سينمايي پيچيدهترش كردند و روابط ميان نقشهاي اصلي را به هم پيوند زدند تا گشودن گره نهايي ماجرا يعني تصميمي كه ريك در فرودگاه ميگيرد، جذابتر و اثرگذارتر شود.
بيشتر صحنهها را داخل استوديو فيلمبرداري كردند اما ساخت آن حدود يك ميليون دلار هزينه برد كه در آن زمان مبلغي بيشتر از حد معمول و متعارف بود. فيلم در ايالات متحده سهونيم ميليون دلار فروخت و فروش جهاني آن هم به عددي در همين حدود ميرسيد كه فروشي بالا اما نه چندان چشمگير بود(البته در نظر بگيريم كه فيلم در بحبوحه جنگ دوم جهاني اكران شد). كازابلانكا غيرمستقيم و به ظرافت به ضرورت مداخله امريكا در جنگ اشاره داشت و بيطرفي در جدال ميان «خير و شر» را بيمعني ميديد. كه جنگ اگر هم زماني جنگي فقط اروپايي تصور ميشد ديگر چنين نيست و با قدرتنمايي ژاپن در شرق آسيا و گسترش درگيريها به شمال آفريقا قطعا جنگي جهاني محسوب ميشود.
جالب اينكه اكران سراسري آن همزمان شد با حمله متفقين به شمال آفريقا كه آن زمان بخش وسيعي از آن در اشغال نازيها و متحدانشان بود. ريك بلين به نوعي خود امريكاست(يا فهم و برداشتي كه امريكاييها آن زمان از خودشان داشتند) كه ابتداي ماجرا بيطرف است و حداقل آشكارا با كسي دوستي و دشمني ندارد اما سرانجام و خواهناخواه مجبور به انتخاب- ميان خودش يا هدفي بزرگتر- ميشود و به حمايت از يكي از دو طرف درگير ميرود. اين انتخاب هم روند حوادث را تغيير ميدهد و هم فرجام نهايي ماجرا را رقم ميزند. از اين حيث فيلم كازابلانكا از ماجراي دلدادگي يك زن و يك مرد و حتي از مثلث عشقي و فداكاري يكي از 3 ضلع فراتر ميرود و تصويري هنري از واقعيتهاي آن مقطع از تاريخ عرضه ميكند.