• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4800 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۶ آذر

حسرت

سروش صحت

راننده تاكسي گفت: «آدم يه كارهايي را دوست داره بكنه ولي هي مي‌اندازه عقب، هي مي‌اندازه عقب بعد يهو ديگه هيچ‌وقت نمي‌تونه اون كار را بكنه.» پرسيدم: «مثلا چي؟» راننده گفت: «خيلي چيزها، مثلا من هميشه آرزوم بود يه سفر برم شيراز ولي اينقدر نرفتم كه كرونا اومد. الان هم كه ديگه نمي‌شه جايي رفت.» گفتم: «بعد از كرونا بريد.» راننده گفت: «كي از فردا خبر داره... اصلا معلوم نيست اين كرونا كي تموم مي‌شه. معلوم نيست بعدش ما زنده‌ايم يا مرده... آدم اگه مي‌خواد يه كاري را بكنه بايد تا فرصتش پيش اومد، معطلش نكنه.» بعد گفت: «مي‌ترسم بميرم و اين شيرازي را كه اينقدر دلم مي‌خواست برم،‌ نرفته باشم.» گفتم: «ايشالا كرونا زودتر تمام مي‌شه، شما هم زنده‌ايد و مي‌ريد شيراز» مدتي سكوت شد. راننده گفت :«بدي‌اش اينه كه مي‌دونم كرونا هم تموم بشه، باز عقب مي‌اندازم و نمي‌رم.»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون