دايرهالمعارفها پركاربرد شدهاند
جواد ماهر
رفتم از نانوايي نان بخرم. يك نفر جلوي من ده تا نان خريد و پلاستيك خواست. نانوا گفت: «نداريم. پلاستيكها تمام شده». مرد، نانها را روي دست برد. من به نانوا گفتم: «از من ميشنوي ديگر پلاستيك نخر». گفت: «آره والله. ديگر نميصرفد.» گفتم: «بگو پلاستيك نداريم تا مردم يا پارچه بياورند يا روي دست ببرند. پلاستيك، دشمن محيط زيست است.» خوابهاي وحشتناكي ديدم. آنقدر كه تا صبح پكر بودم. در يكي دستهايم را نشسته بودم. در يكي توي حياط مدرسه بودم؛ بيماسك. به صورتم دست كشيدم. چاله چولههاي صورتم را كه لمس كردم، وحشت كردم. دويدم سمت ماشين و از داشبورد ماسك برداشتم ولي لك بود. دنبال ماسك ديگري گشتم. خوابهاي وحشتناكي بود. محمد كلاس اوليمان ميگويد: «چهره معلمم يادم رفته. چه طوري بود؟» يك دايرهالمعارف مصور «بدن انسان» در خانه داريم به اضافه يك دايرهالمعارف «خردسال». استفاده از اين دو كتاب در دوران كرونا در خانه ما زياد شده. پسرها زياد به اين دو كتاب سر ميزنند. عكسهايش را ميبينند، درباره عكسها از ما توضيح ميخواهند، مطالب كتابهاي درسي را توي آن جستوجو ميكنند. دايرهالمعارفها پركاربرد شدهاند. بخشي از بار آموزش را در جاي خالي مدرسه به دوش گرفتهاند. رنگ و لعاب دايرهالمعارفها فرهاد چهار سالهمان را هم گرفته. فرهاد در عكسهاي بدن انسان غرق ميشود. او حالا جاي مثانه و كليه و معده را ميداند. خدمت سربازي، كتابدار يك كتابخانه دانشگاهي بودم. خلوتي پيدا ميكردم با كتابهاي مرجع و دايرهالمعارفها سرگرم ميشدم و لذت ميبردم. اين لذت تا آنجا پيش رفت كه كارگاهي براي دانشجويان برگزار كردم براي آشنايي با كتابهاي مرجع و شيوه استفاده از آنها.