آخرين رييس جمهور
نوشته فرهاد والي
در دوره ترامپ وضع شاخص سهام واقعا طلايي بود و اگر اوضاع به همين منوال پيش ميرفت او ميتوانست راي بياورد. در اين مورد داستاني از ريچارد نيكسون مهم است. نيكسون را ماكياول سياست امريكا ميدانند. بسياري از حرفهايي او درست بود. هم امريكا را به خوبي ميشناخت و هم سياست را، يك ماكياول به تمام معني بود. در زمان انتخابات دومش كه تاريخي بود، 49 ايالت از 50 ايالت را برد. وقتي با او در مورد وضعيت رقابت انتخاباتي و مسائل سياسي آن صحبت كردند، گفت: It is the Economy, stupid! يعنياي ابله نتيجه انتخابات را وضع اقتصاد تعيين ميكند. در عمل اقتصاد چيزي جز شاخص S&P500 نيست. اگر يك خرگوش هم رييسجمهور باشد و وضع اقتصاد خوب باشد، به همان خرگوش راي ميدهند. ترامپ دو برگ برنده در دو شاخص داشت؛ يكي نرخ بيكاري است كه نسبت به گذشته ميزان بيكاري به 3 درصد رسيده بود كه همه نگران بودند كه باعث افزايش تورم و حقوقها بشود، دومي هم وضعيت بازار سهام. در امريكا سازماني وجود دارد كه نرخ بيكاري را هر هفته اعلام ميكند. با ظهور كرونا، بالغ بر هشت ميليون امريكايي اكنون بيكار هستند كه از زمان فروپاشي 1930 بيسابقه بوده است. تا امروز دولت فدرال و فدرال رزرو شش تريليون دلار يعني شش هزار ميليارد دلار به خاطر كرونا پول به بازار سهام تزريق كرده است. يعني آن سي درصد كه مارس 2020 از دست داد كه هيچ، وضعيت بهتر هم شده است. در واقع وضعيت اقتصادي كساني كه در ماركت بورس هستند خيلي خوب شده است. برنامههاي انتخاباتي امريكا تا قبل از هفته اول سپتامبر يعني روز كارگر امريكايي (اول سپتامبر) شروع نميشود. چون امريكاييها در روزهاي تعطيل و تفريح اصولا كاري به انتخابات ندارند، ولي از اول سپتامبر كه مدرسه بچهها شروع ميشود، هشت هفته انتخاباتي ماههاي سپتامبر و اكتبر آغاز ميشود و همهچيز شكل ديگري به خودش ميگيرد.
كمربند زنگ زده و صفر درصديها
«تجارت بيشتر، نه تجارت كمتر، امواج آينده هستند. اينجا در امريكا ما ميدانيم كه تجارت آزاد اساس عظمت و سعادت ماست. هنگامي كه كنگره تعرفه را در سال 1930 تصويب كرد، به ما گفتند كه اين كار از امريكا در برابر رقابت خارجي محافظت ميكند و باعث حفظ مشاغل در اين كشور ميشود، همان حرفي كه امروز ميشنويم. اما نتيجه واقعي، ركود بزرگ، بدترين فاجعه اقتصادي در تاريخ ما بود.» اينها سخنان رييسجمهور كاريزماتيك امريكا رونالد ريگان است كه در 26 نوامبر 1988 ايراد شد. سياست تجارت آزاد جهاني از زمان ريگان سرمشق دولتها و قانونگذاران ايالات متحده شد. اين روش توسط بوش اول و بيل كلينتون، بوش دوم و اوباما ادامه يافت. در سي سال قبل از انتخاب ترامپ چندين معاهده تجارت آزاد بين ايالات متحده و كشورهاي ديگر جهان بسته شد. قطعا استيو بنن و برني سندرز ديدگاههايي متفاوت و متضاد دارند، اما هر دو نفر آنان وقتي به مردم امريكا فكر ميكنند، جمعيتي را در نظر ميگيرند كه براي بسياري از ساكنان كاليفرنيا، سانفرانسيسكو و نيويورك غريبهاند، مردم فقيري كه در دو جريان بيكاري ناشي از صادرات كارخانهها و پيشرفت تكنولوژي به لشگر بيكاران امريكا افزوده شدهاند. اگر اتوماسيون در 1848 موجب شد تا ماركس به فكر مانيفست كمونيست بيفتد، شايد اين دو اتفاق در 2016 موجب شده تا يك چپگراي سوسياليست مثل برني سندرز و يك پوپوليست عوامگرا مثل استيو بنن متوجه طبقات محروم جديد امريكا شوند. مجموعهاي از نارضايتيها در مردم كم درآمد امريكا وجود دارد. اين افراد ناراضي كارگراني هستند كه ابزار توليدشان؛ يعني كارخانهها، توسط مالكان كارخانهها به كشور ديگري رفته كه كارگران ارزان دارند. امروز كارگران « كمربند آهني» (Rust Belt) يعني شهرهايي مانند ديترويت و ميشيگان كه زماني مركز توليد فورد و جنرال موتورز و دهها كارخانه اتومبيلسازي ديگر بود با حسرت به كارخانههاي عظيم و ويرانه فورد و جنرال موتورز كه عنكبوتها در آن تار ميتنند نگاه ميكنند. آنها فكر ميكنند كه كسي كاري كه با ساعتي دوازده تا بيست دلار درآمد به دست آنها ميآمد از دست آنها دزديده، و كارگر مكزيكي آن كار را با سه چهار دلار انجام ميدهد و كلاهش را هم بالا مياندازد. يكي از مهمترين دستاوردهاي چين در بيست سي سال گذشته صادرات بيكاري و وارد كردن كار بوده است. در فاصلهاي نزديكتر در مكزيك و امريكاي جنوبي شعبههاي كارخانههاي امريكايي داير است، نه پولي بابت بيمه بايد بدهند، نه حق اعتصاب و نه دستمزد بالا. اين افراد در محاسبات اقتصادي تبديل به نيرويي شدهاند كه قابل صرفنظر كردن هستند. اين نارضايتيها از دوره بوش اول شروع شد. بيكاري افزايش يافت، اما فقط بيكاري مطرح نبود، بلكه كيفيت كار هم مطرح بود. متوسط قدرت خريد يك امريكايي از سال 1990 تاكنون به كمتر از نصف رسيده است. مشاغل ايجاد شده سطح درآمد قبلي را فراهم نميكرد. اين فقط مهم نبود كه نرخ بيكاري در ديترويت و فيلادلفيا يا آتلانتا افزايش يافته است. متوسط درآمد سرانه، در برابر نرخ تورم و قدرت خريد يك طرف و از طرف ديگر كاهش وحشتناك سطح زندگي كه بطور عملي بخشي از امريكا را از ميان برده است. در آگهيهاي خانه در امريكا، به خانههايي ميتوان برخورد به قيمت فقط يك دلار، اين خانهها واقعا وجود دارند، ولي بايد پول هنگفتي بابت ماليات بدهيد، ضمنا نميتوانيد وارد آن خانه بشويد، چون حتما عدهاي در آن زندگي ميكنند، در و دروازهاي هم ندارد، فروشگاهي هم در اطرافش نيست، احتمال دارد برق و آب هم نداشته باشد، اينترنت هم ندارد، پليس هم مطمئنا اطراف خانه جرات نميكند حركت كند، در عوض تا دلتان بخواهد دزد در اطراف خانهتان هست. آنچه در اين شهرها از بين رفته فقط كار نيست، بطور كلي امكانات زندگي، امنيت، بهداشت، انواع خدمات شهري، خدمات آموزشي و همهچيزهاي ديگر از بين رفته است. وقتي تصاوير اين شهرها را مشاهده كنيد باور نميكنيد كه اينجا بخشي از ثروتمندترين كشور جهان است.