شهر و سياست*
محسن آزموده| كتاب نخست از اثر سترگ و جاودانه ارسطو با اين جملات آغاز ميشود: «هر شهري همچنان كه ميدانيم، نوعي اجتماع است و هر اجتماعي به قصد خير بر پا ميگردد؛ زيرا آدمي همواره ميكوشد تا كاري را انجام دهد كه خود نيكو (خير) ميپندارد.» (سياست، ارسطو، ترجمه زندهياد حميد عنايت). در اين عبارت، لفظ فارسي «شهر» ترجمهاي براي لفظ يوناني «پوليس» است و پوليس يا جامعه سياسي، جايي است كه در آن ساكنان «شهروند» يا «انسان سياسي» يا «انسان مدني» (پوليتيكوس) خوانده ميشوند. ارسطو پيشتر در كتاب عظيم «اخلاق نيكوماخوسي» نشان داده كه انسان همچون همه موجودات، در جستوجوي سعادت (ائودايمونيا) است و اين سعادت و نيكبختي، جز از طريق كسب خير به دست نميآيد. در آن كتاب، سعادت فردي با تحقق فضايل اخلاقي در فرد متحقق ميشود، اما انسان حيواني «مدني بالطبع» است و سعادت او در گروي تحقق هستياش، در جماعتي ممكن ميگردد كه او آن را شهر (پوليس يا سياست) ميخواند. اين دريافت فيلسوف بزرگ يوناني از طبيعت (فوسيس) مدني انسان، متناسب با درك و دريافت او از هستي به نحو عام قابل فهم است. يونانيان هستي انسان را متلائم و متناسب با هستي بماهو هستي كه در طبيعت (فوسيس) به منصه ظهور ميرسد، درك ميكردند، انسان را عالم صغير (ميكروكاسموس) و عالم (كاسموس) را انسان كبير ميخواندند. به همين علت، ارسطو ميگويد: «شهر پديدهاي طبيعي است و انسان به حكم طبيعت حيواني اجتماعي است و آنكس كه از روي طبع و نه بر اثر تصادف، بي وطن (پوليس) است، موجودي فراتر يا فروتر از آدمي است». اما تحقق سعادت انساني يعني نايل آمدن او با خير اعلي، به صورت خودبهخودي و طبيعي صورت نميگيرد. انسان به عنوان حيواني ناطق و داراي قوه نطق (لوگوس) و داراي اراده، ناگزير از تاسيس مدينه و شهر (سياست) است و سعادت او جز از اين طريق امكان پذير نميشود. به همين دليل است كه ارسطو تاكيد ميكند: «شهر طبعا بر فرد مقدم است». با اين توضيح ميتوانيم جمله نخستين ابتداي كتاب «سياست» را بار ديگر چنين بخوانيم كه انسان به عنوان موجود آگاه و مختار، به قصد نيل به سعادت و در جستوجوي خير، اجتماعاتي تشكيل ميدهد، اما هر اجتماعي شهر نيست، اگرچه هر شهري اجتماع است. اينك پرسش اين است كه پس كدام اجتماع شهر است؟ شايد همانگويي به نظر برسد، اما احتمالا پاسخ دقيق آن است كه آن اجتماعي شهر (پوليس= سياست) است كه در آن مناسبات سياسي برپا باشد، يعني ارتباطات و داد و ستدهايي گفتاري و كرداري بر پايه نطق (لوگوس) ميان شهروندان. اما اين مناسبات سياسي كدامند؟ پيش از پرداختن به پاسخ اين پرسش اساسي، بد نيست به اين نكته حاشيهاي توجه كنيم كه لفظ عربي «سياست» كه در دوران جديد، به نظر نگارنده، بهطور دقيق براي لفظ «پوليتيكس» يوناني انتخاب شده، در بادي نظر به معناي تحتاللفظي «مهار كردن اسب» و احتمالا به معناي كنترل كردن و مهار كردن يك اجتماع به كار رفته، اما در اين صورت، معناي پيشيني آن يعني تاسيس كردن و بنا شدن اين اجتماع لحاظ نشده. به عبارت ديگر، سياست، در وهله نخست به معناي بنا كردن و تاسيس يك جماعت است كه در گام دوم، نظارت و كنترل آن جماعت و احتمالا تنبيه (معناي رايج سياست در ادبيات كلاسيك ما) اهميت پيدا ميكند. اين بحثي حاشيهاي است كه تفصيل آن فرصتي ديگر ميطلبد، اما اين اشاره بد نيست كه شايد علت فراموشي معناي نخست اين تعبير (سياست) يعني وجه تاسيسي و مبنايي آن از سويي و رواج سياست عمدتا به معناي دوم يعني مهار كردن و كنترل (و بعدها به معناي تنبيه) از سوي ديگر، در تاريخ و فرهنگ ما آن است كه هيچگاه در طول تاريخ و فرهنگ ما، زمينهها ؛ يعني براي تحقق سياست (شهر) به معناي يوناني آن فراهم نشد و در نتيجه ما هيچگاه سياست به معناي دقيق آن نداشتيم. با اين توضيح حاشيهاي بازگرديم به سوال پيشين كه تحقق سياست به معناي يوناني آن، مستلزم تحقق چه مناسباتي است؟ نخستين ويژگي شهر (پوليس) برتري سخن (لوگوس) بر ديگر شيوههاي اعمال قدرت است. ميان سخن و سياست (لوگوس و پوليس) نسبتي نزديك برقرار است و كارها براي تحقق خير و سعادتمندي، نه با اعمال زور و فشار، بلكه با گفتوگو و بحث و جدل و خطابه پيش ميرود. بنابراين مناسبات سياسي يا مناسبات شهروندي، آن دسته از مناسباتي است كه با گفتار (لوگوس) صورت ميپذيرد. ارسطو در اين باره مينويسد: «نطق به كار بازنماياندن سود و زيان، درست و نادرست نيز ميآيد. زيرا آن خصيصه آدمي كه او را از جانداران ديگر ممتاز ميكند، توانايي او به شناخت نيكي و بدي ودرست و نادرست و صفات ديگري از اينگونه است». اما از ويژگي نخست مناسبات سياسي يا شهروندي، دومين خصيصه شهر (سياست) آشكار ميشود: شهر (سياست) نيازمند ميدانهايي عمومي (space public) و فضاهايي مشترك (آگورا) است تا در آن شهروندان (آدمهاي سياسي) درباره خير و مصلحت عمومي با يكديگر گفتوگو و مناظره و بحث كنند، زيرا سعادت بنا به طبيعت انسان، امري جمعي و همگاني است. ديگر ويژگي مهم شهر، برابري (ايسونوميا) ميان شهروندان است، يعني همگان در برابر قانون (نوموس) با يكديگر برابرند. اهميت اين ويژگي تنها در تناسب با دو ويژگي ديگر، قابل فهم است. در فقدان برابري، گفتوگوي حقيقي صورت نميگيرد و شهروند حقيقي، شكل نميگيرد، زيرا افراد لكنت پيدا ميكنند و نميتوانند حرف خود را راست و درست بيان كنند. بنابراين بايد شالوده شهر بر «دوستي» (فيليا) بنا شود و اين امر تحقق نميپذيرد، مگر در شرايطي كه رابطه افراد برابر و فارغ از شائبه تغلب و چيرگي غيرگفتاري يكي بر ديگري باشد. كوتاه سخن آنكه تنها با تحقق اين ويژگيها يعني روابط برابر مبتني بر لوگوس ميان انسانها در عرصه عمومي است كه شهر يا پوليس (سياست) امكانپذير ميشود و بدون آنها نه شهر داريم و نه به طريق اولي سياست.
*در نگارش اين يادداشت غير از سياست ارسطو، از كتاب زوال انديشه سياسي در ايران نوشته جواد طباطبايي استفاده شده است.