• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4804 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۱ آذر

درباره فيلم «هرگز، به‌ندرت، گاهي و هميشه»

پايان نوجواني و مواجهه با كلانشهر

محمدحسن خدايي

آخرين ساخته اليزا هيتمن، ساده و هولناك است؛فيلمي جمع و جور كه به شكل درخشاني تضادهاي جامعه امريكا را به نمايش گذاشته و نگاهي انتقادي دارد به شكاف مركز و پيرامون در ثروتمندترين كشور جهان. تقابل شهر كوچكي در ايالت پنسيلوانيا با كلانشهري چون نيويورك كه از طريق قوانين سقط جنين به نمايش گذاشته مي‌شود. ماجرا در رابطه با بارداري ناخواسته دختري 17 ساله است به نام «آتوم» كه شرايط مادر شدن را ندارد و تصميم مي‌گيرد به نيويورك برود تا از قوانين به نسبت آسان‌گير آنجا در قبال سقط جنين برخوردار شود. چرا كه در شهر كوچك خويش با سن و سالي كه دارد، اجازه پدر و مادر لازم است و اين براي دختري چون او سخت و دشوار مي‌نمايد. نام آتوم كه گويا به پاييز اشاره دارد و به شكل استعاري يادآور تمامي آن صفاتي است كه پايان تابستان و برآمدن فصل پاييز در ذهن متبادر مي‌كند، انتخابي هوشمندانه و كنايي است. بي‌جهت نيست كه شخصيت آتوم با بازي تاثيرگذار «سيدني فلنيگان» كمابيش از بروز احساسات طفره مي‌رود و با درون‌گرايي، شور و حال دوران نوجواني را چندان  بازنمايي  نمي‌كند. 
 امريكايي كه اليزا هيتمن به تصوير كشيده، كشوري است پهناور با ايالت‌هايي كه در مواجهه با مسائل حساسي چون سقط جنين، قوانين مجزايي را تصويب كرده و اعمال مي‌كنند. يك ابرقدرت جهاني كه همچنان شكاف مركز و پيرامون را نتوانسته حل و فصل كند و حتي در مساله كوچكي چون تشخيص دقيق زمان بارداري، امكانت درماني‌اش در شهري كوچك با امكانات محدود در قياس با نيويورك تاسف‌بار است. اين واقعيت تلخ در زندگي آتوم كاملا مشهود است. او به فاصله چند روز مجبور مي‌شود دو بار آزمايش سونوگرافي بدهد، نتيجه اما اختلافي 8 هفته‌اي در رابطه با سن جنين است. ابهامي كه به راحتي مي‌تواند سرنوشت يك دختر نوجوان را در رابطه با بارداري ناخواسته‌اش به كل تغيير دهد و به فاجعه ختم كند. البته كه به خاطر انباشت ثروت در نيويورك، امكانات پزشكي پيشرفته‌تر است و دقت بيشتري دارد، اما حقوق مترقي‌تر زنان در مالكيت بر بدن خويش نسبت به مناطق كمتر توسعه‌يافته، علت اصلي مراجعه كساني چون آتوم به نيويورك است. با آنكه آن دو نفر چندان واجد آگاهي جنسيتي در قبال بدن خويش نيستند، اما ضرورت به آنان مي‌آموزد كه چه تفاوت‌هايي ميان قوانين شهرهاي كوچك با يك متروپليس چند ميليوني وجود دارد. آن دو از طريق مسافرت به نيويورك و تجربه چند روزه زندگي كلانشهري، به شناختي تازه از خود رسيده و علاوه بر بلوغ جسمي، در آستانه بلوغ ذهني هم قرار مي‌گيرند. زيمل در مقاله دوران‌ساز «كلانشهر و حيات ذهني» به خوبي نشان مي‌دهد كه چگونه «پيچيده‌ترين مسائل زندگي مدرن از ادعاي فرد براي حفظ استقلال و فرديت هستي خويش در برابر نيروهاي سهمگين اجتماعي و ميراث تاريخي و فرهنگ بيروني و فن زندگي ناشي مي‌شود.» فرد در مقابل مكانيزم اجتماعي و تكنولوژيك از خود مقاومت نشان داده و تلاش مي‌كند در روبرو شدن با تغييرات سريع و بي‌وقفه محرك‌هاي بيروني، دچار فروپاشي ذهني و هويتي نشود. يورش سريع تصاوير متغير و ناپيوستگي ادراك مبتني بر نگاهي واحد و غيرمنتظره بودن هجوم تاثرات، فرد را وادار مي‌كند تا با عقل خويش واكنش نشان داده و كمتر با احساسات و عواطف بشري زندگي خود را در يك كلانشهر سامان دهد. در فيلم هيتمن آن دو نوجوان، مناسبات يك شهر كوچك را تجربه كرده و چندان آمادگي مواجهه با زندگي كلانشهري را ندارند. براي آنان تصاوير نيويورك، في‌المثل در داخل اتوبوس، مترو، مراكز خريد و هنگام عبور از خيابان‌هاي شلوغ، واجد نوعي شتابناكي و تهاجم است و در تقابل با ريتم آرام زندگي در مناطق حومه‌اي كه در ابتداي فيلم به نمايش گذاشته مي‌شود. آن سردرگمي نيويوركي كه دو نوجوان در مواجهه با انبوه محرك‌هاي ذهني و عيني، به شكل بي‌واسطه تجربه مي‌كنند نشاني است از اختلاف زندگي روزمره يك انسان ساكن در كلانشهر نسبت با مردمان روستايي و شهرهاي كوچك. اما در ادامه دختران به مانند آليس در سرزمين عجايب، مي‌آموزند كه چگونه خود را با واقعيت بيروني در يك كلانشهر چون نيويورك هماهنگ كنند و مشكلات را تاب بياورند. 
 مردان در فيلم اليزا هيتمن اغلب از زنان سوءاستفاده كرده يا قصد آن را دارند. في‌المثل جواني كه روزگاري شريك عاطفي آتوم بوده در ابتداي فيلم و هنگام اجراي آهنگي در مراسم مدرسه، او را فاحشه خطاب مي‌كند يحتمل همان كسي است كه موجب بارداري ناخواسته آتوم شده. يا شوهر مادر آتوم كه دائم‌الخمر است و حتي رغبت نمي‌كند به درخواست همسرش بعد از پايان مراسم مدرسه، كيفيت خوب خوانندگي دختر را تاييد كند. يا حتي آن پسر جواني كه در اتوبوس بين‌شهري كنار صندلي‌شان نشسته و به تماشاي اجراي زنده موسيقي در مركز نيويورك دعوت‌شان مي‌كند در قبال قرض دادن پول براي خريد بليت اتوبوس و برگشت به خانه دو دختر نوجوان، از دختر عموي آتوم به نوعي سوءاستفاده جنسي مي‌كند. از اين باب جهاني كه هيتمن آن را به نمايش گذاشته، شامل مرداني است كه بيش و كم نگاهي ابژه‌محور به زنان داشته و بنابر موقعيتي كه پيش مي‌آيد به اين سوءاستفاده كردن مبادرت و حتي مباهات مي‌ورزند. اما نكته مهم اين است كه روايت هيتمن هيچگاه گرفتار سانتي‌مانتاليسم نشده و از زنان فيگور قرباني نمي‌سازد. زنان در مواجهه با مردان، آنان را همچون متروپليس و محرك‌هاي گاه تهديدكننده‌اش فرض كرده و بدل به واقعيتي مي‌كنند كه بايد فاصله لازم را با آنان حفظ كرده و در صورت نياز از امكانات‌شان بهره برد. چرا كه اين لازمه تاب‌آوري در وضعيتي است كه مناسباتش بيش از پيش به منطق سلطه و سرمايه درآمده و زنان بيش از مردان از آن آسيب ديده‌اند. مي‌دانيم كه تغيير در شيوه توليد اجتماعي لاجرم شكل مصرف را تحت شعاع قرار داده و در اين عرضه و تقاضاي دائمي، گويي پيكر و گفتار زنان بيش از پيش به ابژه مصرف، سركوب و لذت بدل شده است. 
 در نهايت مي‌توان به تذكراتي اشاره كرد كه اليزا هيتمن در فيلم «هرگز، به‌ندرت، گاهي و هميشه» به آن پرداخته، يعني همان بحث اخلاقي در رابطه با ما و ديگران. از ياد نبريم كه بعضي كنش‌هايي كه ما انسان‌ها در قبال ديگران انجام مي‌دهيم، حتي شده يك بار، مي‌تواند زندگي آنان را براي هميشه نابود كند و به فروپاشي ذهني و عيني‌شان منتهي شود. لحظه‌اي كه آن زن در مركز سقط جنين از آتوم در رابطه با رفتار شريك عاطفي‌اش مي‌پرسد و او را گريان مي‌بيند، اشاره به اين واقعيت است كه چگونه ما در قبال سرنوشت ديگران مسوول هستيم. تصميم آتوم در سقط جنين - وقتي كه عامليتي در مادر شدن خويش نداشته - به نظر مي‌آيد تصميمي است درست و شجاعانه و حتي عقلاني. بي‌شك اما در مخالفت با نظرگاه جمعيت زيادي كه مقابل مركز بهداشتي و درماني اجتماع كرده و عليه قوانين به نسبت سهل‌گير نيويورك شعار مي‌دهند تا هر نوع سقط جنين ممنوع شود. با پلاكاردهايي كه تصوير مريم مقدس بر آنها نقش بسته و او را براي قدم گذاشتن بر اين قلمروي گناه ترغيب مي‌كند. بعد از عمل موفقيت‌آميزي كه آتوم از سر مي‌گذراند بار ديگر احساس اين را دارد كه مالك بدن خويش است و حال مي‌تواند با وجداني آسوده به خانه بازگردد. شايد در روزگاري ديگر تصميم بگيرد مادر شود، همان هنگامي كه «هرگز، به‌ندرت، گاهي  و هميشه» به گريه وادارش نكرده باشد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون