• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4805 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۲ آذر

تريشكويي كه بوي شروه مي‌دهد

مريم منوچهري

طي چند روز اخير تصويري توي شبكه‌هاي اجتماعي مي‌گردد. تصوير زني جنوبي در بندر جراحي نزديك ماهشهر. از اين بي‌بي‌ها و ننه‌هاي كلاسيك جنوبي. روي چانه‌اش خال آبي انداخته و مينار سر كرده. به شال‌هاي سياه عربي مي‌گوييم مينار. خود عرب‌ها شيله هم مي‌گويند. زن، فارسي را با لهجه عربي حرف مي‌زند و عصباني است و دست‌هايش را توي هوا مي‌پلكاند و بيش از آنكه عصباني باشد، مستاصل و درمانده است.
گستره وسيع آب چه به شكل دريا و چه در قامت شط و رود، تصوير ثابتي از جنوب است. ما به جوشش آب‌ها عادت داريم. به بيشتر از اينها هم عادت داريم. مثلا به سيل. آن ننه جنوبي هم از سيل مستاصل است. از آبي كه تا ساق پا و بالاتر مي‌رسد و تمام خانه و زندگي‌اش را با خود برده و اين براي من تصوير خيلي آشنايي است.
ده ساله بودم. حدود سال هفتاد. من و برادرم مي‌خواستيم برويم مدرسه كه دم در خانه‌ كه آب كمي به حياطش نفوذ كرده بود، ايستاده بوديم و بيرون را نگاه مي‌كرديم. ما سربندر زندگي مي‌كرديم. سربندر شهر كوچك و سر به زيري است. همان بندر امام خميني است و چسبيده به ماهشهر. شهر مظلوم و كوچكي كه يكي از بزرگ‌ترين بنادر ايران را دارد، پايگاه هوايي دارد و منطقه ويژه اقتصادي و پتروشيمي. هشتاد كيلومتري مرز و آبادان هم هست. خيلي‌ها مثل ما جنگ‌زده‌هايي بوديم كه از آبادان رفته بوديم آنجا. به فاصله كمي به دريا مي‌رسد و با كمي جزر و مد، آب خليج راه مي‌گيرد تا شانه جاده‌هاي اطرافش. علاوه بر همه اينها شبيه هر شهر ديگري، ساكن، جمعيت و اهل و عيال دارد. آدم‌هايي كه آنجا «زندگي» مي‌كنند.
ما در را باز كرديم و ديديم انگار از شط و دريا يك كانال آب زده‌اند تا جلوي خانه ما كه توي يك خيابان نسبتا پهن با بلواري پر از نخل بود. مابين بوشهر و هرمزگان، مردمش يك اصطلاح قشنگي دارند به نام «تريشكو» به باران‌هاي موسمي، بي‌هوا و رگباري مي‌گويند. من اين كلمه را براي باران‌هاي خوزستان هم به عاريت گرفته‌ام. تريشكوهاي ما طولاني و سهم‌گينند. آسمان در هم مي‌گورد، ابرها براي جنگ به صف مي‌‎شوند، نخل‌ها، شيشم‌ها و درختان كنار شروع مي‌كنند روي قامت بلند خود به لرزيدن و همه چيز شروع مي‌شود. جنوب سرزمين غلظت است. غلظت و پررنگي و شدت. در همه چيز. باران جنوب هم از اين عادت مستثني نيست. 
مي‌بارد و شهرها هيچ‌وقت آمادگي ندارند. يعني از وقتي كه به ياد مي‌آورم تا همين حالا، در هر نوبت شهرهاي جنوب از بارش باران غافلگير مي‌شوند.
برادرم گفت چه كنيم؟ توي آب‌ها يك بلم كوچكي ديديم كه مرد دشداشه‌پوشي داشت با پارو زدن توي آب تكانش مي‌داد. به شوخي گفتم تاكسي دريايي و پايم لغزيد. جلوي در خانه كمي شيب داشت. يك‌طور پل سيماني براي ورود و خروج راحت‌تر ماشين بابا. پايم همان‌جا ليز خورد و فرو رفتم پايين. شنا بلد نبودم. آب تميزي هم نبود. برادرم بعدا گفت موهايت روي آب پخش شده بودند. آن گرفتگي نفس و آن ترس بي‌هوا هنوز يادم هست. به عقل ده ساله‌ام فقط همين رسيد كه با پا بگردم دنبال جاي سفتي از همان پل سيماني. يادم بود آب از كمر نخل‌ها بالا رفته بود. تا برادرم مامان را صدا بزند، من از آب آمده بودم بيرون.
حالا نزديك به سي سال مي‌گذرد. اين چند روز اخير تريشكوهاي قلچماقي بر خوزستان و بوشهر باريده‌اند. شهرها، معابر و خيابان‌هايي سيل‌زده‌اند و خانه و زندگي مردم و آن ننه طفلكي همه زير آب. روز دوم بارش‌ها بود كه مامانم زنگ زد و گفت آب خانه برادرم را برده و من دلم براي برادرزاده كوچكم فشرده شد و رفتم دوباره ويديوي ننه جنوبي را نگاه كردم و فكر كردم اگر برادرزاده‌ام بيفتد توي آب، خيلي كوچك‌تر از اين است كه بتواند پايش را روي پل سيماني‌اي چيزي سفت كند.
خانه جاي امن آدمي‌زاد است. دانه به دانه وسايلش را خودت چيده‌اي. از زندگي‌ات خاطره داري. به اينها گراني را هم اضافه كنيد. به اينها ويروس كرونا را هم اضافه كنيد. شروه مي‌دانيد چيست؟ آن ننه كه دست‌هاي‌شان را در هوا مي‌پلكاند و خانه و زندگي توي آب و سيل و آلودگي‌اش را نشان مي‌داد، انگار شروه مي‌خواند. من دانش و فن شهرسازي ندارم اما حالا سال‌ها گذشته و ما جمعيت جنوب سهمي از زندگي مي‌خواهيم، بيشتر از شروه‌خواني.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون