توسعه فراگير در كشورهاي توسعهيافته؛ اجراي پروژه نيست بلكه فرآيند موزوني در همه بخشها با نيت ارتقاي كيفيت زندگي و رفاه جامعه با مشاركت آزاد مردم در فعاليتهاي اجتماعي اقتصادي؛ فرهنگي و سياسي و بهرهمندي منصفانه همه افراد از ثمرات توسعه است.
تحقق توسعه
توسعه در كشورهاي پيشرفته با مشاركت مردم و كنشگري همگرا و همسو بين نهادهاي مدني و نهادهاي دولتي محقق شده است. نهادها؛ اعم از مدني، صنفي، تخصصي، اقتصادي مانند بخش خصوصي رقابتي، نهادهاي دولتي، احزاب و غيره، تشكلهاي سازمانيافته و پايداري از الگوهاي اجتماعي هستند تا در چارچوب جامعه مدني به ياري تفكر عقلاني و گفتوگوي آزاد براي برآوردهسازي اهداف و نيازهاي جوامع ذي نفع همكاري، مشاركت و فعاليت كنند.
جامعه مدني
جامعه مدني تجلي توسعهيافتگي و پديده دوران تجددگرايي انسان و مدافع حقوق خصوصي و صيانت كرامت شهروندان است. جامعه مدني و نهادهاي مدني در حكومتهاي دموكراتيك، در همكاري با دولت، فعاليتهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي مردم را تسهيل ميكنند. نقش اساسي جامعه مدني وادار كردن قانوني سازمانهاي دولتي، مراجع قضايي، سازمانهاي خدماتي و بخش خصوصي به انجام شفاف وظايف، مسووليتها و تعهدات آنهاست تا جريان امور جامعه در مسير سلامت و اعتماد عمومي حركت كند.
مهمترين سنجههاي جامعه مدني كنشگر عبارتند از:
جامعه مدني نماد موازنه قدرت و اعتماد ميان توده مردم از يك سو و بين مردم و دولت از سوي ديگر است.
جامعه مدني ساختار ارتباط هماهنگ اقشار مردم به ياري انديشهورزي و ترويج گفتوگو است.
جامعه مدني تامينكننده حقوق شهروندي و عدالت اجتماعي است.
جامعه مدني مطالبهگر شفافيت و پاسخگويي در اركان دولت است.
جامعه مدني پشتيبان قانوني نهادها، انجمنها، سنديكاها، كانونها و غيره است.
جامعه مدني مروج رواداري و گفتوگو و مداراست.
جامعه مدني پلي است بين مردم و دولت.
جامعه مدني چرخش قدرت در حاكميت را نظارت مراقبت و مديريت ميكند.
جامعه مدني هوادار محيط زيست و توسعه پايدار است.
جامعه مدني هوادار و پشتيبان قانوني دولت مسووليتپذير شفاف و خدمتگزار است.
جامعه مدني و نهادهاي مدني و نهادهاي دولتي كارآمد به هم پيوسته و لازم و ملزوم يكديگرند. به سخن ديگر جامعه مدني با حضور فعال نهادهاي مدني شكل ميگيرد و نقشآفرين ميشود. نهادهاي مدني معمولا در 4 حوزه اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي توسط گروههاي ذي ربط و همسو به شكل غيردولتي و غيرانتفاعي و داوطلبانه شكل ميگيرند.
در جامعه مدني، رشد اقتصادي بخش خصوصي رقابتي منجر به پديد آمدن بنگاههاي اقتصادي قدرتمند با داد و ستد جهاني و حامي دولت متكي به درآمدهاي مالياتي و عوارض بازرگاني (بدون نفت) و نظاير آنها ميشود. حضور احزاب، نهادهاي مدني بسان سنديكاها، انجمنها، جمعيتها، خيريهها و غيره دركنار اقتدار بنگاههاي اقتصادي بزرگ، سبب برقراري توازن قدرت بين دولت و جامعه و موجب جايگزيني مناسبات سنتي با موازين قانوني و عدالت اجتماعي ميشود.
نهادهاي مدني
نهادهاي مدني هستههاي درون جامعه مدني به شمار ميروند كه به جامعه مدني معنا و هويت ميبخشند. در جامعه مدني سازوكارهاي تشكيل انجمنهاي علمي و فني، نهادهاي فرهنگي، اتحاديههاي اصناف و پيشهوران، احزاب، انجمنهاي خيريه، بنيادها (انتفاعي و غيرانتفاعي) به منظور برقراري مناسبات مدني با دولت و پشتيباني از حقوق شهروندي مردم ساماندهي ميشوند. پيدايش جامعه مدني و نهادهاي مردمي (سمنها) فقط در نظامهاي دموكراتيك كه چرخش قدرت توسط مردم انجام ميشود؛ عملي و تاثيرگذار است. هويت نهاد و انتظارات اجتماعي از نهادها در جامعه مدني پويا را ميتوان در عبارات زير خلاصه كرد:
1- هويت هر نهاد مدني، يا صنفي و تخصصي به پروانه كار، ساختمان مركزي، تعداد اعضا و داراييهايش نيست .
2- نهادهاي مدني، صنفي و تخصص كانونهاي توليد فكر و الهامبخش جامعه مدني هستند.
3- هويت، معنويت و كاريزماي هر نهاد به وسعت ارتباطات و اثرگذاري آن بر دولت و جامعه در راستاي تامين نيازهاي اجتماعي ويژه هر نهاد با رعايت مسووليتهاي اجتماعي نهاد است.
4- هر نهاد بايد بتواند ارزشهاي ذاتي، ظرفيتها و قابليتهاي اعضا و توانمنديهاي خود را به جامعه ارايه كند.
5- الگوي رفتاري و پايداري نهادها در ظرفيتسازي و تاثيرگذاري درازمدت در جامعه سبب پيدايش هنجارها و سنتهاي فرهنگي نهاد ميشود.
6- هر نهاد صنفي يا هر نهاد مدني بايد در پي كسب شجاعت و اقتدار حضور در عرصه گفتوگو و تعامل با دولت و ديگر نهادها برآيد.
7- توسعه در كشور، محصول و مرهون ارتقاي پيوسته و بدون وقفه بخش خصوص رقابتي، نهادهاي صنفي و مدني است.
لذا حضور نهادهاي مدني و بخش خصوصي كنشگر؛ مصداق شكلگيري و اقتدار جامعه مدني است. جامعه مدني با اقتدار به ياري نقشآفريني نهادهاي مدني، صنفي و تخصصي در ايجاد تغيير و تحول در ساختار فكري، فرهنگي جامعه شكل ميگيرد.
سرمايه اجتماعي
از مهمترين مولفههاي توسعه اجتماعي ميتوان به سرمايه اجتماعي يا همبستگي اجتماعي در سلسلهمراتب اهداف توسعه اشاره كرد. توجه روزافزون به كرامت و منزلت انسان و نقش سازنده و خلاقي كه ميتواند در توسعه ايفا كند، سبب شد تا كارشناسان و صاحبنظران در سايه معرفت و اخلاق به تكوين و تحول «سرمايه اجتماعي» كه تجميع قابليتها و توانمنديهاي افراد جامعه و لازمه توسعه اجتماعي است، بپردازند.
سرمايه اجتماعي يا بنيان معنوي و ارزشي جامعه، مفهوم فراگيري است كه بازتاب وسيع آن در جامعه به شكلهاي گوناگون همبستگي اجتماعي، اعتماد، صداقت، فداكاري، همكاري، همدلي، مشاركت، ياريرساني، قاعدهمندي و قانونپذيري تجلي ميكند. برآمد اين جمعگرايي و همدلي مسير توسعه فراگير و پايدار را هموار، توسعهپذيري كشور را ضمن حفاظت از سرمايههاي ملي و منابع طبيعي ميسر و تامين رفاه و آسايش جامعه و نسلهاي آينده را ممكن ميسازد.
در نتيجه نهادهاي مدني با حمايت سرمايه اجتماعي منسجم و كنشگر درون خود؛ پيشران يا پيششرط دموكراسي شناخته شده و به عنوان ميانجي رابطه بين شهروندان و دولت را تسهيل و اعتماد فيمابين را تقويت ميكنند. در جامعههاي دموكراتيك شهروندان از مسير سازمانهاي دولتي در ساختار ملت- دولت و با پشتيباني سمنها به منافع و اهداف قانوني و مشروع خود دست مييابند.
متاسفانه در ايران اين اتفاق نيفتاده است. چون شكلگيري جامعه مدني و سرمايه اجتماعي سبب به چالش كشيدن ناكارآمدي دولتها، انحصارات دولتي، اقتصاد دولتي و غيره ميشده؛ لذا با مخالفت دولتهاي تمامتخواه، متكي به درآمدهاي نفت و بينياز از بخش خصوصي روبهرو شد. در غياب ساختار ملت- دولت؛ نه جامعه مدني، نه نهاد مدني، نه شهروند و نه كرامت انسان؛ هيچيك مفهوم عيني پيدا نميكنند.
ضرورت توليد فكر در ايران
ايرانيان بر اقليم ويژهاي نشستهاند. درجاده تاريخي ابريشم بر سر راه شرق و غرب و جنوب و شمال؛ برخوردار از حساسترين ويژگيهاي ژئوپوليتيكي سرزميني، با حدود 5 هزار كيلومتر ساحل آبي، داراي منابع غني نفت، گاز و معادن زيرزميني در پهنه وسيع كشور. بنيانگذار بزرگترين امپراتوريها با قديميترين تمدن در جهان، پيشتاز عرصه علم و دانش است زماني كه غرب در دوران تاريك قرون وسطي سير ميكرد. از همه مهمتر برخوردار از مردمي باهوش، كوشا و تلاشگر.
انتظار نميرفت ايران با آن همه ويژگيهاي برشمرده و افتخارات تاريخي تا اين حد عقب مانده بماند. عقبماندگي كنوني ناشي از نبود اعتبارات، منابع، دانش، فناوري، تجهيزات، سرمايه كارشناسي و تخصصي و نظاير آنها نبوده و نيست بلكه در ميان انواع علل توسعهنيافتگي، دشوار بتوان سهم عامل انساني در توسعهناپذيري را ناديده انگاشت. هيچگاه در طول تاريخ ايران به اندازه 3 دهه اخير از حضور جمعيت انبوه و پرشمار ناموران، فيلسوفان، دانشمندان، اساتيد، انديشمندان و روشنفكران برخوردار نبوده اما به گونه باورنكردني بيشتر از پيش با زوال، فرسودگي و گسيختگي اجتماعي و چيرگي فقر و درماندگي اقشار گوناگون جامعه روبهرو شده است. صرفنظر از درجات ممتاز علمي و دانشوري جمعيت انبوه نخبگان و وجود سطح بالاي تخصص و ورزيدگي آنها در پژوهش و تحليل و برنامهريزي اما از توليد فكر، پيدايش انديشههاي نو، ترويج فرهنگ گفتوگو و آموزش فكر كردن و تمرينات گفتوگو كه دو سنجه اصلي براي دسترسي به توسعه است، غافل شدهاند.
البته محدوديت در فرآيند آزاد توليد فكر و انديشهورزي در ايران تازگي ندارد و ريشههاي آن را در متون تاريخي ميتوان جستوجو كرد. يكي از مهمترين عوامل عقبماندگي ايران و از شاخصترين نشانههاي توسعهناپذيري ايرانيان نبود عادت به توليد فكر، انديشهورزي، ورزيدگي و مهارت در گفتوگوهاي سالم و نتيجهگيري عقلاني از خرد جمعي است. متاسفانه اين كمبود اساسي ريشههاي تاريخي دارد.
بعد از نزديك دو سده سلطه اعراب بر ايران، براي حدود ۸۵۰ سال ايران بدون حكومت مقتدر مركزي شاهد حكومتهاي ريز و درشت ملوكالطوايفي نابسامان در حال جنگ و گريز بود. از سوي ديگر چراغ فروزان علم و تفكر كه در سده چهارم هجري (دهم ميلادي) به اوج رسيده بود و دوران زرين تاريخ بعد از اسلام خوانده شده، از اواسط قرن پنجم هجري (يازدهم ميلادي) رو به خاموشي گذاشت و فرآيند انديشه و توليد فكر تا انقلاب مشروطيت براي نزديك ۸۰۰ سال متوقف شد.
تركيبي از شرايط نامناسب و محدود اقليمي، اقتصاد معيشتي حداقل، ستم حاكمان جبار در محيط نا امن و بيثبات، جنگ و سركوب، قتلعام، اخاذي به علاوه امتناع از انديشه و توليد فكر، مردم را در چرخهاي از شرايط بد زيستي قرار داد كه سبب نهادينه شدن خلق و خوي منفي واپسگرانه شد. افول تفكر و خردورزي در چندين سده، همراه با ناامني و بيثباتي، دلواپسي و هراس در شرايط اقليمي نامساعد، ستم و سركوب حكام جابر اثرات سويي بر كنش و منش و اخلاقيات توده مردم وارد كرد كه اين خلق و خوي منفي و ناهنجاريهاي رفتاري مدام بازتوليد ميشود و به آغازگاه ويرانگر خود بازميگردد و توسعهپذيري را دشوار و به تاخير مياندازد.
اهميت توليد فكر و مهارت گفت وگو
يكي از مهمترين ابزار و الزامات توسعهپذيري كه در افراد، در نهادها، در جامعه و در دولت ديده نميشود برخورداري از مهارت در گفتوگو (ديالوگ)، رواداري، مدارا، بردباري در شنيدن و تحمل نظرات مخالف و دوري گزيدن از مجادله و مناظره براي برنده شدن و حرف خود را به كرسي نشاندن است. سبب اين كمبود اجتماعي در جامعه، نهادها و در دولت، ناشي از نبود فرهنگ و آموزش گفت وگو در خانواده، مدرسه، دانشگاه و سازمانهاي دولتي بوده كه غالبا امور كشور در ادارات و نهادهاي دولتي با دستور، بخشنامه و نظر روسا و داوري مقامات اداره ميشود. از گذشتههاي تاريخي دور، مقتضيات سياسي و اجتماعي كشور سبب شكل نگرفتن نهادهاي اجتماعي و اقتصادي و دست نيافتن مردم به مهارت تفكر،گفتوگو و مواجهه با دشواريها و رديابي اصولي مسائل شده است.
بسياري از ابربحرانهاي كنوني، ناكاميها و نارضايتيهاي جاري ناشي از اسارت سياستمداران دولتمردان و تصميمسازان و عموم مردم در شبهات و توهمات ذهني آنهاست كه با سرشت تعصب و جزمانديشي نهادينه شده و توانمندي تفكر واقعگرانه و گفتوگو براي تازه شدن تفكر عقلاني را به سبب خودرايي و خودمحوري از دست دادهاند. همانگونه كه تقديرگرايي و سرگرداني بين سنت و مدرنيته نيز از مصاديق اسارت فكري، تعصب و جزمانديشي به شمار ميآيد.
اكثر مردم و بيشتر مديران هنوز نياموختهاند كه ماهيت و سرشت توليد فكر و گفت وگو استدلال منطقي و مستند به پيدايش گنجينهاي از دانش، آگاهي و معرفت جمعي درون نهادها منجر ميشود و باورهاي نو و انديشههاي كارساز به بار ميآورد. متفكر يا توليدكننده فكر؛كسي است كه از ظرفيت و توانايي تغيير، تازهتر شدن و نوتر شدن برخوردار بوده و همواره طرحي نو براي بهبود زندگي و رفتار اجتماعي جامعه داشته باشد.گروههاي اجتماعي، سياسي، مذهبي به نسبت منافع و مصالح درونگروهي در بند و در اسارت شبهات و توهمات خود بوده، توان و تمايل مفاهمه و درك ديگري را ندارند. تفكر واقعگرايانه و گفتوگوي عقلاني همراه با مدارا و رواداري ريشه هدفمندي و انديشهورزي خردمندانه در راستاي توسعه موزون و پايداراست.
از آنجا كه بيشتر مردم، صاحبمنصبان، مقامات دولتي و سياستگذاران، كارشناسان و مديران نسبت به انباشت توهمات، شبهات و تناقضات ذهني خود اشراف ندارند و بعضا لجوجانه و يكجانبه بر تحميل نظر خود پافشاري ميكنند، ميتوان به ارزش بنيادين و نقش تحولآفرين ورزيدگي در كسب مهارت تفكر و گفتوگو پي برد. نتيجه ورزيدگي در كسب مهارت تفكر و گفتوگو؛ انتقال آگاهي و دانش بين طرفين گفتوگو است تا فهم و باور مشترك از وضعيت تازه كه پيش از گفتوگو در هيچيك از طرفين وجود نداشته، حاصل شود. به سخن ديگر؛ در فرآيند تفكر درست و گفتوگوي آزاد و شفاف به دور از مجامله و تظاهر؛ واقعگرايي و واقعبيني جانشين شبهات و توهمات نهادينه ميشود.
گفتوگو با مجادله و مشاجره تفاوت اساسي دارد. در مشاجره و مجادله؛ اصل بر برنده شدن و غلبه است و نه دستيابي به فهم مشترك براي هدفهاي نهادها. در حالي كه كاركرد گفتوگو تلاش و كوشش عقلاني جمعي براي دوري گزيدن از شبهات و باورهاي نادرست و اصلاح فرآيند تفكر درست و راهگشاست.
ديويد بوهم فيزيكدان امريكايي انگليسيتبار، نظريهپرداز فيزيك كوانتومي، ذهن كوانتومي، مغز هولونوميكي و ... بر اين باور بود كه پيدايش بسياري از اختلافات؛ ناسازگاريها و دشمنيهاي شخصي و گروهي ناشي از آموختههاي فرد از محيط پيرامون و ذهنيت انسان در فرآيند رشد اجتماعي، فرهنگي، سياسي و مذهبي شكل گرفته و جهانبيني، گرايشها، رويكردها، باورها و داوريهاي افراد را ميسازد. به سخن ديگر هيچ تغييري در وضعيت بيروني زندگي جوامع و اقوام بشري بدون تغيير و تحول دروني ناشي از آموختهها ي افرادي كه آن جوامع را تشكيل دادهاند، امكانپذير نيست. با اين تحليل شيوه تفكر انسان؛ جدا از درجات دانشگاهي و مهارتهاي تخصصي، تاثير گرفته از آموختهها، ديدگاهها، باورها و جهانبيني فرد است مگر اينكه خودخواسته در پي تحول، تغيير و نگرشهاي تازه باشد.
از اين رو شيوه گفتوگوي آزاد بستري فراهم ميكند تا افراد در نشستهاي نهادها براي گفتوگو به پندارهاي شخصي خود پي برده و از خويشتن فهم تازهاي بيابند. در سايه پيدايش فهم تازه از خود؛ گرايش به دفاع از راي و اصرار به تحميل نظرشخصي به ديگران بين اعضاي نهاد كاهش يافته و سرانجام در فضايي سرشار از همدلي و همسويي روابط تازهاي درون نهاد شكل ميگيرد. در اين حالت ادامه برقراري گفتوگو مستلزم خويشتنداري، بردباري، اصلاحپذيري و دقت است زيرا هدف از گفتوگودر نهادها فهم ماهيت واقعي باورها و تبلور ذهنيات يك يك افراد حاضر در گفتوگو در راستاي هدفها و ماموريتهاي نهادهاست.
از آنچه گفته شد؛ نتيجه ميشود كه بين فكر كردن و تفكر انسان تفاوت زيادي وجود دارد. فكر كردن به زمان حال و كار در حال انجام مربوط ميشود و تفكر واكنش و بازتاب جهانبيني و نگرش نهادينه ذهن انسان از گذشته است. به اين سبب بسياري از تلاشهاي كنشگران جامعه مدني ناخواسته قرباني غرايز و نظرات شخصي و دفاعيات تعصبآميز از نظريههاي رايج و وابستگيهاي سنتي شده و در نتيجه مشاركت خلاق در راستاي اهداف نهاد را از دست ميدهند. تجارب روزمره نشان داده كه بيشتر افراد در هر مقام و مرتبهاي اسير ناسازي(تناقضات) شبهات، توهمات، نيات و اعمال خود هستند. به سخن ديگر فرهنگ يك فرد بنا به شيوه تفكر و جهانبيني او ممكن است رهنمونهاي نادرست و گمراهكننده بدهد كه در فضاي گفتوگوي آزاد امكان اصلاح و انتخاب راه درستتر فراهم ميشود. نكته جالب و قابل ذكر اين است كه اگر در جمعي همه به اتفاق با امري موافق باشند نشانه درست بودن راي و تصميم نيست زيرا ممكن است همه رايدهندگان از جهانبيني مناسبي برخوردار نباشند.
تفكر سيستمي در نظريه سيستمها
از دهه ۱۹۶۰ ميلادي؛ نظريههاي متفاوتي براي بهبود توليد فكر ارايه شده و دانشمندان اين حوزه بر اين داوري هستند كه تفكر درست و راهگشا تفكر سيستمي يا ابزاري است براي حل مسائل از طريق برقراري تعادل بين تفكر كلينگر و تفكر جزيينگر. رعايت اصول تفكر سيستمي از پيدايش عواقب ناخواسته و خلاف جلوگيري كرده و نشان ميدهد كه اتفاقات كوچك و بياهميت چگونه كل سيستم را مورد مخاطره قرار ميدهد.
سيستمي كه در چارچوب دانش مديريت سيستمها ساخته شده باشد، دوام آورده و رفتهرفته با ويرايش قواعد كامل ميشود. ساختار و ماهيت سيستم مانع ميشود كه اعضاي نهاد،گروه يا اتاق فكر براي خوشامد ديگران تمايل به همسويي با آنان نشان داده و از انتقاد ديگر اعضا هراسان و نگران شوند. اگر در نهادي چنين اتفاقي بيفتد، نهاد هويت و ماهيت خود را از دست ميدهد. همچنان كه نهادهاي پر سابقه موجود مانند ۳۸۰ انجمن علمي و بيش از ۸۰۰ نهاد مدني(سمن ها) و انواع شوراها و تشكلهاي كوچك و بزرگ ديگر نتوانستهاند به رغم ظرفيتهاي بالاي اعضاي خود؛ عملكرد رضايتبخشي ارايه دهند.
تفكر سيستمي سبب ميشود جريان آزاد اطلاعات برقرار و اعضا احساس خوبي براي شنيدن نظرات مخالف و راديكال ديگران داشته باشند؛ از اين رو از لابي كردن و راضي كردن افراد نهاد بايد خودداري شود تا چالش فكري و تضاد انديشه سبب پيشرفت نهاد شود زيرا سرعت در پذيرش نظرات و رضايت براي سازش و احتراز از برخورد و رفتار قهرآميز به زيان اهداف سيستم تمام ميشود.
سيستم متكي به قواعد علمي سبب اقتدار نهادها و بنگاهها ميشود و درون سيستم كارآمد افراد قاعدهمند، منضبط سبب كارآمدي و پيشرفت نهاد و بنگاه ميشوند.
با دستيابي هيات مديرههاي نهادها و مديران سازمانها به مهارت تفكرسيستمي در اتاقهاي توليد فكر، راه براي هدفگذاري،
تعريف ماموريتها، تدوين چارچوب تفكر سيستمي و نقشه راه رسيدن به هدفهاي نهادها با انتخاب راهبردهاي علمي و منطقي ميسر ميشود.
جامعه گرفتار تقديرگرايي و سرگردان بين سنت و مدرنيته كماكان ميراثدار قرنها سركوب و تحقير حكومتهاي مستبدي است كه يكهزار سال آن با حكومتهاي ايلي سپري شده است. همانطوركه پيشتر گفته شد، شيوه تفكر انسان جدا از درجات دانشگاهي و مهارتهاي تخصصي تاثير گرفته از آموختهها، ديدگاهها، باورها و جهانبيني افراد است مگر اينكه خود خواسته در پي تحول، تغيير و نگرشهاي تازه باشد. هيچ تغييري در وضعيت بيروني زندگي جوامع و اقوام بشري بدون تغيير و تحول دروني ناشي از آموختههاي افرادي كه آن جوامع را تشكيل دادهاند امكانپذير نيست. جامعه براي توسعهپذيري ابتدا با درسآموزي از تاريخ بايد در پي خويشتنشناسي و خودپالايي برآيد تا با فكر كردن درست و توان گفتوگوي آزاد بتواند نقشه راه آينده را ترسيم كند. در عموم مردم حتي اغلب دانشگاهيان، متخصصان و كارشناسان جامعه ميتوان به موارد قابل اعتنايي از جزمانديشي، خودمحوري، خودشيفتگي در انديشهورزي و كمي ظرفيت در توانمندي گفتوگو و مدارا پي برد.
برخلاف ورود ظاهري كشور به عرصه فناوريهاي نوين و تشكيل شركتهاي دانش پايه به بيش از 5 هزار شركت و سطح تراكنش مالي تا ۹۰ هزارميليارد تومان تا سال ۱۳۹۷ ولي بر پايه انواع شاخصهاي جهاني توسعه اقتصادي و اجتماعي ميتوان انتظار داشت استعدادها و قابليتهاي دانشي جوانان كشور بسان بقيه بخش خصوصي قرباني ناكارآمدي بروكراسي سرگردان دولت شود.
با آنچه در اين نوشتار آمد؛ جامعه براي حركت به سوي توسعه به غير از مجموعه سنجههاي لازم براي توسعهپذيري به 3 ابزار كلي ديگر نياز دارد:
پالايش تفكر نهادينه در افراد
توانايي توليد فكر و نظريه تازه
مهارت گفتوگو، مدارا، رواداري، خويشتنداري، آمادگي تغيير تفكر نهادينه در خود
زيرا سرشت توليد فكر و گفتوگو، استدلال منطقي و مستند به پيدايش گنجينهاي از دانش، آگاهي و معرفت جمعي درون نهادها منجر ميشود و باورهاي نو و انديشههاي كارساز به بار ميآورد. در جهان پيچيده و رقابتي امروز بايد چابك و هوشيار و بهنگام بود. مديريت كشورها، سازمانها، نهادها و تشكلهاي توليدي و صنعتي با تكيه بر حافظه سازماني شفاف به رويكرد تازه و نگاههاي نوتر نياز دارند. اتخاذ تصميمات دانش پايه، الگوهاي و رفتارهاي سيستمي، ساختار نهادي و سارماني يادگيرنده، نقشه راه براي عملياتي كردن نگاهها و رويكردهاي نو، حفاظت محيط زيست و حمايت از توسعه پايدار از جمله فرازهاي قابل تامل در حكمراني خوب كشورها و حكمراني موفقيتآميز تشكلهاي اقتصادي و هرگونه نهاد است.
در ادبيات اقتصادي و در ادبيات كسب وكار دهه اخير كشور هدفها و ماموريتهاي نو و دلنشيني ديده شده؛ بسان: خدمات تخصصي مشاورهاي، توسعه فناوري و توليد محصولات نوين، نظارت بر تحقيقات و اجرا، توسعه كارآفريني، توسعه كسب و كار، ورود به بازارهاي جهاني، حمايت از بخش خصوصي و ... ولي در عملكرد و كارنامه دولت رشد منفي اقتصادي، بيكاري، نااميدي و ناهنجار ديده ميشود. در همين راستا از بهاروند در وزارت خارجه نقل شده كه در ۱۳ سال گذشته ۱۲۶ ميليارد دلار از كشور خارج شده و تنها به كانادا ۴۰۰ هزار نفر مهاجرت كردهاند. اين تعاريف با تعريف توسعه موزون و توسعه پايدار سازگار نيست. توليد فكر، عقلانيت و گفتوگو ميتواند به اين تناقضات پايان دهد.
تمايل به نوآوري و ورود به عرصه رويكردهاي نو و اقتصاد دانش پايه و الگوهاي سيستمي با ادامه رفتارهاي مديريت كلاسيك ناكارآمد دهههاي پيش جز شكست و ناكامي راه به جايي نميبرد. اگرچه خيلي دير شده ولي چارهاي نيست جز نهادگرا شدن جمعيت انبوه فيلسوفان، نخبگان، دانشگاهيان و روشنفكران در كار جمعي و گشايش باب گفتوگو با حاكميت براي تشريح و تفهيم علمي و مستند دشواريهاي جامعه و كشور. برهمافزايي فضايل روشنفكران و كارشناسان دغدغهمند در نهادهاي روشنفكري ميتواند اقتداري به نهادها ببخشد كه حاكميت صلب و نفوذناپذير را مشتاق شنيدن صداي آنان كند. تا با سهيم كردن عناصر اهل تساهل پيرامون و درون حاكميت در گشايش باب گفتوگو و كاهش فاصله مردم و نهادها با حاكميت موفق شوند.
ساختار فيزيكي نهادهاي موجود كشور براي شكلگيري سرمايههاي اجتماعي و اتخاذ تدابيري براي گشودن راه گفتوگو و تعامل با دولت با اتكا به پشتوانه هزاران نفر فرهيخته عضو نهادها، ميتواند به تهيه نقشه راه عبور از بحران منتهي شود. مشروط بر اينكه نهادها، ساختار فكري، معنوي و گفتماني مناسب خود را تقويت و آماده پذيرش گفتوگو، رواداري، مدارا، صبوري، تحمل نظر مخالف، ترويج تفكر سيستمي و انتخاب راهبردهاي عقلاني در چارچوب خرد جمعي شوند.
پيشرفت نهادهاي مدني، صنفي و تخصصي در جامعه، شاخص توسعهپذيري جامعه است، زيرا اثرات كارآمدي نهادها را ميتوان در منش و رفتار نهادها و اعضاي آنها، در سرمايه اجتماعي كشور، در پارادايم شيفت دولت و رعايت حقوق شهروندي مردم مشاهده كرد. پس بايد به ايجاد و تقويت سرمايه اجتماعي درون نهادها و ترقي سطح اقتدار نهادها پرداخت.