آنكارا در چه فكري است؟
كوروش احمدي
ترانه «ارس ارس» كه بخشي از آن را رجب طيب اردوغان در مراسم رژه پيروزي در باكو خواند، ترانهاي است كه آذريهاي ايران در غم شكست از روسيه تزاري و سوگ فراق از همزبانان خود در آن سوي ارس سروده و خواندهاند كه هميشه مورد حمايت همه ايرانيان نيز
بوده است. با توجه به بستر و پسزمينه موجود، روشن است كه ذكر بخشي از اين ترانه توسط اردوغان در رژه نظامي در باكو را بايد به عنوان حركتي كه هدف آن فعال كردن جبهه جديدي در ادامه سياستهاي توسعهطلبانه طي دو دهه گذشته است به شمار آورد. ظاهرا او بر اين تصور باطل است كه با توجه به پيروزي جمهوري آذربايجان در جنگ با ارمنستان و نقش تركيه در اين پيروزي اكنون زمان مناسب براي فعال كردن يك جبهه جديد و تشديد تحريكات خصمانه در محور تركيه- آذربايجان- آسياي ميانه فرا
رسيده است.
آنكارا طي يكي، دو دهه گذشته منافع و اهداف درازمدتي را در منطقه در سر داشته و در انديشه احياي نفوذ در قلمرو سابق امپراتوري عثماني بوده و خود را سخت درگير مسائل اين مناطق كرده است . در دوره امپراتوري عثماني تمركز سلاطين عثماني بر پيشروي در اروپا بود اما در دوره كنوني كه راه اروپا بر آنكارا بسته است، نوعثمانيگري طي دو دهه گذشته عمدتا بر خاورميانه عربي متمركز بود و از جمله كوشيد از تنشهاي بين ايران و اعراب به سود خود استفاده كند. در يك مرحله عقيم ماندن تلاش اردوغان براي ميانجيگري بين سوريه و اسراييل در سال 2008 روياي اردغان براي معرفي خود به عنوان محور صلح را ناكام كرد. بعد از بهار عربي، آنكارا كوشيد تا روياهاي خود را از طريق ايجاد يك محور ترجيحا اخواني محقق كند. اما شكست داعش، ادامه حكومت اسد در دمشق و سقوط محمد مرسي در قاهره تحركات رو به جنوب را عقيم گذاشت. همين تصورات واهي بود كه آنكارا را به ورطه تسهيل تردد داعشيان و پناه دادن به آنها و معالجه مجروحان آنها در قلمرو
تركيه كشاند.
مقامات جمهوري اسلامي ايران بايد خيلي روشن، صريح و بدون مجامله به دولت تركيه تفهيم كنند كه نبايد تصور كند كه در پي عقيم ماندن روياهاي توسعهطلبانهاش در جهت مناطق عربي، اكنون ميتوانند با بهرهگيري از جنگ اخير در قفقاز در فكر فعال كردن محور تركيه- قفقاز- آسياي ميانه و جبهه پان تورانيسم در جوار مرزهاي ايران باشند و به ايادي خود براي تحريك در مناطق آذرينشين ايران چراغ سبز نشان دهند. ايران همان طور كه طي 500 سال تجاوزات امپراتوري عثماني به سمت شرق را عقيم گذاشت، اين بار نيز توانايي مقابله در برابر روياهاي مشابه كنوني را كه تنها كاريكاتوري از روياهاي عثماني است، دارد. اگر جمهوري اسلامي ايران نتواند مانند پيشينيان ما توسعهطلبيهاي نوعثمانيگري را خنثي كند، تاريخ قضاوت سختي در مورد آن خواهد كرد. طي 500 سال گذشته از جنگ چالدران به اين سو، همواره آذريهاي ايران در خط مقدم دفاع در برابر تجاوزات عثماني قرار داشته و همواره راس و بدنه اصلي سپاهيان ايراني در مقاومت در برابر تجاوزات از غرب را تشكيل ميدادهاند.
اهالي آذربايجان ايران نيز اگرچه به دلايل اقتصادي و اجتماعي و سياسي نارضايتيهايي از نحوه عملكرد مسوولان دارند اما نارضايتي آنها دقيقا از جنس همان نارضايتيهايي است كه در ساير نقاط ايران وجود دارد. آنها به خوبي ميدانند كه برخي در آك پارتي دلمشغول تعصبات فرقهاي و ضد ايراني هستند و از اين جهت تنها تفاوت آنها با توهمات كساني مانند فتحالله گولن در ظاهرسازيهاي ديپلماتيك آنهاست. اگرچه گولن كه به همراه اردغان جنبش عدالت و توسعه را بنا نهاد و تا 2012 با اردوغان همسو و همراه بود، طرف بازنده جنگ قدرت در آنكاراست اما ظاهرا افكار ضد شيعي و ضد ايراني او همچنان رواج دارد.
باكو نيز متاسفانه طي يكي، دو دهه گذشته تلاش داشته تا با توجه به تنشهاي موجود در روابط ايران با آمريكا و اسراييل و برخي اعراب و با هدف جلب حمايت آنها خود را به عنوان سدي در برابر ايران معرفي كند و همزمان به افراد و باندهايي كه روياهاي ماجراجويانه تحت عنوان «آذربايجان بزرگ» در سر ميپرورانند، ميدان دهد. اين افراد و باندها نميدانند كه روسهاي تزاري بودند كه «ما را به زور جدا كردند» و لازمه تحقق «ما در كنار هم خواهيم بود»، معكوس كردن عهدنامههاي گلستان و تركمنچاي است كه در قرن 19 و بخش عمده قرن بيستم هميشه يكي از آرزوهاي نه فقط آذريها بلكه همه ايرانيان بوده است.
به قول نظامي گنجهاي:
همه عالم تن است و ايران دل
نيست گوينده زين قياس خجل
چونكه ايران دل زمين باشد
دل ز تن به بود يقين باشد
اما آنچه مهم است اين است كه برخي از رقباي منطقهاي ما به تصور اينكه ما چون گرفتار تنش بيپايان با آمريكا هستيم و دستمان زير سنگ تحريم است، ميتوانند با دست باز عمل كنند. اين امر بسيار مهمي است كه حل مناقشات با امريكا و رفع مناقشات منطقه را در اسرع وقت ايجاب ميكند.