به بهانه درگذشت آقاي گل جام جهاني ۱۹۸۲
پائولو روسي، فوتبال و فرودستان
ابوالفضل نجيب
نفرت از جمله هيجاناتي است كه ميتواند در هر دوره زندگي و به دلايلي گريبان انسان را بگيرد. به يقين هر يك به درجاتي اين احساس را تجربه كرده، با اين حال روانشناسان بر اين باور هستند در صورت كنترل، اين حس لازمه زندگي
انسان است.
اينكه نفرت حس خوبي باشد يا نباشد، سالهاست براي من موضوعيت ندارد. اما چيزي وجود دارد كه بايد به آن اعتراف كنم، اينكه در مقطعي از كسي متنفر شدم كه در نگرش آرمانگرايانه آن زمانه و آن سالها بخشي از آرزويي كه در صورت تحقق ميتوانست اندكي از اندوه آن روزها بكاهد را به تلخي مضاعف تبديل كرد و شايد براي بسياري عجيب اين باشد كه او تنها يك فوتباليست بود. بازيكني كه توانست در حساسترين مرحله جام جهاني محبوبترين تيم تمام دوران عمرم را از رسيدن به فينال و كسب قهرماني جهان محروم كند و او كسي جز «پائولو روسي» نيست.
خبر مرگ او براي من سواي تاثري كه برميانگيزد، شايد از جهت يادآوري حس تنفري كه سالهاست با آن بيگانه و هنوز در حال مبارزه پيوسته با آن هستم، حايز اهميت و تداعيكننده باشد. جام جهاني 1982 اسپانيا در يكي از حساسترين و پرالتهابترين دوران سياسي بعد از انقلاب 57 برگزار ميشد.
شايد نسل نوعي من يك دوران بلاتكليفي يا به تعبيري بيانگيزهترين و منفعلترين روزهاي زندگي خود را سپري ميكرد. در آن سال تنها چيزي كه ميتوانست سنگيني فضا را تعديل و گذشت زمان را تحملپذير كند، بازيهاي جام جهاني اسپانيا بود. آنهم فقط به انگيزه تماشاي بازيهاي برزيل و قهرماني اين تيم. ملتي كه چهار سال قبل به ننگ تباني پرو در بازي با آرژانتين، از راه يافتن به مرحله نهايي محروم و روانه بازي ردهبندي با ايتاليا شده بود. سايه تباني و زدوبند و سياست هنوز بر آن جام سنگيني ميكند. جامي كه قرار بود به هر طريق به ملتي هديه شود كه زير چكمه نظاميان هيچ چيز جز قهرمان جهان شدن نميتوانست تنشهاي سياسي آن را تعديل و آرام كند. برزيل با غروري چنين زخم خورده از تباني پرو با آرژانتين چهارسال بعد در اسپانيا جز به قهرماني فكر نميكرد. در جام جهاني 1982 برزيل بدون شك با ستارگاني چون زيكو، سوكراتس، فالكائو، ادر، اسكار و... از بهترين تيمهاي تاريخ و حداقل بعد از جام جهاني 1970 بود. در آن جام برزيل با سه پيروزي قاطع مقابل اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي، اسكاتلند و نيوزيلند از گروه خود صعود كرد. اين براي اولين بار بود كه جام جهاني در 6 گروه و با حضور 24 تيم برگزار ميشد. 12 تيم صعودكننده از مرحله اول در چهار گروه سه تيمي بازي ميكردند. چهار تيم سرگروه به مرحله نيمه نهايي راه مييافتند و درنهايت تيمهاي فيناليست را انتخاب ميكردند. درخشش برزيل در بازي اول مقابل اتحاد جماهير شوروي آن زمان كه همواره يك تيم فيزيكي و مهمتر از همه ايدئولوژيك بود، از اراده و آمادگي برزيل براي قهرماني حكايت داشت. آنچه نتيجه بازي برزيل با شوروي را رقم زد درواقع تقابل تكليف حزبي و عشق بود. در بازي دوم برزيل، اسكاتلند چغري را چهارتايي كرد كه بارها بر تيمهاي اول جهان رعشه انداخته بود. اسكاتلند 1982 نيوزيلند را پنجتايي و با اتحاد جماهير شوروي مساوي كرد. در بازي سوم برزيل، نيوزيلند را هم چهارتايي كرد. بازيهاي برزيل در آن جام آنقدر چشمنواز و زيبا بود كه انگار همه جام خلاصه شده بود در سامباي برزيلي. از آن طرف ايتاليا با سه تساوي لرزان و نااميدكننده در مقابل كامرون-لهستان و پرو و تنها به لطف دو تساوي يك-يك در مقايسه با كامروني كه تنها يك تساوي يك-يك داشت و هم امتياز در عدد سه، توانست بعد از لهستان صدرنشين به مرحله بعدي
صعود كند.
آن زمان 12 تيم صعودكننده در چهار گروه سه تيمي به صورت دورهاي با هم رقابت ميكردند تا درنهايت چهار تيم صدرنشين از گروههاي سه تيمي روانه نيمه نهايي شوند. ايتاليا، آرژانتين و برزيل در اين مرحله همگروه شدند. در بازي اول برزيل با شكست سه بر يك آرژانتين به نوعي انتقام چكمهپوشان را در زمين فوتبال گرفت و ايتاليا هم توانست در عين ناباوري آرژانتين را دو بر يك شكست دهد. در بازي با ايتاليا تنها يك تساوي ميتوانست برزيل را به لطف تفاضل گل برتر روانه نيمه نهايي كند. با توجه به آن نتايج و درخشش برزيل در چهار بازي گذشته و زدن 13 گل و خوردن تنها سه گل، هواداران برزيل جز به پيروزي با هيچ نتيجه ديگري قانع نميشدند.
بازي با عطش ميليونها فرودست جهان سومي براي يك برد پرگل شروع شد، اما تنها 5 دقيقه طول كشيد تا با گل روسي كه تا اين لحظه از جام جهاني نه گلي زده بود و نه نامي از او در ميان بود، عطش دوستداران برزيل به اضطراب و اميد و انتظار براي گل مساوي تبديل شود. اين انتظار هفت دقيقه بيشتر طول نكشيد. دكتر سوكراتس در آن سال يكي از بهترينهاي برزيل بود، دروازه لاجورديپوشان را گشود. مردي كه از فاصله يك قدمي با توپ، پنالتي ميزد.
گل تساوي او كه از زيبايي و دقت كم از يك گل كوچكي نداشت، اميدها را زنده كرد. در حالي كه برزيل با بازي چشمنواز خود بار ديگر عطش برد را در دل هواداران زنده ميكرد، 13 دقيقه بعد روسي دوباره گل زد و با همين نتيجه دو تيم به رختكن رفتند. مردم برزيل و هواداران در دنيا 15 دقيقه برزخي براي شروع نيمه دوم انتظار كشيدند و بعد از آن 23 دقيقه زمان برد تا فالكائو با يك شوت از راه دور دينوزف تنها بازمانده ايتاليا از جام جهاني 1970 را به زانو درآورد. برزيل تا نيمه نهايي تنها 22 دقيقه فاصله داشت. در 6 دقيقه به پايان بازي ايتاليا از جناح راست صاحب يك كرنر شد. توپ روي دروازه لئائو آمد و بعد از يكي، دو بار رفت و برگشت زير پاي روسي كه ظاهرا تعادل چنداني نداشت، افتاد. ضربه كمجان روسي ثانيهاي بعد دروازه برزيل را براي سومينبار باز كرد. آن لحظه همه كينه و نفرت و تنفري كه ميتوان متصور شد سراسر وجودم را فرا گرفت. اين حس براي لحظهاي نسبت به دينوزف هم بيدار شد. زماني كه در ثانيههاي پاياني بهطور معجزهآسايي اشك شادي گل را به اشك حسرت تبديل كرد. با سوت پايان بازي برزيل باخت. براي من و شايد خيليهايي از نسل من روسي از همان بازي به خاطرهاي تبديل شد كه هنوز و هنوز نه فراموش و نه از تلخي آن كاسته شده. روسي حتي براي پيگيرترين هواداران فوتبال آن سالها همان اندازه كه يك جرقه، اما براي عاشقان سينهچاك برزيل در دنيا يك كابوس بود. انگار در تقدير او اينگونه رقم خورده بود كه مثل يك اژدهاي خفته در شب سرد و زمستاني يكباره بيدار شود و آرزوها و روياها و خلسگي ميليونها محروم و ستمديده جهان را به يكي از بدترين شبهاي زندگي آنها تبديل كند.