• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4820 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۳۰ آذر

نقدي بر فيلم «روزهاي نارنجي»

نگا نارنجيا رو!

آريو راقب كياني

فيلم «روزهاي نارنجي» اولين فيلم بلند سينمايي «آرش لاهوتي» مستندساز ايراني است. اين اثر كه محوريتي زنانه دارد، در وهله نخست مي‌خواهد رابطه نامتوازن قدرت بين زن و مرد را به تصوير بكشاند. بنابراين حضور چشمگير كاراكترهاي زن در اين فيلم باعث شده كه تماشاگر به شكلي ناخودآگاه در پي رابطه‌سازي بين وضعيت‌هاي مشابه آنها يعني اصل تقدير مشترك باشد. البته كه بخشي از جامعه آماري زنان اين فيلم با اينكه شخصيت‌هاي فرعي هستند و تلاش بر آن شده است كه شخصيت‌هاي‌شان مبدل به تيپ نگردند، به دنبال ستاندن حق خود و شكستن تابوهاي عرف هستند. حال مي‌خواهد كاراكتر «فيروزه» باشد كه ديگر تمايل به ازدواج ندارد، يا «زري» كه به اعتياد ناخواسته از طرف نامزدش دچار است يا شخصيت «مريم» كه براي گرفتن دستمزد، جماعتي را به اعتصاب وامي‌دارد. اما اين‌بار و در فيلم آرش لاهوتي، هميشه پاي يك مرد در ميان است! كاظم با بازي «مهران احمدي» كه قرار است نشانه‌اي از يك گذشته به بار ننشسته براي آبان باشد، مجيد (علي مصفا) نشانه‌اي از يك حال نارس را براي آبان دارد و آقا يعقوب با بازي «عليرضا استادي» نمادي از يك زمين لم‌يزرع را براي آبان ايفا مي‌كند و آبان فرصت دارد در اين مثلث سياه شده، چند عدد نارنجي را در بزنگاهي تاريخي بچيند! 

اما شخصيت اصلي فيلم «روزهاي نارنجي» كاراكتر آبان است. شخصيتي كه با بازي كم‌نظير «هديه تهراني» قهرماني است كه نمي‌خواهد در فرهنگ مردسالاري زادبوم خود غرق شود و دست و پا بزند. آبان نمي‌خواهد در مناسبات اجتماعي تحميل شده به او - چه از منظر شرايط كاري و چه از منظر خانوادگي- آرمان خود را فدا كند و خود را در وادي بي‌اخلاقي‌هاي مردانه دريابد. هر چند كه در پاره‌اي اوقات از اين فيلم، شجاعت تزريق شده به آبان موجب مي‌گردد كه منطق او غيرعقلاني و كودكانه جلوه گردد و دلسوزي‌هاي او در قالب احساسات يك زن يخ‌زده باور‌پذير نباشد. اين براي فيلم يك حسن محسوب مي‌شود كه از آبان يك شخصيت فرشته‌گون نساخته است و البته نقطه ضعف در فيلمنامه محسوب مي‌شود كه انواع و اقسام رنج‌ها و سختي‌ها را سلسله‌وار بر سر او خراب مي‌كند و مدام مي‌خواهد او را از مرحله به مرحله ديگر، پيروزمندانه هدايت كند. مضاف بر آنكه تعدد شخصيت‌هاي فرعي با خرده داستان‌هاي منحصر به فرد هر يك، بيشتر از آنكه از «آبان» يك ابرقهرمان اصيل زن بسازد يا به قولي از منظر سينمايي در راستاي تكميل شخصيت او واقع شوند به نوعي آبان را در موقعيتي پارادوكس قرار مي‌دهند كه ابعاد شخصيت او را مبهم و متناقض بازنمايي مي‌كنند. آبان هم مي‌خواهد دچار كليشه زن حسود و تنگ‌نظر شود و هم به دليل وفور مصيبت‌هاي وارده به او نمي‌تواند. حتي به قدري ذهن او از عوامل بيروني مخدوش شده است كه وقتي او در برابر آينه و برانداز ظاهرش مي‌شود، وجه ساختارشكنانه‌اي از اين زن بروز پيدا مي‌كند كه تماشاگر از توجه به زنانگي‌اش جا مي‌خورد. در عين حال آبان را نه مي‌توان زني تماما خودخواه قلمداد كرد و نه زني دگرخواه. در كنار تكوين نگاه سمبليستي به آبان، اين كثرت مسائل زنانه نه تنها موجب وحدت نمي‌شود كه دليلي بر انشقاق في‌مابين مي‌شود. هر چند كه وضعيت اشتراك و درآمدزايي براي زنان قصه فيلم يك دغدغه است، وليكن به صورت نسيه‌وار به آنها پرداخت شده است. 
دروبين «روزهاي نارنجي» سعي مي‌كند قاب‌هايي مكرر از زني تنها را ارايه دهد. به عنوان مثال دوربيني كمتر مردانه كه آبان در كنتراست و پيش‌زمينه‌اي از انبار خالي شده ايستاده است، يا آباني كه در كنار وانت پنجره شده خود از جايگاه زنانه‌اش مي‌خواهد دفاع كند، يا زني خلوت‌گزين در بي‌كرانگي ساحل كه تقلاهايش را در خود پنهان مي‌دارد يا سيماي زني در ميان انبوهي از فاكتورهاي انباشته شده، همه و همه در راستاي دنياي جزيره‌وار اين زن است. اما دوربين روي دست فيلم «آرش لاهوتي» هميشه جواب نمي‌دهد. آنجا كه مي‌خواهد روي دست‌هاي لرزان مجيد (با بازي علي مصفا) تاكيد داشته باشد، تصنعي از آب درمي‌آيد و يك رئاليسم افراطي را با فوكوس غلط تحويل مخاطب مي‌دهد. دوربين در بسيار اوقات ديگر نيز مي‌خواهد جلب‌توجه كند و به شكلي تحميل‌كننده قاب تصويري را به شكلي تمثيلي پيرايش كند كه القا‌گر و ديكته‌كننده است. مثلا سكانس در گِل گير كردن وانت از آن دست سكانس‌هايي است كه حتي اگر هم حذف شود، ريتم فيلم را روان‌تر مي‌كند. در عوض ديالوگ‌هاي فيلم نه‌تنها نمي‌تواند با خاصيت اطلاع‌دهندگي خود نقش پتك توي صورت براي مخاطب را داشته باشند، بلكه بيشتر با فشرده‌سازي تاريخچه بين كاراكترها به مثابه يك پارازيت شنيداري و بي‌مقدمه هستند، مي‌خواهد مطرح شدن دليل عدم بچه‌دار شدن آبان در بحبوبه‌اي باشد، يا نامشخص بودن علاقه  وافر مجيد  به آكواريوم  و ماهي! 
فيلم «روزهاي نارنجي» نمي‌تواند در فصل قيچي كردن پرتقال‌ها مثل رنگ نارنجي شور و شوق ايجاد كند يا دال بر تعامل باشد. نارنجي در اين هنگامه چيدن، فقط وجه تحريك و ماجراجويي و شجاعت يك زن (آبان) را عيان مي‌سازد كه گاهي مي‌توان با او همذات‌پنداري كرد و گاهي هم نمي‌توان او را درك كرد. در نتيجه حلول رنگ نارنجي هم در اين فيلم به يك معناي واحد نمي‌رسد و مثل ميوه‌ها و بار واگذار شده به آقا يعقوب ممكن است كه يكسان هم نباشد. حتي اين فصل نارنجي در پايان‌بندي فيلم نيز نمي‌تواند سرماي بين آبان و مجيد را گرم كند و خنثي مي‌ماند! 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون