تئاتر ديجيتال
تهديدي خطرناك براي قدما
احسان زيورعالم
در فيزيك مفهومي جذاب به نام «اينرسي» (لختي) وجود دارد كه به زبان ساده خاصيتي است كه جسم در برابر تغيير سرعت يا جهت حركت از خود نشان ميدهد. مفهومي كه با قانون نخست نيوتن گره خورده است، ميگويد اشيا تمايل دارند وضعيت فيزيكي خود را حفظ كنند. حرف نيوتن، حرف تازهاي نبود. ارسطو نيز از تمايل به ثبات در شيء پرداخته بود و نيوتن اين مهم را به لحاظ علمي اثبات ميكند. واقعيت آن است كه انسان نيز به مثابه شيء ، واجد خاصيت اينرسي است. او هم تمايلي ندارد در سرعتش تغييري ايجاد شود يا آنكه نيروي جهت حركتش را عوض كند. اگر اوضاع بر وفق مراد باشد؛ چرا بايد تغييري ايجاد كرد.
موضوع اينرسي البته تنها به اين وضعيت خلاصه نميشود. پديده مقاومت سازمان در برابر عدم تغيير جهت حركت فعلي يا مقاومت براي تغيير از سكون به حركت، اينرسي سازماني گفته ميشود. به عبارتي تمايل به حفظ وضع موجود در يك سازمان، اينرسي سازماني ناميده ميشود. اين همان جايي است كه هنر ورود ميكند و با آن به مبارزه ميپردازد. در خوانش تاريخ هنر، در برابر نام هنرمندي عبارت «Status quo» نيز ظاهر ميشود. ترجمه آن ساده است: «وضع موجود». هنرمند همواره عليه وضع موجود برميخيزد و تمايل دارد اين وضعيت را تغيير دهد. البته نه هر هنرمندي، بلكه هنرمندي كه باز در مفاهيم فيزيكي برايش عنوان «آنتروپي» را برميگزينم.
آنتروپي كميتي ترموديناميكي است كه اندازهاي براي درجه بينظمي در هر سيستمي است. هر چه درجه بينظمي در سيستمي بالاتر باشد، آنتروپي نيز بيشتر ميشود. براي آنكه در يك واكنش شيميايي، دو ماه تركيب يا تجزيه شوند، لازم است آنتروپي افزايش يابد. به عبارتي پديد آمدن امر نو نيازمند نوعي بينظمي ترموديناميكي است. چرا از واژه ترموديناميكي استفاده ميكنم؟ ساده است، در عمل وابسته با افزايش آنتروپي، واكنش شيميايي منجر به توليد حرارت ميشود. به چنين واكنشي گرماده ميگويند. چنين واكنشي واجد ارزش بالايي براي فيزيكدان است؛ چراكه بازدهي آن بالاست. برخلاف واكنش گرماگيري كه براي صورت گرفتنش، نياز به توليد حرارتي خارج از واكنش است. هنرمندي كه عليه وضعيت موجود ميشورد، يك آنتروپي است. او آشوب به پا ميكند و با توليد بينظمي، نظم جديدي ميآفريند. او عليه اينرسي حاكم بر هنر ميشورد و تلاش ميكند در جهتگيري هنر تغيير ايجاد كند و سرعت آن را افزايش دهد. وضعيت موجود عملا وضعيت راكد است و ميلي به حركت ندارد و هنرمند پرشور ما اين ماشين خسته را از جا ميكند. نمونه بارز اين وضعيت در تاريخ رنسانس است. تا پيش از موضوع طاعون سراسري در اروپا، وضعيت هنر دچار يك انقباض است. چيزي خارج از چارچوب فئوداليسم و كليسا رخ نميدهد؛ اما يك طاعون سياه كافي بود كه نگاه هنرمندان دستخوش تحول شود و نتيجه آن مركزيت يافتن انسان در هنر است. كرونا نيز وضعيتي شبيه به اين طاعون سياه دارد. براي هنرمندان تئاتر تا پيش از كرونا همه چيز به توليداتي ختم ميشد كه در سالنهاي تئاتر رخ ميدهد. آنها به اينرسي توليد يك نمايش براي سي شب عادت كردهاند. اين يك اينرسي است. هر از گاهي البته هنرمندي عليه وضعيت موجود قيام ميكند. به جاي اجرا در سالنهاي تئاتر دل به دريا ميزند و جايي متفاوت براي اجرايش برميگزيند؛ اما كماكان مشروعيت اجراي خود را در گرو حضور مخاطب زنده ميبيند. هنرمند تئاتر مدام با خودش تكرار ميكند در تئاتر بايد بازيگر و تماشاگر نفس به نفس شود. البته معلوم نيست اين گفته اختراع چه كسي است؛ اما بيشتر چنين رويكردي ناشي از نظام مشروعيتدهي است. هنرمند بدون آن دست نهايي خيال ميكند كارش خوب نبوده و اگر شبي شور و حالي نباشد، دنيا به پايان رسيده است. اما واقعيت چيز ديگري است. در بيشتر نمايشها طبق همان اينرسي حاكم، تماشاگر و بازيگر با هم قرارداد كردهاند يكديگر را ناديده بگيرند. آنان ديوار چهارمي بين خود كشيدهاند و بدان احترام ميگذارند. هر چند برخي هنرمندان تئاتر پيشتر عليه اين ديوار چهارم شوريدهاند؛ اما با نگاهي به تئاتر ايران ميتوان ديد ديوار چهارم قرص و محكم از سالنهاي تكسويه تا چهارسويه جا خشك كرده است. كرونا اما كار ديگري كرد. كرونا ديوار چهارم را فرو ريخت. اصلاحات جديدي وارد تئاتر ايران كرد كه البته جديد هم نبودند. تئاتر ديجيتال يا سايبردراما چيزهاي تازهاي در دنيا تئاتر نبودند. هر دو به دهه هشتاد ميلادي بازميگشتند، زماني كه اينترنت در آن سوي اقيانوس اطلس اختراع شده بود و هنرمنداني عليه وضعيت موجود در تلاش براي تطبيق هنر خويش با عصر پسامدرن علم بودند. آنان ميخواستند صفر و يكهاي دستگاه اعداد دودويي را به هنر بدل كنند. به سبب كندي اينترنت در ايران، نياز بود كرونا اين مفاهيم را به ايران منتقل كند. از پيش ميشد دانست بدنه تئاتر با اين مفاهيم مخالفت كند. آنان مدام مصاحبه ميكردند و از بديهاي تئاتر ديجيتال ميگفتند. ميگفتند اين تئاتر نيست چون نفسي ميان تماشاگر و هنرمند ردوبدل نميشود. فارغ از اينكه براي چنين سخني نظريهاي داشته باشند. همه چيز به ذهنيت اينرسيزده بازميگشت. سازمان تئاتر نيز در اينرسي سازماني اسير بود. نميتوانست خلاقيت ماجرا را درك كند. نتيجه آنكه اندكي آنتروپي ماجرا شدند و حالا ميتوان پيشبيني كرد آينده چگونه است. فرآيند گرماده تئاتر ديجيتال كه با كرونا تمام نميشود.