درسهايي كه از بم نگرفتيم
اسكندر مختاري
من حدود پنج سال و هشت ماه در بمِ پس از زلزله كار كردم، از ابتداي ارديبهشت سال ۸۳ تا ابتداي آذر سال ۸۸ و آنچه در آغاز كار در بمِ پس از زلزله با آن مواجه بودم، نااميدي از امكان دستيابي به موفقيت براي احياي دوباره ارگ بم و بازگرداندن آن به شرايط پيش از زلزله بود. ارگ بم به عنوان يك ثروت ملي در وهله نخست و به عنوان ثروت و ميراث جهاني در مرحله بعد. طي كار متوجه شدم كه علاوه بر بحث نجاتبخشي و مرمت ارگ و شهر بم، اين پروژه باتوجه به دستاوردهايي كه دارد، ميتواند به عنوان الگوي حفاظت از ميراث معماري گِلين و الگوي مديريت بحران در چنين سازههايي قرار بگيرد. نميدانم چقدر به اين دو هدف رسيديم اما آنچه به دست آمد و آنچه به گواه مستندات و گزارشها مشخص است، اينكه ارگ بم در حال بازگشتن به چهره خود در پيش از زلزله است. منتهي نسبت به تجربه گرفتن و تجربه اندوختن از دو دستاورد ديگر در ارگ بم ترديد دارم و فكر نميكنم كه تجربيات ما در بم به عنوان درسي براي حفاظت از ميراث فرهنگي در برابر حوادث احتمالي در آينده اندوخته و مورد توجه قرار گرفته باشد، اين موضوع هم در مديريت بحران در ميراث فرهنگي و هم در مرمت صادق است و گمان نميكنم كه از اين دستاوردها براي آينده اندوختهاي گرفته باشيم تا در حوادث آينده بتوانيم با خسارات كمتري مواجه شويم.
در عين ترديد كه از اين دو موضوع دارم كه بيشتر ناشي از عملكرد سازمان ميراث فرهنگي است، يك اميد هم دارم و آن اميد به اين است كه كساني كه در ارگ بم كار كردند، بتوانند تجربه بم را به ديگر مناطق تاريخي كشور تسري بدهند و الگوهايي كه در بم استخراج شد را مورد استفاده قرار دهند. يكي از اين مسائل و نكات توجه موردنظر در بم، بحث تلفيق مهندسي امروز با دانش گذشته توليد معماري خشتي بود. پيش از پروژه نجاتبخشي ميراث بم، اين دو امر متمايز از هم انگاشته ميشد و تصور بر آن بود كه نميتوان دانش مهندسي و معماري گلي را به يكديگر نزديك كرد تا در كنار هم كار كنند.
اما تجربه ما نشان داد كه چنين نيست و مهندسي ميتواند براي ارتقاي دانش حفاظت معماري گلي كمكرسان باشد.
تاسيس آزمايشگاه مصالح گلي، انجام مطالعات زمينشناسي، تهيه طرحهاي مرمتي، تهيه مدلسازي طرحهاي مرمتي براي بارگذاري ديناميكي، اتخاذ تدابيري براي استحكامبخشي در مرمت، قفل و بست كردن سازهها و پيوند آنها به شالوده و زمين و بستن كمربندهاي نگهدارنده در ترازهاي مختلف ساختمان، از جمله دستاوردهاي پروژه بم بود، اما در مورد توجه قرار گرفتن اين دستاوردها ترديد دارم.
تجربه ديگر ما در بم، همكاري نزديك تيمهاي باستانشناسي، معماري، مهندسي و مرمتگران بود، زيرا يك پروژه موفق به همكاري اين گروهها با يكديگر نياز دارد. در بم بعد از زلزله، ابتدا گروه باستانشناسان بر كار آواربرداري نظارت ميكردند، تكتك سفالهايي كه پيدا ميشد را در شبكه شطرنجي كه طراحي شده بود، جايگذاري ميكردند و باستانشناسان محل پيدا شدن سفالها را يادداشت ميكردند، سپس آثار معماري يافت شده را خواناسازي كرده و گزارشي باستانشناسانه تهيه ميشد. سپس گروههاي مرمتي و معماري وارد كار ميشدند و مطالعات خود را آغاز و طرحهاي معماري را براي بازشناسي اثر تهيه ميكردند. سپس تيم مهندسي براي استحكامبخشي نكات خود را اعمال ميكرد و بعد گروههاي اجرايي مشغول اجرا كردن اين طرحها ميشدند.
اين تسلسل همكاري با گروههاي مختلف از دستاوردهاي بم است كه فكر ميكنم پس از پروژه ديگر اعمال نشد. نكته دوم در اين پروژه، مستندنگاري بود كه ارايه گزارش روزانه و گزارش ماهانه و گزارش سالانه و انتشار از الزامات بود. تجربه ديگر ما در بم، تجربه مديريت بحران بود.
براي اشاره به اين موضوع بايد يادآوري كنم كه آثار تاريخي ما داراي مدارك كافي مستندنگاري نيستند و اگر اين آثار با بجران مواجه شوند، مدارك دقيق و مشخصي براي بازسازي مجدد آنها در دست نيست، مثال اين موضوع مستندنگاري، كار هيات كارشناسان ايتاليايي از موسسه شرقشناسي دانشگاه رم در مورد مسجد جامع اصفهان بود كه پس از بمباران اين مسجد توسط عراقيها كه منجر به برخورد يك راكت به شبستان سلجوقي اين مسجد شد، براي بازسازي اين اثر بسيار مفيد واقع شد. پس از اين حادثه و باتوجه به مستندنگاري هيات ايتاليايي امكان بازسازي اين شبستان ممكن شد. اما در بم ما با نقشههايي مواجه بوديم كه دقت كافي را نداشتند و پس از آواربرداري متوجه شديم كه نقشههاي قبلي با واقعيت ارگ بم چندان همخواني ندارند.
نبودن اسناد و مدارك فني و دقيق از اين اثر يكي از چالشهاي ما در بم در آغاز كار بود و به نظرم پس از بم بايد تجربه ميكرديم كه براي ساير آثار شاخص ميراث كشور مستندنگاريهاي دقيقي صورت بگيرد تا پس از وقوع سيل و زلزله امكان بازسازي بناها باتوجه به اين نقشهها ممكن باشد.
علاوه بر اين، در بم ما شاهد اجماعي ميان تمام دوستداران ميراث بشري بوديم و بم پس از زلزله بدل شده بود به يك كارگاه جهاني كه در آن خود مردم بم، استادكاران و كارشناسان در سطح ملي، كارشناسان دانشگاهها و موسسات علمي مختلف در كنار هم در پروژه كار ميكردند و به همين دليل از منظر محتوا و تكنيك در بم شاهد شكلگيري يك همافزايي بوديم.
امروز اين غلطترين كار ممكن است كه يك نفر بخواهد به تنهايي در مورد يك اثر تاريخي تصميم بگيرد، تصميمگيري در مورد يك اثر تاريخي بايد در خلال گفتوگو ميان كارشناسان مختلف و برجسته و موسسات مختلف علمي رخ بدهد، اگر اثر شاخص و جهاني باشد، در آن صورت، فرآيند تصميمگيري حتي مشكلتر خواهد بود. در بم به عنوان مسوول پروژه به اين نتيجه رسيدم كه بزرگترين كار من فراهم كردن بستر براي كار كردن ديگران است و در اين بستر بود كه شاهد ازخودگذشتگيهاي و خلاقيتهاي جوانان بوديم. در اين پروژه، خانم احمدي و ديگر باستانشناسان جوان ۲۸۰ هزار تكه سفال به دست آمده از آوارها را طبقهبندي كردند و بانك اطلاعاتي جامع و دقيقي از آنها فراهم آوردند.
يا دوست جوان ديگرمان، آقاي كرامتفر، يكي از دقيقترين ارزيابيهاي تخريب را انجام دادند، به اين صورت كه تصاوير و نقشههاي فتوگرامتريك قبل و بعد از زلزله و بعد از آواربرداري را استخراج كردند و از كسر آنها از يكديگر درصد تخريب در جاهاي مختلف حاصل شد. دوست ديگرمان، آقاي دكتر نجاتي براي اولينبار به منظور توليد سازه همگن از سازههاي خشتي، تجهيزات مختلفي را طراحي كردند كه براي نخستينبار بود كه رخ ميداد. براي مثال برخي سازهها پي نداشتند و براي استحكامبخشي آنها، چنگكهايي طراحي كردند كه داخل زمين ميرفتند و با الياف خرما تا تراز طاق بالا ميآمدند و تثبيت ميشدند. ما براي اولينبار توانستيم چنين رابطهاي بين سازه و زمين در ارگ بم را طراحي كنيم و استحكامبخشي سازههاي قوسدار و تخت را به اجرا درآوريم. يا همكار ديگرمان ميزان رانش طاقها را طراحي و محاسبه كردند مبني بر اينكه هر طاق خشتي در محل اتصال به پاكار براي پايداري به چه ميزان نيرويي را براي رفتن به حالت خطي نياز دارد. اينها ابتكاراتي بود كه از طرف كساني كه دعوت شده بودند يا داوطلبانه براي كار آمده بودند صورت ميگرفت و ما فقط كليات و اصول كار را تدوين ميكرديم.
شايد يكي ديگر از مهمترين دستاوردهاي بم، بيانيه بم پس از زلزله باشد كه ۳۸ كارشناس خارجي، ۲۳ كارشناس داخلي و ۳۰ نفر از مسوولان سازمان ميراث فرهنگي و برخي موسسات بينالمللي چهار روز در كنار هم بيانيهاي را براي بم تنظيم كردند. اگر هر كدام از آثار جهاني ما داراي چنين بيانيهاي باشند، آنگاه در صورت وقوع بحران عملكرد دقيقتري نسبت به مرمت آثار تاريخي خواهيم داشت. من نبايد بگويم كه چقدر از اين دستاوردها بهره برديم اما تصورم بر اين است كه ما از دستاوردهاي بم به قدر بايسته و شايسته درس نگرفتيم، جز افرادي كه در آن كارگاه حاضر بودند و احتمالا تجربيات خود را به همراه خود به كارگاههاي ديگر خواهند برد.